کتاب زن آینده | کریستیان بوبن

درباره‌ی کتاب زن آینده اثر کریستیان بوبن

رمان زن آینده ماجرای آلب است. آلب دختری است که مادرش را در کودکی از دست داده است و با پدرش که یک نقاش مشهور است زندگی می‌کند. او مدرسه می‌رود، عاشق می‌شود، شکست می‌خورد، او دختری مثل همه‌ی دختران جهان است.

کریستیان بوبن به عنوان یک نویسنده‌ی مرد که به خوبی توانسته است احساسات یک دختر را از بچگی تا بزرگسالی به تصویر بکشد. سه عامل که در کتاب‌های بوبن همواره رخ می‌نمایند و اینجا نیز تکرار شده‌اند، کودکی، عشق و تنهایی هستند. بوبن که خود فلسفه خوانده است و شاعر نیز هست، به خوبی توانسته است با شیوه ای لطیف و شاعرانه ماجراهای دختر و تخیلاتش و زندگی روزمره ی او را به تصویر بکشد. فلسفه ی زندگی، زیستن و محبت در آثار بوبن و این اثرش موج می زنند.

زن آینده می تواند زنی باشد که ما هر روز می بینیم. بیان عجیب بوبن نوعی حس زندگی به انسان می بخشد. حتی وقتی حالمان خوب نیست، با حال بد آلب همزاد پنداری می کنیم، با او عاشق می شویم و با او می خندیم و چشم باز می کنیم می بینیم آلب جزوی از وجود ما شده است. بوبن به خوبی آرامش و در عین حال کرختی و افسردگی را در کنار هم قرار می دهد و در زن آینده به مخاطب هدیه می کند. زن آینده کتابی است در فلسفه ی زندگی با زبانی شیرین.

بخشی از کتاب زن آینده کریستیان بوبن

آلب زنگ های تفریح، دست به پشت، به درخت چناری تکیه می دهد. چشم هایش را می بندد. قصه ی رالاگور و نامزدش، بله رالاگور نامزد دارد. اسمش آماندا است. آماندا یک موش کشمیری است، صورتی رنگ با سبیل های آبی، خیلی پرتوقع است. آماندا تا وقتی رالاگور کاری پیدا نکرده، با او ازدواج نخواهد کرد. آماندا توضیح می دهد: رالاگور، برای پیدا کردن کار، قبل ا هرچیز باید در مدرسه شاگرد اول شد. فقط یک رتبه در زندگی وجود دارد:«رتبه ی اول». آماندا مانند پدر آلب حرف می زند. معلوم نیست از چدر تقلید می کند یا واقعا به آنچه می گوید اعتقاد دارد. به هیچ وجه نمی توان آماندا را شناخت. به او هیچ اطمینانی نمی توان داشت. بنابراین رالاگور کیف مدرسه، مدادتراش و مقدار زیادی جوهر خشک کن می خرد.

عکسی از آماندا را در کیفش می گذارد. در آغاز کار همه چیز به خوبی پیش می رود. رالاگور در ردیف اول می نشیند. یک لحظه هم چشم از آموزگار برنمی دارد. ابروهایش را فقط در هم می کشد و تمرکزش را آن قدر در خود گسترش می دهد که دیگر چیزی نمی شنود. آموزگار احساس خوبی نسبت به او دارد.

شاگردی این قدر جدی، این قدر عاقل.«خوبه، خیلی خوب. یا وزیر می شوی یا مکانیک، بالاخره چیزی یا کسی می شوی.» با اولین سوالات آموزگار، فاجعه رخ می دهد:رالاگور هیچ چیز بلد نیست. در همان لحظه ای که مطلبی می شنود، آن را فراموش می کند.«رالاگور، شما ابلهید. بروید بنشینید.» سال ها می گذرند. رالاگور هنوز در همان مدرسه است. شب های قبل از امتحان پشم هایش می ریزند. یک زرافه همیشه در کلاس شاگرد اول است. و رالاگور همیشه شاگرد آخر. آموزگار مایوس می شود و بعد رالاگور مایوس می شود.

کتاب زن آینده اثر کریستیان بوبن با ترجمه‌ی مهوش قدیمی توسط انتشارات آشیان به چاپ رسیده است.

• نویسنده: کریستیان بوبن
• مترجم: مهوش قویمی
• انتشارات: آشیان