loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شادینامه کوتاه فرانسیس مکامبر | ارنست همینگوی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب شادینامه کوتاه فرانسیس مکامبر اثر ارنست همینگوی

کتاب شادینامه‌ی کوتاه فرانسیس مکامبر و بیست و هفت داستان دیگر ار آثار ارنست همینگوی با ترجمه‌ی صالح حسینی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعه‌ی 28 داستان کوتاه خواندنی اثر "ارنست همینگوی" می‌باشد که هر یک از داستان‌ها مضامین متفاوتی را در برگرفته و مخاطب را با خود همراه می‌کند.

در داستان "شکار ممنوع"، شخصیت اصلی قصه، مردی به نام "پدوتزی" است که از طریق بیل زدن باغچه ی هتل، درآمد کسب کرده و همواره بخش زیادی از پول های خود را صرف نوشیدن شراب و مست کردن می کند و تمامی اهالی شهر او را می شناسند. در یکی از همین ایام، مردی جوان از مهمان های هتل، با "پدتوزی" صحبت کرده و با این که از ممنوعیت شکار در این منطقه مطلع می باشد، از او می خواهد تا جهت ماهیگیری، مسیر رودخانه را به او نشان دهد. با رسیدن به توافق، مرد جوان و همسرش، "تینی"، پس از صرف ناهار، خود را برای شکار آماده کرده و همراه با "پدوتزی" عازم رودخانه می شوند.

به هنگام عبور از خیابان اصلی همه ی افراد حاضر، این سه نفر را با قلاب های ماهیگیری مشاهده می کنند. مستی "پدوتزی" و عبور از میان دیدگان جمع زیادی از اهالی این منطقه آن هم با قلاب های ماهیگیری، عصبانیت و دلهره ی تینی را برانگیخته و با مرد جوان به بحث و گفت و گو پرداخته و از او می خواهد تا از تصمیم خود منصرف شده و از مسیرشان بازگردند. اما داستان به گونه ای دیگر رقم خورده و خواننده را مجذوب روایت کتاب می کند.

بخشی از کتاب شادینامه کوتاه فرانسیس مکامبر؛ ترجمه‌ی صالح حسینی

شکار ممنوع

پدوتزی چهار لیتری را که از بیل زدن باغچه ی هتل عایدش شده بود، خرج مستی اش کرد. وی اقای جوان را، که از معبر به سمت او می آمد، دید و به گوشش پست پست چیزی گفت. آقای جوان گفت ناهاری نخورده ام منتها ناهار که بخورم آماده می شوم. سر چهل دقیقه یا یک ساعت.

در نوشگاه نزدیک پل، که دیدند درباره ی کار امروز بعداز ظهرش دهن قرص و پا به جفت است، سه گیلاس دیگر به او محل دادند. روز بادآگنی بود و قرص خورشید از پشت ابرها بیرون می آمد و آن گاه در لوای گل نم باران زیر ابرها می رفت. روزی که جان می داد برای صید قزل آلا.

آقای جوان از هتل بیرون آمد و درباره ی چوب های ماهیگیری جویای نظر پدوتزی شد. همسرم چوب های ماهیگیری را پشت سر ما بیاورد؟ پدوتزی گفت: «باشد بهتر است دنبال ما بیاید.» آقای جوان به هتل بازگشت و با همسرش سخن گفت. آقای جوان و پدوتزی راه افتادند. آین آقا کوله باری بر دوش داشت. پدوتزی همسر هم سن و سال این آقای جوان را دید که، پوتین کوهنوردی به پا و کلاه کج آبی رنگی بر سر، و چوب های ماهیگیری تا شده یکی در این دست و یکی هم در دست دیگر، پشت سرشان راه افتاد. پدوتزی خوش نداشت که این خانم پشت سرشان با فاصله ی زیاد بیاید. به آقای جوان چشمک زد و صدا زد: سرکار خانم، بیا این جا و کنار ما باش. خانم جان، بیا این جا. بیاییثم با هم راه برویم.» پدوتزی دلش می خواست که با هم در خیابان شهعر راه بروند.

