محصولات مرتبط
کتاب جادوگران دومین جلد از مجموعه جادوگران 1، نوشتهی لو گراسمن با ترجمهی اشکان کریمیان توسط نشر باژ به چاپ رسیده است.
کوئنتین پس از پشت سر گذاشتن ماجراهای زیاد، بالاخره توانسته بود وارد مدرسهی جادویی بریک بیلز شده و در آن جا به یادگیری جادو و درس های مورد علاقهاش بپردازد. پس از گذشت چهار سال، و گذراندن دورههای مختلف آموزشی، همزمان با این که فارغ التحصیل می شد، احساس پوچی و بی ارزشی عجیبی می کرد. او به کمک وردهای مختلفی که یاد گرفته بود می توانست به هر آن چه که دلش می خواست دست پیدا کند، ولی با این وجود همیشه کمبودی را حس می کرد؛ فکر می کرد با قدرت و مهارتی که پیدا کرده باید کارهای خارق العاده تری انجام دهد تا بتواند مفید باشد. او به دنبال شادی و هیجان بود، چیزهایی که دیگر در زندگی اش حسشان نمیکرد. آرزو می کرد کاش مانند یکی از اعضای خانوادهی چتوین، قهرمانان سرزمین افسانهای فیلوری، می توانست انسان های دیگر را از خطر نابودی نجات داده و حس رضایتمندی و مفید بودن را تجربه کند. تا این که دوستش پنی، بالاخره او را به آرزوی دیرینهاش رساند. پنی دکمههای جادویی را که کلید ورود به سرزمین فیلوری بودند، پیدا کرده بود و به کمک آن ها با کوئنتین و چند نفر از دوستانشان وارد سرزمین فیلوری شده بودند. آن ها می خواستند دیوی را که چتوین ها نتوانسته بودند اسیر کنند به دام انداخته و از طریق او به گنجینهی پنهان فیلوری دست پیدا کنند، اما آن ها نمی دانستند که چه خطرات ناشناختهای انتظارشان را میکشد!
برشی از متن کتاب
راهی که دنبال میکردند، کمی جلوتر پیچ میخورد و ناپدید می شد. هر چه بیشتر پیش میرفتند، عبور از لای شاخ و برگ درخت ها و بوتهها زور بیشتری می خواست. گاهی اوقات به چشم های خود شک میکردند که نکند اصلا راهی در کار نبوده باشد، نکند فقط تراکم درخت ها در آن قسمت کم بوده و خیال کرده باشند راه هست، نکند (این آخری نظر پنی بود) درخت ها با ظرافت و آهسته آهسته شروع به حرکت کرده باشند تا بی آنکه خودشان بفهمند، راهشان را بند بیاورند؛ اما پیش از آنکه به اتفاق نظر برسند، به رودخانه ای رسیدند که آرام در جریان بود و از میان درختها رد میشد. رودخانهی زمستانی کوچک و زیبایی بود، پهن بود و کم عمق و فوق العاده زلال، برق میزد و طوری راهش را می رفت که انگار از برخوردن به چنین کانال پیچ در پیچی خوشحال باشد. بی آنکه حرفی بزنند، همه در حاشیهی آن جمع شدند. دانه های برف برای سنگ های داخل آن کلاه درست کرده و دانه های تنبل تر در کنار رودخانه یخ زده بودند. شاخه ای در میانههای رود معلق و قندیلهای نوک تیز کوچک و به هم پیوسته بسیار زیبایی به آن آویزان بود. نکتهی ماوراء الطبیعهای در آن دیده نمی شد اما عطشی را که برای مشاهدهی چیزهای شگفت انگیز داشتند، موقتاً برطرف میکرد. آن رودخانه هم اگر در فیلوری نبود، نهایتاً جویباری کوچک و دوست داشتنی به حساب میآمد و بس، اما صرفا به این خاطر که در دنیایی دیگر، یعنی در فیلوری، با آن روبرو شده و شاید اولین زمینیهایی بودند که چنین پدیده ای را میدیدند، خیال میکردند شقالقمر دیده اند. یک دقیقهی تمام میشد که همانطور ساکت به رودخانه زل زده بودند که کوئنتین متوجه شد زنی درست جلوی چشمشان تا شانه از عمیق ترین قسمت رود خانه بیرون آمده است. کوئنتین مات و مبهوت ناشیانه قدمی به عقب برداشت و همان طور که داشت به زن اشاره می کرد، گفت: "وای خدای من. مگه میشه. شماها." شگفت انگیز بود. تقریباً همه مطمئن بودند که مرده است. موهای سیاه و خیسش دسته دسته یخ زده بود. چشمهایش (ظاهراً مستقیم به آنها نگاه میکرد به رنگ آبی تیره بود و تکان نمی خورد، پلک هم نمیزد. پوست خاکستری مروارید گون و رنگ پریدهای داشت. شانه هایش برهنه بود. به نظر میرسید نهایتاً شانزده سال داشته باشد. مژه هایش دلمه بسته بود. آلیس خواست سوالی بپرسد اما گفت فقط گفت: "اون...؟" جانت بلند گفت: "آهای! تو حالت خوبه؟" کوئنتین گفت: "باید بهش کمک کنیم. باید از توی آب بیاریمش بیرون." خواست به او نزدیک شود، اما پایش روی سنگ یخ زدهای لیز خورد و تا زانو در آب فرو رفت. با هزار مکافات خودش را بیرون کشید. پاهایش از شدت سرما می سوخت. زن تکانی نخورد. کوئنتین ادامه داد: "طناب میخوایم. طناب بیارین، توی یکی از کولهها طناب هست." اصلا به نظر نمیآمد عمق رودخانه آن قدر زیاد باشد که زن تا شانه در آن جای بگیرد، حتی کوئنتین با ترس و لرز به این هم فکر کرد که نکند کسی را از وسط نصف کرده و داخل آب انداخته باشد. طناب؟ چه کار داشت میکرد؟ ناسلامتی جادوگر بود. کولهای را که داشت در آن کند و کاو میکرد، انداخت و دست به کار شد تاب آورد حرکتی ساده ای او را از آب بیرون بیاورد. مثل همیشه نوک انگشتانش گرم شد و سنگین 16 بدنش را در ذهنش احساس کرد خوشحال بود که دوباره جادو می کند...
نویسنده: لو گراسمن مترجم: اشکان کریمیان انتشارات: باژ
نظرات کاربران درباره کتاب جادوگران 2 (مجموعه جادوگران 1)
دیدگاه کاربران