محصولات مرتبط
کتاب خیابان بوتیکهای خاموش به قلم پاتریک مودیانو و ترجمه ی ساسان تبسمی در انتشارات افراز به چاپ رسیده است.
خیابان بوتیکهای خاموش ششمین کتاب منتشر شده از پاتریک مودیانو است و داستانِ پرپیچ و خمِ مردی به نام «گی رولاند» را روایت میکند که هویتِ خود را گم کرده و تمامِ گذشته اش را به کلی فراموش کرده است و حتی نام و ملیتاش نیز برایش معمایی غیرقابل حل شده است. او هشت سال است که برای یک آژانس کارآگاهی، زیر نظر رئیس خود ، اوت،کار میکند. هنگامی که اوت بازنشسته میشود، گی فرصت مییابدکه به دنبال هویت و گذشتۀ خود برود. داستان با قاطعیت آغاز میشود : «من هیچم، هیچ.» و درادامه ما را با ساختِ فضایی معمایی ـ کاراگاهی میخکوبِ داستان میکند. به دنبال آن پاتریک مودیانو مارا با اسامی، آدرسها و چندین شخصیتمختلف روبهرو میکند که ممکن است سرنخی از هویتِ اصلیِ گی به ما بدهند. این کتاب 47 بخش دارد، و در برخی بخشها شما تنها یک جمله، مانند یک آدرس را میخوانیم. «گی» در جستجوی خود برای کشف کردن هویتش، از مشاهدهکردن، پیشگویی، فرض و تصورات رویایی بهره میگیرد. او به طور مداوم در مورد انگیزه ها و رفتار انسانها فکر میکند و برایشان توضیحی طرح میکند و به دنبال نام و هویتِ خویش میگردد. در اینراه، حتی زمانی که حس میکند پیشرفتهایی کرده است و به نتیجه رسیده است، همهچیز به خانهی اولش برمیگردد و گیج و ناامید میشود. قلمِ منحصر به فردِ مودیانو، توصیفهای کوتاه و زیبای او مارا مجذوب داستان میکند و به سفری میرویم که هدف اصلی آن رسیدن به مقصد نیست، بلکه لذت از راهیاست که قدم به قدم با شخصیتاصلی داستان طی میکنیم.
برشی از متن کتاب
من آنجا میان عکس های پخش شده در کنارم، همان طور نشسته روی زمین تنها ماندم، بعد همه را در جعبه ردیف کردم و فقط دو قطعه عکس انتخابی ام را روی تخت گذاشتم، عکسی که خود فرضی ام! کنار جِی اورلو و جیور جیاذره پیر ایستاده بودم... و دیگری که از بچگی جی اورلو در ایالت یالتا برداشته شده بود. بعد بلند شدم و پشت پنجره رفتم. سیاهی شب گسترده بود. پنجره رو به باغچه ای در میدان عمومی دیگری با ساختمان هایش باز می شد. از دور، سمت چپ رودسن پل (پوتو) و در امتداد آن جزیره اش به چشم می خورد. اتومبیل ها زنجیره های روشن، چون همان پنجره ای که پشتش ایستاده بودم نگاه می کردم.... و حالا در میان این همه هزار توی عمارت سرسراها و پله ها. کابین آسانسورها و صدها حفره ی سیاه روبه رویم به مردی برخورده بودم که شاید.... پیشانی ام را بر شیشه چسبانده بودم. پایین تمامی سردرهای ورودی ساختمان ها، در تمام طول شب از بازتاب نور زردی که می درخشید، روشن بود. استپوپا به من گفت: - رستوران همین بغله. دو عکسی را که روی تخت گذاشته بودم برداشتم و گفتم: - آقای دوجا گوری یف محبت می کنید این دو تا عکس رو به من قرض بدید؟ - اونا مال شما به جعبه ی قرمز اشاره کرد. اصلا همه ی عکس ها رو بردارید. اما .... من.. بردارید. لحن به قدری آمرانه بود که بی اراده اطاعت کردم. وقت بیرون رفتن از آپارتمان جعبه زیر بغلم بود. پایین از جلودر ساختمان مسیر کناره ی (ژنرال کونیگ) را پیش گرفتم. از پلکان سنگی پایین رفتیم و آنجا، لبه ی رود سن ساختمان آجری رنگی قرار داشت که روی تابلوی بالای در: (بار رستوران جزیره) نوشته بود. تو رفتیم. در سالن پذیرش سقف کوتاه، میزهای پوشیده از کاغذ سفید رومیزی و صندلی های حصیری چیده بودند. رود سن و نور چراغ های (پوتو) از پنجره دیده می شد. تنها مشتریان حاضر در محل، ما بودیم که رفتیم ته سالن نشستیم. استیو جیبش را گشت و پاکت خریدش را که پیش تر در سوپر دیده بودم وسط میز گذاشت. گارسون پرسید : - مطابق معممول؟ - مطابق معممول. - و برای آقا؟ من را نشان داد. -آقا هم غذایی که من می خورم، می خورند. گارسون زودتر از انتظار دو بشقاب ماهی از نوع (آران) دریای بالتیک برای مان آورد و دو لیوان بسیار کوچک. چون انگشتانه ی دوخت و دوز آب معدنی ریخت. استیوپا خیارها را از پاکت وسط میز بیرون آورد که بین ما تقسیم شد. پرسید: - مطابق میل هست؟ - البته من با اشاره به جعبه ی قرمز روی صندلی کنارم پرسیدم: - شما واقعا میل ندارید؟ این همه خاطره رو حفظ کنید؟ - نه اینا حالا مال شما هستن. من دیگه این مشعل رو به دست شما سپردم. در سکوت غذا می خوردیم. یک قایق بادبانی روی آب آرام سن می سرید. به حدی نزدیک که می شد از پشت پنجره ی کافه یک یک مسافرانش را که آن ها نیز دور میز شام بودند دید. گفتم: - و این... جی اورلو؟ از سرنوشت او اطلاعی دارید؟ - جی اورلو؟ فکر کنم مرده باشد. - مرده؟ - به نظرم بله، من نباید اونو دو سه بار بیشتر دیده باشم. زیاد نمی شناختمش.... مادرم از دوستان جیور جیادزه ی پیر بود.... بفرمایید، خیار میل دارید؟ - مرسی ممنون.