همسر آقای جوان جلو نیامد و با چهره ای عبوس پشت سر آن ها می آمد. پدوتزی صدا نازک کرد و گفت: «سرکار خانم، بیا با هم برویم.» آقای جوان به پس نگاه کرد و بلند بلند چیزی گفت. همسرش پشت سرشان پالنگ نکرد و آمد جلو.

کسی نبود که در خیابان اصلی شهر به او بر بخورند و پدوتزی سلام غرایی نکند. دستی به لبه ی کلاهش می زد و می گفت: آرتورو، buon,di [روز خوش]! کارمند بانک که در چهاردری کافه ی متعلق به فاشیست ها ایستاده بود، به وی دیده دوخت. جمع دو نفره یا سه نفره که جلوی مغازه ها ایستاده بودند به این سه دیده دوختند. کاگرانی که بر روی پاکار ساختمان هتل جدید با نیم تنه ی گرد سنگ گرفته به تن کار می کردند، به وقت گذر از این سه سر بلند کردند و نگاه کردند. احدی با ایشان سخن نگفت و اشارتی نداد چز گدای پیر بد قواره ی ته ریش سفید دار شهر که به وقت گذر آن ها کلاه به احترام از سر برداشت.

پدوتزی جلوی مغازه ای پالنگ کرد که جعبه ی آینه ی آن پر از بطری بود و بطری خالی گراپا را از توی جیب پالتوی کهنه ی ارتشی اش درآورد. «می خواهم لبی تر کنیم، مارسالا برای خانم، چیزی، چیزی که لب تر کنیم.» با بطری که در دست داشت اشاره کرد. روز دلکشی بود. «مارسالا، سرکار خانم، مارسالا میل دارید؟ کمی ...


فهرست


فهرست کتاب شادینامه کوتاه فرانسیس مکامبر؛ انتشارات نیلوفر

پیش گفتار مترجم

ارنست همینگوی (1961 – 1899) رابرت پن وران

شادینامه ی کوتاه فرانسیس مکامبر

پایتخت دنیا

برف های کلیمانجارو

پیرمرد کنار پل

روی اسکله در ازمبر

اردوگاه سرخ پوستان

فصل دوم

دکتر و خانم دکتر

فصل سوم

نه ز یاری، نه ز دیار و دیاری

فصل چهارم

بوران سه روزه

فصل پنجم

مشت زن حرفه ای

فصل ششم

کوته قصه ای

فصل هفتم

زادبوم سرباز

فصل هشتم

انقلابی

فصل نهم

آقا و خانم الیوت

فصل دهم

گربه زیر باران

فصل یازدهم

شکار ممنوع

فصل دوازدهم

برف قندی

فصل سیزدهم

بابام

فصل چهاردهم

شط دو شاخه: بخش یک

فصل پانزدهم

شط دو شاخه: بخش دو

تکلمه

در دیاری دیگر

شباهت کوه ها با فیل سفید

آدم کش ها

بازجویی ساده ها

امروز یوم الجمعه است

حالا خودم را می خوابانم

پس از توفان

قمار باز، راهبه و رادیو



  • و بیست و هفت داستان دیگر
  • نویسنده: ارنست همینگوی
  • مترجم: صالح حسینی
  • انتشارات: نیلوفر

درباره ارنست همینگوی نویسنده کتاب کتاب شادینامه کوتاه فرانسیس مکامبر | ارنست همینگوی

«ارنست میلر همینگوی» نویسنده‌ی شهیر امریکایی یکی از غول‌های رمان‌نویسی قرن 19 است که سبک و سیاق نوشتنش، به طور گسترده در قرن بیستم مورد تقلید قرار گرفت. او ماهیت انسان را نه از طریق بحث و استدلال نظری، بلکه از طریق روایت حوادثی که به شدت و به تمامی قابل درک و احساس بود ارائه می‌کرد. ...

نظرات کاربران درباره کتاب شادینامه کوتاه فرانسیس مکامبر | ارنست همینگوی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شادینامه کوتاه فرانسیس مکامبر | ارنست همینگوی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل