کتاب راه عشق - اکنات ایسواران

کتاب راه عشق نوشته اکنات ایسواران و ترجمه شهرام نقش تبریزی توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.

"راه عشق" کتابی در باره ی "مهاتما گاندی" می باشد و اطلاعات جامع و مفیدی را در رابطه با شخصیت و منش او، در اختیار مخاطب قرار می دهد. به طور کلی، "موهانداس کرمچند گاندی"، یکی از شناخته شده ترین و محبوب ترین چهره های تاریخ بشریت است که اکثریت مردم جهان او را می شناسند. وی در کشور هند دیده به جهان گشود؛ در این هنگام کشور مذکور، تحت استعمار بریتانیا قرار داشته و در اوضاع نابسامانی به سر می برد. مهاتما در ابتدای کودکی، شخصیتی بسیار کم رو و خجالتی داشت که همواره ضمن وابستگی بسیار شدید به پدر و مادر خویش، در درس و تحصیل نیز از موفقیت خاصی برخوردار نبود. اما با گذشت زمان، توانست خود و توانایی هایش را پرورش داده و با مبدل شدن به فردی مذهبی، محبوب و تاثیرگذار، به مبارزات سیاسی پرداخته و با همراه سازی هم وطنانش با خود، سرزمین هند را از سلطه ی بریتانیا نجات دهد. اما در این میان، پرسشی مهم مبنی بر این که، چه چیزی این فرد بی استعداد را به مردی بزرگ و الگویی ممتاز تبدیل نموده است، مطرح می گردد؛ در همین راستا، نویسنده که خود از نزدیک با گاندی ملاقات نموده، به تشریح سرگذشت او پرداخته و با بررسی همه جانبه، چگونگی تحول روحی مهاتما را مورد تحلیل و تفسیر قرار داده و مطالبی ارزشمند را ارائه می دهد.

برشی از متن کتاب

استحاله در پسرکی که موهانداس کرمچندگاندی نام داشت، هیچ ویژگی برجسته ای جز کم رویی بی اندازه اش دیده نمی شد. استعداد خاصی داشت و مدرسه را با نمراتی کم تر از متوسط پشت سر گذاشت. سخت خجالتی بود. در میان جمع دست و پای خود را گم می کرد و وابستگی شدیدش به پدر و مادر باعث می شد که از جریانات خارج از شهر بندری آرام زادگاهش جز تصویری گنگ و مبهم در ذهن نداشته باشد. اواخر قرن نوزدهم بود و امپراتوری بریتانیا در اوج قدرت و ثروت، حیطه ی فرمانروایی اش را در جهان گسترش می داد. دو قرن از سیطره ی بریتانیا بر هندوستان می گذشت. «روز دوم اکتبر سال 1869 در پوربندر، که نام دیگرش سوداماپوری است، به دنیا آمدم. دوران کورکی را در همین شهر سپری کردم. روزی که مرا به مدرسه می گذاشتند به خاطر دارم. جدول ضرب را با زحمت آموختم. این واقعیت که از آن روزها تنها چیزی که به یاد دارم این است که آموختم مانند بقیه ی هم کلاسانم معلم را به اسامی مختلف بنامم، نشان می دهد که ذهنی کند و حافظه ای ضعیف داشته ام.» «بسیار کم رو بودم و از مصاحبت با دیگران سخت پرهیز داشتم. کتاب ها و درس هایم تنها دوستانم بودند. عادت روزانه ام عبادت بود از درست سر وقت حاضر شدن در مدرسه و به مجرد تعطیلی آن، دویدن به سوی خانه. به معنی واقعی کلمه به سوی خانه می دویدم زیرا تحمل هم صحبت شدن با کسی را نداشتم. حتی وحشت داشتم که مبادا مسخره ام کنند.» ـاز این گذشته ها، ترسو بودم. همواره وحشت دزدان، ارواح و مارهای بزرگ در دلم بود. شب ها جرات خارج شدن از خانه را نداشتم. از تاریکی سخت می ترسیدم. خوابیدن در تاریکی تقریبا برایم ناممکن بود؛ همواره تصور می کردم ارواح از یک سو، دزدان از سوی دیگر و مارها از دیگر سو به سراغم می آیند. پس اگر چراغی در اتاقم نمی سوخت، خواب به چشمانم نمی آمد.» گاندی در سیزده سالگی، هنگامی که هنوز به دبیرستان می‌ رفت، ازدواج کرد. او بعدها نوشت: چنین سنی برای ازدواج «بسیار کم و مضحک» است. ولی کاستوربای – همسرش - دختری جذاب بود و گاندی به سرعت آموخت که نقش شوهری هوس ران، حسود و سخت گیر را بازی کند. این دو کودک، صاحب خواسته‌ ها و خلق ‌و خوی خاص خود بودند و ازدواج شان از همان ابتدا جنجال به همراه داشت. گاندی در همان کودکانه ‌ی خود چنین می ‌انگاشت که معلم کاستوربای است. ولی سال‌ ها بعد دریافت که کاستوربای با شکیبایی خود سرمشقی برای او بوده و تعلیمش می‌ داده است. شکیبایی، قدرت و ظرفیت تحمل کاستوربای همراه با توانایی بخششی که داشت، در طول سال‌ های آغازین، ریشه‌ های عمیق در گاندی پروراند؛ ریشه‌ هایی که سال‌ ها بعد، وقتی مبارزاتش را در آفریقای جنوبی آغاز کرد، به شکوفه نشست. «باید بگویم به شدت به او علاقه مند بودم. حتی در مدرسه مدام به او فکر می کردم. فکر شنیدن صدای زنگ، به خانه رفتن و دریدن او همواره درونم را می انباشت...

فهرست

پیش گفتار استحاله راه عشق مادر و فرزند گاندی، به مثابه ی یک انسان پیوست: عدم خشونت، در عمل شرح تصاویر نمایه

• داستان تحول روحی مهاتما گاندی
• نویسنده: اکنات ایسواران
• منرجم: شهرام نقش تبریزی
• انتشارات ققنوس