- نویسنده: پاتریک مودیانو
- مترجم: ساسان تبسمی
- انتشارات: افراز
مشخصات
- نویسنده پاتریک مودیانو
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 11
- سال انتشار 1398
- تعداد صفحه 248
پاتریک مودیانو
پاتریک مودیانو کیست؟
پاتریک مودیانو نویسنده، فیلمنامهنویس و یکی از چهرههای مهم ادبی فرانسه است که در سال 2014 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات گردید. آثار پاتریک مودیانو حول موضوعاتی مانند حافظه، فراموشی، هویت فردی و جمعی و احساس گناه است. شهر پاریس نقش اصلی را در نوشتههای او ایفا میکند و داستان های او اغلب بر اساس وقایعی است که در زمان اشغال فرانسه توسط آلمان در طول جنگ جهانی دوم رخ داده است. در ادامه به مطالعهی آثار و بیوگرافی پاتریک مودیانو خواهیم پرداخت.زندگینامه پاتریک مودیانو
پاتریک مودیانو در 30 ژوئیه 1945، اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم، در بولون-بیلانکورت در حومه پاریس متولد شد. پدرش یک تاجر یهودی ایتالیایی و مادرش لوئیزا یک هنرپیشه بلژیکی بود. والدین مودیانو در جریان جنگ جهانی دوم در پاریس با هم آشنا شدند و رابطه خود را بهطور نیمه مخفیانه آغاز کردند. آنها اندکی پس از تولد پاتریک از هم جدا شدند. پدرش از پوشیدن نشان زرد امتناع کرده بود و زمان تبعید یهودیان پاریس به اردوگاههای کار اجباری نازیها، خود را تسلیم نکرد. دوران کودکی پاتریک مودیانو در فضایی خاص گذشت. تا چهارسالگی نزد پدربزرگ و مادربزرگ مادریاش بزرگ شد که به او زبان فلاندری آموختند. او و برادرش اغلب در خانههای دوستان والدینشان زندگی میکردند. غیبت پدر و اغلب مادرش او را به برادر کوچکترش رودی، نزدیکتر کرد اما برادرش در 9 سالگی بر اثر بیماری درگذشت (پاتریک مودیانو آثار خود از سال 1967 تا سال 1982 را به برادرش تقدیم کرد). مودیانو با یادآوری این دوره غمانگیز در کتاب خاطرات شجرنامه معروف خود میگوید: « نتوانستم زندگینامهای بنویسم، به همین دلیل آن را شجره نامه نامیدم. این کتاب کمتر راجع به من و بیشتر راجع به کارهایی است که دیگران، خصوصا پدر و مادرم با من کردند».مطالعه بیشتر: آثار و زندگینامه ایتالو کالوینو
تحصیلات پاتریک مودیانو
پاتریک مودیانو دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در مدارس پاریس گذراند. در این مدت چندین بار از مدرسه فرار کرد. زمانی که در مدرسه هانری چهارم بود، از نویسنده ریموند کوئنو که دوست مادرش بود، درس هندسه گرفت. به گفته خودش ریموند کوئنو بسیار بر قدم گذاشتن او در مسیر نویسندگی تاثیر داشت و او را به دنیای ادبیات آشنا کرد. مودیانو در سال 1964 از دانشگاه انسی لیسانس گرفت. در سال 1965 برای تعویق خدمت سربازی در دانشگاه سوربن ثبتنام کرد اما هرگز در کلاسهای درس شرکت نکرد. در ژوئیه 1965 به وین اتریش رفت و در آنجا نوشتن اولین کتابش را آغاز کرد.پاتریک مودیانو و گرایش به نویسندگی
کوئنو، مودیانو را با دنیای ادبی آشنا کرد و فرصت شرکت در یک مهمانی که توسط ناشر آیندهاش گالیمارد برگزار میشد را برایش فراهم کرد. پاتریک مودیانو در سال 1968 در سن 22 سالگی، اولین کتاب خود به نام جای ستاره را منتشر ساخت (جای ستاره اشاره به ستاره زردی دارد که یهودیان مجبور بودند بر روی لباسهای خود نصب کنند). این رمان راجع به یک فرد یهودی در زمان جنگ بود. پدر مودیانو بهقدری از این رمان ناراضی بود که سعی کرد تمام نسخههای موجود کتاب را بخرد. مودیانو در اولین رمان خود راجع