کتاب فیزیک لعنتی (آلیس در سرزمین علوم)

کتاب فیزیک لعنتی (آلیس در سرزمین علوم) نوشته ی کارلو فرابتی با ترجمه ی لیلا مینایی توسط انتشارات فاطمی به چاپ رسیده است.

در این کتاب که حجم کمی نیز دارد نوجوانان درحین خواندن داستانی تخیلی با علم فیزیک و مشاهیر آن، نظریات، فرمول ها و اختراعات دانشمندان این علم بنیادی آشنا می شوند. " آلیس " دختری است که از فیزیک متنفر است و باید برای معلمش گزارشی سه صفحه ای از تاریخ علم فیزیک تهیه کند. او که حوصله و علاقه ای برای انجام این کار ندارد، به پارک می رود و در همان زمان با فرد عجیبی که بیشتر شبیه کوتوله ها است و ریش و موی متفاوتی دارد، آشنا می شود. کوتوله کتابی مصور به آلیس می دهد که می تواند پاسخ گوی سوالات بسیار آلیس باشد. او هر چه بیشتر از این کتاب می خواند نسبت به فیزیک مشتاق تر می شود و درک بهتری نسبت به آن پیدا می کند. او با خواندن هر بخش از کتاب خود را در دنیای زمان آن دانشمند می بیند و اتفاقات جالبی برایش رخ می دهد. دانشمندانی که  در این کتاب درباره ی آن ها مطالبی موجود است عبارتند از: گالیله، ارشمیدس، دموکریتوس، لئوناردو داوینچی، نیوتن، لاووازیه، داروین، مادام کوری، اینشتین و پلانک. نظریات ارائه شده توسط این دانشمندان از اساسی ترین مباحث علم فیزیک است که در این جا با زبانی ساده و شیرین و به شکلی جذاب بیان شده است.

 

برشی از متن کتاب

معلم دیوانه معلم فیزیک دیوانه شده بود. آلیس آنقدر پکر بود که حوصله نداشت راه برگشت از مدرسه را با دوست هایش بگذراند. وقتی داشت از پارک کوچک کنار خانه شان می گذشت، با اینکه کوله پشتی اش تقریبا خالی و سبک بود، یک باره احساس خستگی شدیدی کرد. روی یکی از نیمکت ها نشست و لحظه ای چشم هایش را بست. نمی توانست از فکر معلمش بیرون بیاید. ناگهان از بغل گوشش کسی گفت: «به نظرت چرا دیوانه شده؟» آلیس حیرت زده چشم هایش را باز کرد و دید که آدم عجیب و غریبی کنارش روی نیمکت نشسته. کوتوله ای با موهای سرخ و ریشی سیخ سیخی و لبخندی مهربان و کمی هم شیطنت آمیز به آلیس خیره شده بود. گرمکن سبزرنگی به تن داشت و با اینکه هوا سرد نبود، کلاه آن را روی سرش کشیده بود. این شکل و شمایل ظاهری شبیه شخصیت های عجیب و غریب داستانها به او داده بود. آلیس با تعجب گفت: «چطور فکرم را خواندی؟ تو ... کوتوله ای ؟» مرد ریزه میزه گفت: «این مسخره ترین سوالی بود که توی عمرم شنیده ام.» «منظورم این بود که تو از همان کوتوله های توی داستان هایی که قدرت های خاصی دارند؟» «البته قدرتهایی دارم، چون می توانم کارهایی بکنم.» «مثلا می توانی فکر آدمها را بخوانی؟» «نه ولی میتوانم لب خوانی کنم. تو خودت را انداختی روی نیمکت، چشم هایت را بستی و زیرلب گفتی: دیوانه شده.» «نه نگفتم. فقط به آن فکر کردم.» «خیلی وقت ها وقتی داریم فکر می کنیم، ندانسته لب هایمان می جنبد.» «پس نمی دانی که داشتم به کی فکر می کردم.» «البته که می دانم. به معلمت» «دیگر شک ندارم که می توانی فکر آدم ها را بخوانی» «نه من فقط از روی ساعت و کله پشتی ات نتیجه گرفتم که درای از مدرسه بر می گردی. پس احتمالا داشتی به معلمت فکر می کردی.» «شاید داشتم به همکلاسی ام فکر می کردم.» ...

فهرست

معلم دیوانه نوپی که مدام می چرخد اسباب بازی گالیله حمام ارشمیدس ساندویچ دموکریتوس بال های لئوناردو اسباب بازی دیگر گالیله سیب نیوتن الماس لاووازیه سهره های داروین اهمیت مادام کوری فرمول اینشتین کوانتوم های پلانک سرزمین علوم تکلیف درس فیزیک درباره ی نویسنده

• نویسنده: کارلو فرابتی
• مترجم: لیلا مینایی
• انتشارات: فاطمی