کتاب جودی و تابستان پرماجرا (جودی دمدمی 9)

کتاب جودی و تابستان پرماجرا جلد نهم مجموعه ی جودی دمدمی، نوشته ی مگان مک دونالد و ترجمه ی محبوبه نجف خانی در نشر افق به چاپ رسیده است.

این کتاب داستان زندگی پر هیجان و عجیب جودی، دختر خانواده ی " دمدمی " را تعریف می کند. جودی دختری ماجراجو و پر از جنب و جوش و کمی بد اخلاق است. او دوست دارد همیشه کار های هیجان انگیز را همراه برادرش " استینک " و حیوان خانگی اش " موشی " تجربه کند. امروز جودی به همراه خانواده اش برای صرف صبحانه به رستوران می روند که از سکه شانسی که مامان بزرگ برایش آورده تعریف می کند و می گوید که واقعی است و کلی اتفاق خوب همراهش دارد.

اما استینک باورش نمی شود پس جودی کمی فکر می کند و یادش می آید که یک جعبه شانس را ابتدای رستوران دیده و برای ثابت کردن حرفش به همراه استینک می روند تا با بازی از جعبه شانس که برنده شدن در آن غیر ممکن است جایزه بگیرند. اما همچنان استینک باورش نمی شود. تا این که جودی موفق می شود سه تا عروسک قشنگ از آن جعبه، جایزه بگیرد و استینک را متقاعد کند همه اش به خاطر این سکه شانس است. بعد از آن، کلی اتفاق های خوب و خوش شانسی بدست می آورد. مثل برنده شدن مسابقه بولینگ و... تا این که همه چیز برعکس می شود و سکه شانس یک دفعه...

برشی از متن کتاب

روز مسابقه ی زنبور هجی کن! توی اتوبوس، جودی دستش را توی جیب سمت راست شلوارش کرد. خالی بود! از تمام روز ها، باید همین امروز خواب بماند. چطور یادش رفته بود شلوار ارتشی اش را بپوشد که پر از طلسم های خوش شانسی بود؟ هفت تا طلسم خوش شانسی مطمئن که مو لای درزش نمی رفت، توی جیب هایش، روی تخت پایینی اش بود و برای هیچ کس خوش شانسی نمی آورد به جز موشی، گربه اش. جودی دستش را توی جیب سمت چپش کرد. پوف! خدا را شکر که دست کم سکه شانس پیشش بود. هنوز شانس موفقیت وجود داشت. وقتی وارد کلاس شد، آقای تاد گفت: « کلاس سومی ها! آماده اید؟ بـ..له! _ برای چه کاری آماده اید؟ _ مسابقه ی زنبور هجی کن! آقای تاد گفت: « فهرست تمرین تان را بگذارید کنار و ته کلاس صف ببندید امیدوارم بهترین هجی کن برنده شود! » جودی فهرست تمرینش را کنار گذاشت. از قسمت کلمه های سخت، نتوانسته بود بیش تر از چند کلمه تمرین کند. یک دفعه، احساس کرد حال خوشی ندارد و دلش زیرورو می شود. می خواست هر چه زود تر از کلاس بیرون برود. جودی پرسید: « ببخشید می شود بروم دست شویی! » آقای تاد گفت: « زود برگرد. » جودی فوری به انتهای راهرو و به طرف دستشویی دخترها رفت. راستش اصلاً نیاز به توالت رفتن نداشت، اما با این حال رفت و روی توالت نشست و برای این که خودش را آرام کند از شعر های کودکانه را زیر لب زمزمه کرد: « چشمک بزن ستاره کوچولو،چشمک بزن ستاره کوچولو. » بعد خواند: « تیکی تیکی تمبو_نوسا رمبو چاری باری راچی پیپ پری پمبو. » این قسمتی از داستان بود که پدرش قبلا برایش گفته بود و درباره ی پسر بچه ای بود که اسم خیلی خیلی طولانی داشت. جودی نمی دانست چند دقیقه گذشته بود. ولی اگر بیشتر از این معطل می کرد حتماً آقای تاد کسی را دنبالش می فرستاد. موقع برگشتن به کلاس، دستش را توی چیبش کرد تا سکه شانس را بمالد. ای داد! جیب چپش خالی بود. سکه شانس گ_م گم شده بود...

فهرست

• خبری از خَرخَرستان نیست
• بی حال انگیز
• حوصله سر رفتنینو
• عمه ی ترسناک
• انجمن غذاهای حال به هم زن
• چسب همه کاره ی قوی
• پیک نیکی کَپکی
• فرانکنجیغکش
• اسم رمز، پاگنده
• تعقیب ادامه دارد
• هیجان - انگیز

• از سری کتابهای فندق
• نویسنده: مگان مک دونالد
• تصویرگر: پیتر اچ. ری نولدز
• مترجم: محبوبه نجف خانی
• انتشارات: افق