loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب داستان دو شهر | چارلز دیکنز؛ نشر نگاه

5 / -
موجود شد خبرم کن

خرید کتاب داستان دو شهر نشر نگاه

کتاب داستان دو شهر نوشته چارلز دیکنز با ترجمه ابراهیم یونسی از انتشارات نگاه، به همراه سایر رمان های خارجی را از کتابانه خریداری نمایید.


برشی از متن کتاب


مادام دفارژ دست به سینه در نور و گرمای صبحگاهی نشسته بود و کافه و خیابان را تماشا می کرد. در هر دو جا آدم های بیکار دور هم جمع شده بودند، آن ها بدبخت و مفلوک بودند اما اکنون احساس قدرتی آشکار بدبختی شان را تحت تأثیر قرار داده بود. حتی ژنده ترین شب کلاهی که بر ژولیده ترین و نکبت بارترین سر بود، مفهومی غریب را می رساند: " می دانم برای من که این کلاه را بر سر دارم حفظ جان خودم چه سخت است؛ اما آیا می دانی گرفتن جان تو چه اندازه راحت است!" هر بازوی لاغر و برهنه ای که پیش از این بیکار بود اکنون همواره آماده ی زدن و کوبیدن بود. انگشتان زنان بافنده اکنون شرورانه می دریدند و پاره می کردند. ظاهر سنت آنتوان عوض شده بود؛ صدها سال طول کشیده بود تا چنین نقشی قلم زده شود و ضربه های اخیر آن را واضح تر کرده بودند. مادام دفارژ نشسته بود و چنان که از رهبر زنان سن آنتوان انتظار می رود همه چیز را با رضایت تماشا می کرد. یکی از خواهرانش در کنار او گرم بافتن بود. او زنی کوتاه قد و نسبتا چاق بود که شوهر خواربار فروشش از گرسنگی مرده بود و دو فرزند داشت. زن که معاون رهبر گروه بود به تازگی عنوان ستایش آمیز "انتقام" را به دست آورده بود. انتقام گفت: "ساکت! گوش کنید! یکی دارد می آید، کیه؟" مادام گفت: "دفارژ است. میهن پرستان ساکت!" دفارژ نفس نفس زنان وارد کافه شد، کلاه سرخ رنگش را از سرش برداشت و نگاهی به دور تا دور کافه انداخت! مادام دوباره گفت: "همه گوش کنید! گوش کتید چه می گوید!" دفارژ نفس نفس زنان در برابر کسانی که با دهان های باز و چشمان مشتاق بیرون کافه جمع شده بودند، ایستاده بود؛ حاضران در کافه همه از جا برخاسته بودند. - حرف بزن، مرد. چی شده؟ - فولون پیر را یادتان هست؟ همان که به مردم گرسنه گفت علف بخورید، بعد مرد و به جهنم رفت؟ همه با هم گفتند: "یادمان است!" - خبر درباره ی اوست. دوباره سر و کله اش پیدا شده! باز همه با هم گفتند: "سر و کله اش پیدا شده؟ مگر نمرده؟" - نمرده! آن قدر از ما می ترسید - البته حق داشت - که شایع کرد مرده است، حتی یک تشیبع جنازه ی نمایشی حسابی هم برای خودش ترتیب داد. اما پیدایش کردند، بیرون شهر مخفی شده بود. حالا برش گردانده اند. داشتند می بردندش هتل دویل که من دیدمش. گفتم که حق داشته از ما بترسد. شما بگویید! حق نداشته؟ این خطا کار ملعون و پیر که عمری از او گذشته بود، حتی اگر از چیزی هم اطلاع نداشت، چنانچه فریادهای جمعیت را می شنید، به عاقبتش شک نمی کرد. دفارژ با لحنی مصمم گفت: "میهن پرستان، آماده اید؟" مادام دفارژ بی درنگ چاقویش را به کنر زد؛ غرش طبل در خیابان ها طنین انداخت، گویی طبل و طبال با نیرویی جادویی یک صدا شده بودند؛ انتقام با فریادهایی جگر خراش، در یک لحظه به اندازه ی چهل الهه ی انتقام دست می افشاند، از خانه ای به خانه ی دیگر می دوید و زنان را خبر می کرد. چهره ی مردان وحشتناک بود، آنان که خون جلوی چشمان شان را گرفته بود پشت پنجره ها آمدند، هر سلاحی که داشتند برداشتند و به خیابان ها ریختند. اما قیافه ی زنان، پشت جسورترین مردها را نیز می لرزاند. آن ها با موهایی آشفته و پریشان از خانه ها بیرون می دویدند و با وحشیانه ترین فریادها و حرکات، خود و دیگران را تا حد جنون بر می انگیختند: خواهر، فولون تبهکار را گرفتند. مادر، فولون پیر را گرفتند. دختر، فولون بی وجدان را گرفتند. بعد گروهی دیگر به میان آن ها می دویدند و هم چنان که بر سینه می زدند و موهای شان را می کشیدند، جیغ می زدند: فولون زنده است. همان که به مردم گرسنه می گفت علف بخورید. همان که وقتی یک تکه نان هم نداشتم به پدر پیرم گفت علف بخور......

فهرست


درباره ی نویسنده   کتاب اول: زندگی دوباره روزگار کالسکه ی پست اشباح شبانگاهی آمادگی کافه کفاش   کتاب دوم: رشته طلایی پنج سال بعد منظره ناکامی تبریک شغال صدها نفر عالی جناب در شهر عالی جناب در روستا سر گورگون دوقول تصویر یک هم نشین مرد آداب دان مرد بی آداب کاسب درستکار بافتن باز هم بافتن یک شب نه روز توصیه تقاضا طنین گام ها دریا هم چنان می خروشد آتش زبانه می کشد به سوی صخره ی آهن ربا   کتاب سوم: مسیر توفان انفرادی سنگ سمباده سایه آرامش در توفان چوب بر پیروزی ضربه ای به در یک دست بازی بازی انجام شد ماهیت سایه غروب تاریکی پنجاه و دو پایان بافتن طنین گام ها برای همیشه محو می شود        

  • نویسنده: چارلز دیکنز
  • مترجم: ابراهیم یونسی
  • انتشارات: نگاه

درباره چارلز دیکنز نویسنده کتاب کتاب داستان دو شهر | چارلز دیکنز؛ نشر نگاه

«چارلز دیکنز» نویسنده، منتقد و فعال اجتماعی انگلیسی است که که در طول 58 سال زندگی‌اش، آینه تلخی‌ها و غم‌ها و مشکلات اجتماعی طبقه فرودست جامعه بود. داستان‌های محبوب این نویسنده چون الویور تویست، داستان دو شهر، دیوید کاپرفیلد و... هستند. ...

سایر آثار نویسنده

مشاهده بیشتر

نظرات درباره کتاب داستان دو شهر | چارلز دیکنز؛ نشر نگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب داستان دو شهر | چارلز دیکنز؛ نشر نگاه" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل