loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دوباره از همان خیابان ها | بیژن نجدی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب دوباره از همان خیابان ها اثر بیژن نجدی

کتاب "دوباره از همان خیابان ها" مجموعه‌ی 20 داستان کوتاه تحت عناوین "یک سرخ پوست در آستارا"، "آرنا یرمان و دشنه و کلمات در بازوی من"، "بیگناهان"، "نگاه یک مرغابی"، "دوباره از همان خیابان ها"، "بیمارستان نه قطار"، "تن آبی، تنابی"، "تاقچه های پر از دندان"، "یک حادثه ی کوچک"، "مرثیه ای برای چمن"، "مانیکور"، "زمان نه در ساعت"، "بی فصل و نادرخت"، "روان رها شده ی اشیا"، "آن سال ها، هر سال دو بار پاییز می آمد"، "خال"، "هتل نادری"، "می دانست که دارد می میرد"، "به چی می گن گرگ" به چی می گن را در برمی گیرد که هر یک با ارائه ی حکایتی پرکشش و جذاب، مخاطب را با خود همراه می کنند.

در داستان "یک سرخ پوست در آستارا"، شخصیت اصلی داستان که راوی آن نیز هست، خاطرات دوران گذشته و حال خود را نقل می نماید. وی در آستارا زندگی کرده و دوست صیادی به نام "مرتضی" دارد.

قصه از جایی آغاز می گردد که "مرتضی" به دیدار راوی آمده و مدعی می شود که سرخ پوستی را در آستارا و در قهوه خانه ی "بیوک آقا" ملاقات کرده و با این مرد خارجی، که نامش "ماراجینما" می باشد، هم صحبت شده و در طی همین گفتگوها، از رازهایی شگفت انگیز در باب سرنوشت "ماراجینما" و قبیله اش مطلع گشته و با وی رابطه ی دوستانه ای را برقرار کرده است.

راوی با تشریح جزئیات ملاقات مرتضی و مرد سرخ پوست، از روایتی مهیج و خواندنی برای خواننده سخن گفته و او را مجذوب داستان خود می سازد.


بخشی از کتاب دوباره از همان خیابان ها؛ نشر مرکز

یک سرخ پوست در آستارا

- نمی شنوم چی می گی؟

- می گم یه سرخ پوست این جاس.

- یه سرخ پوست؟ اونم توی آستارا؟

سرم پر شد از جیغ و ویغ روی اسب. صورت هایی پر از لکه های رنگ و دود آلاچیق های سوخته.

- بیا بالا ببینم چی می گی.

و پنجره را بستم.

حالا باران خودش را به شیشه می زد.

روزنامه ها را به خاطر مرتضی از روی صندلی برداشتم. در که زد. در را که باز کردم سرمای آستارا و مرتضی با هم آمدند توی اتاق. هم سرما بوی ماهی می داد، هم مرتضی.

سلامی گفت و یک راست به طرف صندلی رفت.

صورتش پر از خط و خوط هایی بود که همه ی صیادها این طرف و آن طرف دماغ شان دارند، بی آن که پیر شده باشند.

شانه ی صندلی را گرفت و آن را روی قالی تا کنار بخاری کشید.

راستش مرتضی صیاد صیاد هم نبود. یک بچه صیاد بود که سفیدک زیربغل کتش زمستان ها از دور عرق تن تابستانش را لو می داد.

بچه صیادها برای گرفتن ماهی به دریا نمی روند (رودخانه، چرا) آن ها کنار دریا روی ماسه جایی که دریا کف دهانش را بالا می آورد (دیدی که) بازی می کنند. راه می روند یا می نشینند تا صیادها با تور از آب بیایند. هی ... ها ... هی ... ها طناب ها را بکشند، حالا بچه صیادها ماهی هایی را که دم شان را تا زخم به زمین می زنند و قبل از آن که مرگ چشم های شان را پر کند (می دانی که ماهی ها پلک نمی زنند. اصلا آن ها پلک ندارند) از تور بیرون می کشند و پرت می کنند روی ماسه.

ماهی های حرام را دوباره به آب می دهند و ماهی های سفید آن طرف ... کپورها این جا ... روی ماسه ... همین طوری دیگر ... همین طوری ... همه را. تا آرام شدن تمام ماهی ها.

عجیب این ماهی ها بلد نیستند جیغ بکشند. روزهای بارانی آن ها دیر می میرند. در آخرین لحظه وقتی که رمق ندارند دم شان را تکان می دهند و از گرم شدن پولک های شان چیزی نمی فهمند (فقط ما آدم ها می دانیم می میریم، می فهمی که) چند قطره باران، مرگ را دو سه قدم از ماهی ها دور می کند، می شود این طوری هم گفت که مرگ سیگاری روشن می کند و آن قدر آن طرف ها قدم می زند تا باران بند بیاید.

مرتضی خودش را توی صندلی مچاله کرد. انگار بدجوری سرمای بیرون چپق بچه صیاد را کشیده بود. دست هایش تا بغل کردن گرما دور بخاری گرد شده، خودش هم لالمانی گرفته بود. گرم که شد قسم خورد با چشم های خودش دیده یک سرخ پوست بی آن که چمدانش را که از پوست بوفالو نبود روی زمین بگذارد، در قهوه خانه ی بیوک آقا، سر پا سه استکان چای را بدون قند خورده و روی پیاده روی یخ بسته از قهوه خانه تا مسافرخانه ی خزر، هی برای سیگارش، خیس از برف. کبریت کشیده، بعد...


قیمت و خرید کتاب دوباره از همان خیابان ها

کتاب دوباره از همان خیابان ها یکی از بهترین کتاب های بیژن نجدی می‌باشد. این کتاب را می‌توانید به همراه سایر کتاب های رمان ایرانی، از فروشگاه اینترنتی کتابانه خریداری نمایید.


فهرست


یادداشت ناشر

یک سرخ پوست در آستارا

آرنا یرمان و دشنه و کلمات در بازوی من

بیگناهان

نگاه یک مرغابی

دوباره از همان خیابان ها

بیمارستان نه، قطار

تن آبی، تنابی

تاقچه های پر از دندان

یک حادثه ی کوچک

مرثیه یی برای چمن

مانیکور

زمان نه در ساعت

بی فصل و نادرخت

روان رها شده ی اشیا

آن سال ها، هر سال دو بار پاییز می آمد

خال

هتل نادری

می دانست که دارد می میرد

به چی می گن گرگ به چی می گن



  • نویسنده: بیژن نجدی
  • انتشارات: مرکز

درباره بیژن نجدی نویسنده کتاب کتاب دوباره از همان خیابان ها | بیژن نجدی

بیژن نجدی کیست؟ بدون شک اگر اهل غرق شدن در اصیل‌ترین میراث ادبیات فارسی و انواع رمان های ایرانی باشید، نام بیژن نجدی برای‌تان ناآشنا نیست! بیژن نجدی (24 آبان 1320 - 4 شهریور 1376) شاعر و نویسنده‌ای ایرانی‌تبار با قدرت درهم آمیختن استعارات و تزریق توصیفات حیرت‌انگیز در جانِ ادبیات بود. در بیوگرافی بیژن نجدی می‌خوانیم که او در سال‌های فعالیت خود توانست خالق سبکی جدید در ارائه مفاهیم ادبی باشد. مقاله امروزِ کتابانه با نهایت …

نظرات درباره کتاب دوباره از همان خیابان ها | بیژن نجدی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دوباره از همان خیابان ها | بیژن نجدی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل