loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ساعت 10 صبح بود - احمدرضا احمدی

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب ساعت 10 صبح بود سروده ی احمدرضا احمدی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

او خلاقیت بسیاری در آثارش بکار می برد که در کمتر شاعر معاصری یافت می شود. از ویژگی های این دفتر پرش های ذهنی و بکارگیری فرم های نو است. اشعار این مجموعه بیشتر عاشقانه هستند و جمله هایی که به کار برده شده تا حدی به نثر نزدیک اند. در این دفتر ما با آثاری مواجه می شویم که در زمره ی موج نو قرار می گیرند. در موج نو از تصاویر فانتزی استفاده می شود. همین طور عباراتی بکار گرفته می شوند که در نگاه اول طبیعی به نظر می رسند اما غیرواقعی اند. برای مثال ترکیب هایی همچون گل یخ، باغ شیشه ای و امثالهم نمونه هایی از ترکیب هایی هستند که بکار برده شده اند. سبک شعری احمدی نیمایی است و مطابق با آن وزن سطرها و بندها بلند و کوتاه می شوند و جای قافیه نیز متغیر است، یعنی لزوما قافیه در پایان بیت نیست، بلکه هرجا حرف شاعر تمام شد می آید. در شعرهای این دفتر طبیعت موج می زند و انسان احساس می کند لحظه ای از شلوغی های هر روزه گریخته و به جنگل پناه برده است. شاید بتوان بهترین های این مجموعه را تنها گاهی از نومیدی، کاش همیشه شنبه بود و بر شاخه ها پاییز محو می شود دانست.


برشی از متن کتاب


به کجا رفته اند   به کجا رفته اند آن دخترانی که سراسیمه در ازدواج دفن شدند آیا لبخند آنان را در آینه ی غروب به یاد داری؟ کوچه ی خلوت شنیدن صدای دو سه پرنده که در جهیزیه آن دختران مخفی شده بودند ما را به فصلی می رساند که در حدس ما در تقویم نبود چه زود آن دختران در ماتم و خوشه های انگور دفن شدند یکی حلقه طلا را در چاه آب انداخت یکی حلقه طلا را برای مردن نوشید آنان که هنوز زنده مانده بودند روی خاکسترهای گرم نشسته بودند انتهای کوچه را نگاه می کردند که دامادان بازگردند و به خانه بازگردند. * خواب ها   خواب ها را شخم زدم فقط اندکی گندم یافتم دهانم را با آب های سرد شستم که طعم بوسه ی شبانگاهی را فراموش کنم لباس هایم را در آفتاب پهن کردم تا رویاهایی که بر آن ها وصله شده بود در گرمی آفتاب محو شود این نیستی بود که درخت پشت پنجره ی اتاقم گیسوان تو را با ابر بافته بود و باد و باران را انکار می کرد پس چرا در پاییز برگ هایش سراسیمه ریخت من نشسته بودم که خبر مرگ را آوردند خبر مرگ را در یک سینی مفرغی ریخته بودند در اطراف خبر مرگ گل های ابریشمی ریخته بودند اما خبر مرگ با گل های ابریشمی پرواز کرد بر دستانم ریخت چه سنگین بود چه رنگین بود.

فهرست


دیگر نمی خواهمبرای توبر شاخه هااین حوادثصبح می شودچهرهچشمان ماگل های مریمیک روزدانه های برف زمستانچهار فصل سالبه کجا رفته اندخواب هااندکی چابکیتلاطمدر این خیابانمنظومه های پاییزیمن فقط یک نفرمیک سبد انگورسایهنان های سوختهیک منظومه در 25 شمارهپاییز پشت پنجرهدرمان ندارمدیشبنمی دانملبخند توزمانعلف هابرفهنگامی که تو رسیدیآسمانسال نوتاک های انگورهمیشهفراموشیدانه های بارانتنها گاهی از نومیدیانارهای شکستهدر آن دورهامن مسافرمخاندان منبیگانهروزهاکاش همیشه شنبه بودبوی کاج جنگلیاین فقط لحظه استکبوتراندوستانمصبحسکوتشب که رسیدسرباز مفرغیشاید ما پاییزسبد میوهوقت پروازشب رستگاریزنان تلخهوای آغشته به مهدر تابستاندیگر دیر بودنگاهتپرندگان بی تابمیوه های کالشب نابتفاوت روز با شبسراسر روزهمسایه هازمستان را هجو کنمکنار هیزم های افروختهدوست جوانی منبر شاخه ها پاییز محو می شودسرمای مطلقگل آفتابگردانکبوتری جوانکدام ناندردهای منابیات پراکندهمهمان داشتاسبان و کبوترانجویبارهای منجمدپرندگانی خیسخرامان

شاعر: احمدرضا احمدیانتشارات: چشمه

مشخصات

  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 6
  • تعداد صفحه 186

نظرات کاربران درباره کتاب ساعت 10 صبح بود - احمدرضا احمدی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ساعت 10 صبح بود - احمدرضا احمدی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل