محصولات مرتبط
کتاب داستان انتقام نوشته ی سیامک گلشیری توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
این کتاب داستان زندگی " پوریا "، پسر نوجوانِ دبیرستانی و ماجرای انتقامِ سخت او از معلمش را بیان می کند. پوریا که هیچ دل خوشی از معلم بد اخلاقش ندارد با دوستش " هومن " تصمیم می گیرند که آرامش را از معلم شان بگیرند و یه درس درست حسابی به او بدهند. معلم آن ها آقای " ریاحی " باعث شده تا آن ها از امتحان نهایی محروم شوند و جلوی همه بچه ها تحقیرشان کرده است، یک بار هم که پدر پوریا برای عذر خواهی نزد آقای ریاحی رفته بود، جلوی چشمان پوریا برخورد بدی با پدرش کرد و او را تحقیر کرد. این بود که پوریا بد کینه ای از او به دل گرفت تا این که روزی او را در وضعیت مناسب برای انتقام پیدا کرد و قصد کرد تلافی تمام کار ها را سرش در بیاورند اما پوریا ..
برشی از متن کتاب
در را خیلی آهسته پشت سرش بست و راه افتاد سمت من. مطمئن بودم " کسرا " است. به خاطر همین هم صدایش زدم، اما جواب نداد، دوباره اسمش را صدا زدم و سه یا چهار قدمی ام عقب عقب رفتم تا این که از پشت خوردم به دیوار. می خواستم باز اسمش را صدا کنم، اما لب هایم چسبیده بودند به هم. فکر کردم نکند کس دیگری است، یک نفر دیگر که توی آن خانه زندگی می کند و ما خبر نداشتیم. یکی که وارد خانه شده و چشمش به آن قفل شکسته افتاده و بعد از همان در، پا تو گذاشته. داشتم سایه اش را می دیدم که یک راست سمت من می آمد، سایه اش که به نظر رسید خیلی بزرگ تر و چهار شانه تر از " کسرا " است. همان طور که پشتم به دیوار بود، کشان کشان از مقابل آن ماشین کوفتی. که جلواش تنگِ دیوار پارک شده بود، رفتم آن طرف. مرد یا هر کسی که بود، داشت به در نزدیک می شد. کاملاً خم شدم پشت ماشین تا این که به من رسید...
نویسنده: سیامک گلشیری انتشارات: افق
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران