محصولات مرتبط
کتاب شوخیهای پزشکی نوشتۀ دکتر محمدرضا توکلی صابری در انتشارات معین به چاپ رسیده است.
کتاب حاضر شامل شوخیهایی با پزشکان، روابطشان با بیماران، پرستاران، دامپزشکان، داروسازان و سایر افراد مرتبط با دنیای طبابت، برخی همراه با کاریکاتور، را شامل میشود که از برنامههای تلویزیونی، رادیو، مطبوعات و کتابهای مختلف جمعآوری شده است. طنزها و شوخیهایی دربارۀ رابطه بین بیمار و پزشک از گذشته تا به امروز کم نیستند و شاید کمتر شغلی باشد که دربارهاش اینگونه طنزپردازان نوشته باشند، همانگونه که رومیها میگفتند «بهتر است پزشک خوششانسی باشی تا پزشکی ماهر»، و یا همین اواخر که ولتر گفته است که «پزشک کسی است که داروهایی را که از آنها هیچ اطلاعی ندارد برای درمان بیمارهایی که کمتر میشناسد جهت انسانهایی که چیزی از آنها نمیداند تجویز میکند». این کتاب بخشهای مختلفی مناسب برای تمام سنین را شامل میشود و به قسمتهایی همچون بزرگسالان و کودکان نیز دارد و اگر لغتی تخصصی هم باشد که معنایش را نمیدانیم، در انتها واژهنامهای برای ما آورده شده است. و در آخر به قول نویسندۀ کتاب « اگر پس از خواندن تمامی کتاب از خنده روده بر شدید و دلتان درد گرفت، یا اشک به چشمایتان آمد، اینجانب هیچگونه مسئولیتی را نمیپذیرم.». آثار دیگری از همین نویسنده همچون «امداد داروئی»، «فرهنگ داروسازی»، «سفر برگذشتنی» و «چنین گویند طبیبان» منتشر شدهاند.
برشی از متن کتاب
کوری و بینایی پرستار به مرد نابینایی که برای زایمان هشتمین فرزندش به بیمارستان رجوع کرده بود با دلسوزی گفت: ببین همه سرمایه شما این جعبه آدامس است و شما با آن باید خرج هشت نفر را بدهی آیا درست است که بچه دیگری را به این دنیا بیاوری؟ مرد نابینا پاسخ داد: خانم چه کار میتوانم بکنم. مگر من میتوانم ببینم دارم چه کار میکنم؟ علت گریه پرستار از زنی که میگریست پرسید: چرا گریه میکنی خانم؟ زن گفت: همسرم از قایق در دریا افتاد و غرق شد. تنها دلخوشی من این است که بیست میلیون تومان برای من بجا گذاشت. پرستار گفت: این مقدار پول زیادی است. چنین ارثیهای از مردی که نه میتوانست بخواند و نه بنویسد خیلی تعجب دارد. و خانم ادامه داد: و نه میتوانست شنا کند. کلاس کمکهای اولیه کلاس آموزش کمکهای اولیه بود. تمام پرستاران دور پرستاری را که قرار بود نقش مجروح و دریافتکننده کمکهای اولیه را بازی کند جمع شده بودند. پاهای او را باندپیچی کرده بودند. هنگام بلند کردن او نتوانستند وزن او را تحمل کنند و پرستاد به زمین افتاد و پایش شکست. بنابراین از اورژانس آمبولانس خواستند و او را بر روزی برانکار گذاشتند و داخل آمبولانس قرار دادند. ولی او کاملا در آمبولانس جای نگرفت و قسمتی از بدنش بیرون ماند. در را که میخواستند ببندند محکم به سر او خورد و سرش شکست. آمبولانس که به راه افتاد پرستاران برگشته و به آموزش درس کمکهای اولیه ادامه دادند. نام بیمار پزشک: نام بیمار را بپرس تا به خانوادهاش خبر دهیم. پرستار: بیمار میگوید خانوادهاش نامش را میداند. خواب شبانه پرستار: دیشب چطور خوابیدی؟ بیمار: طبق معمول، با چشمهای بسته. داروی عوضی پرستار داروی خانم بیمار را داد. بیمار چپ چپ به دارو نگاه کرد و گفت: ببخشید من داشتم روزنامهای را میخواندم که در آن نوشته بود «خانمی به علت ناراحتی قلبی به بیمارستان رجوع کرد و در آنجا مرد،زیرا پرستار داروی عوضی به او داده بود.» پرستار لبخندی زد و گفت: اختیار دارید خانم، وقتی زنی با ناراحتی قلبی به اینجا میآید، با ناراحتی قلبی هم میمیرد. پزشک شکارچی پزشکی هم هفته مرخصی گرفت تا به شکار برود. پس از بازگشت پرستار از او پرسید:سفر چطور بود؟ پزشک پاسخ داد: حتی یک موجود زنده هم ندیدم تا بکشم. پرستار گفت: اگر همین جا میماندید شاید بهتر بود. تصادف با دینامیت مردی به پرستار بخش رجوع کرد و گفت: آمدهام دوستم را ببینم، اسمش محسن حمیدی است. پرستار پرسید: همان که با ماشین دینامیت تصادف کرده بود؟ مراجعه کننده: بلی همین ایشان است. پرستار: او در اتاقهای 211...و 212... و 213 است.
فهرست
- مقدمه
- بیماران
- بخش کودکان
- بخش بزرگسالان
- بیمارستان
- پرستاران
- پزشکان
- تیمارستان
- جراحان
- داروسازان
- دامپزشکان
- دانشجویان
- دندانپزشکان
- روانپزشکان
- ... و دیگران
- واژهنامه
- منابع
نویسنده: محمدرضا توکلی صابری انتشارات: معین
مشخصات
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 1
- تعداد صفحه 370
- انتشارات معین
نظرات درباره کتاب شوخی های پزشکی - توکلی صابری
دیدگاه کاربران