به «کشش گذشته، تهدید به محو شدن، نبود مرزهای اخلاقی و بخش تاریک روح نوشته است. این اثر جوایزی چون فنئون و جایزه راجر نیمیر را برایش به ارمغان داشت و ترجمه آلمانی آن در سال 2010 برنده جایزه آلمانی بهترین لیست رادیویی جنوب غربی شد. رمان جای ستاره به همراه دو رمان دیگر مودیانو در آگوست 2015 تحت عنوان «سه گانه اشغال» به زبان انگلیسی منتشر شد. دومین رمان پاتریک مودیانو با نام نگهبان شب در سپتامبر 1969 و سومین رمان با نام بیراه در سال 1972 منتشر شد. پاتریک مودیانو بیش از 30 رمان به تالیف رسانده که اغلب با استقبال زیادی مواجه شدند و بسیاری از آنها جوایز مهم ادبی را به خود اختصاص دادهاند: سومین رمان او به نام بیراه در سال 1972 جایزه بزرگ آکادمی فرانسه را از آن خود کرد و رمان خیابان بوتیکهای تاریک در سال 1978 برنده جایزه گنکور شد. همچنین پاتریک مودیانو به سبب یک عمر تلاش حرفهای در سال 2010 برندهی جایزهی دل دوکای انستیتوی فرانسه شد. رمانهای میدان اتوال، در کافه جوانی گمشده و افق در سالهای اخیر از این نویسنده منتشر شده است. پاتریک مودیانو علاوه برتالیف کتاب در فیلمهای متعددی که با الهام از رمانهای او ساخته شده نیز مشارکت فعال داشته است. پاتریک مودیانو در سال 2014 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبیات شد. او پانزدهمین فرانسوی برنده جایزه نوبل ادبیات بود.سبک و شیوه ادبی پاتریک مودیانو
رمانهای مودیانو همگی به تلاش برای ردیابی شواهد وجود از طریق ردپای گذشته میپردازند. مودیانو در همه رمانهایش با وسواس به دوره پر دردسر و شرمآور اشغال - که گفته میشود پدرش در طی آن درگیر معاملات پنهانی بوده - بازمیگردد و اثری کاملاً همگن میسازد. او میگوید:«پس از پایان هر رمان، تصور میکنم که همه چیز را پاک کردهام. اما میدانم که بارها و بارها به جزئیات کوچک بازخواهم گشت، چیزهای کوچکی که بخشی از من هستند.در نهایت، سرنوشت همهی ما با مکان و زمانی که در آن متولد شدهایم، تعیین میشود».پاتریک مودیانو پیوسته راجع به پاریس مینویسد و سیر تحول خیابانها، عادات و مردم آن را توصیف میکند. او به دلیل وسواسی که نسبت به گذشته داشت، گاهی با مارسل پروست مقایسه میشد، اگرچه سبکها و دغدغههای آنها کاملاً متفاوت بود. پاتریک مودیانو یکی از برجستهترین نویسندگان داستانهای آتوفیکیشن یعنی ترکیبی از زندگینامه و داستانهای تاریخی است.
زندگی شخصی پاتریک مودیانو
پاتریک مودیانو سال 1970، مودیانو با دومینیک زهرفوس ازدواج کرد که حاصل آن آنها دو دختر به نامهای زینا (1974) و ماری(1978) بود. پاتریک مودیانو یکی از 8 عضو هیئت داوران جایزه ادبی فرانسه، پریکس کانترپوینت نیز است. او کتابهایی نیز برای کودکان نوشته است.بهترین کتاب های پاتریک مودیانو
- کتاب سیرکی که میگذرد
- کتاب تصادف شبانه
- کتاب شروز
- کتاب رختکن کودکی
- کتاب خاطرات خفته
- کتاب تا در محله گم نشوی
- کتاب در کافه جوانی گم شده
- کتاب ویلای دلگیر
- کتاب افق
- کتاب جواهر نامرئی
- کتاب من پاتریک مودیانو هستم
- کتاب گشت شبانه
- کتاب بهار سگی
- کتاب ناشناخته ماندگان
- کتاب خیابان بوتیک خای خاموش
- کتاب لاکومپ لوسین
- کتاب گل های ویرانی
- کتاب ماه عسل
- کتاب فراتر از فراموشی
- کتاب علف شبانه
- کتاب بیراه
- کتاب میدان اتوال
- کتاب چنین پسران دلیری
- کتاب جوانی
- کتاب محله گم شده
- کتاب دورا برودر
- کتاب آه ای سرزمین محبوب من
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران