محصولات مرتبط
کتاب انجمن سری بندیکت اولین جلد این مجموعه اثر ترنتون استوارت و ترجمه ی آتوسا گلکار از سوی انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
رینی مولدن پسر یتیمی است که در پرورشگاه زندگی می کند. او بسیار باهوش است و استعداد بسیار عجیبی در حل مسائل ریاضی دارد. مدیر پرورشگاه که به خوبی از این استعداد او آگاه است از خانم پرومال، معلم پروزشگاه می خواهد تا درس ها را به طور خصوصی به رینی آموزش دهد و او سطوح مختلف تحصیلی را با جهش و زودتر از بقیه هم سالانش به پایان برساند. از طرفی یک روز آگهی جالبی در روزنامه نظر وینی را به خود جلب می کند. در آگهی از بچه های تیزهوش خواسته شده تا برای داشتن آینده ی بهتر و تحصیل در مدرسه ای استثنایی در آزمون این مدرسه شرکت کنند. رینی با تشویق خانم پرومال مصمم به شرکت در آزمون می شود. امتحان در سه مرحله انجام می شود و با وجود شرکت کننده های بسیار، تنها رینی و سه دانش آموز دیگر که همگی مانند رینی بسیار باهوش و البته بی سرپرست هستند موفق به قبولی می شوند. به محض اعلام نتایج این چهار نفر به موسسه ای برده می شوند تا مورد آموزش قرار گیرند. مدیر موسسه آقای بندیکت برای بچه ها توضیح می دهد که سال هاست این آزمون را برگزار می کند تا تعدادی از بچه های تیزهوش و البته خاص را دور هم جمع کرده و گروهی تشکیل دهد، اما به غیر از دوره ی اخیر، هرگز کسی موفق به قبولی در این آزمون ها نشده بود. پذیرفته شدگان با شنیدن این حرف حسابی خوشحال شده و به خودشان می بالند؛ اما باید دید چه آینده ای در انتظار این بچه هاست؟!...
برشی از متن کتاب
رینی که میخواست حتما در این امتحان شرکت کند، مراقب بود که مقررات را رعایت کند. عجیب آن که این ها تنها مواردی بود که به آن اشاره کرده بودند. مثلا نگفته بودند که چطور به ساختمان مونک برود و او مجبورشد برای پیدا کردن نزدیکترین ایستگاه اتوبوس از یک رانندۀ اتوبوس حقهباز کمک بگیرد و چون راننده از او پول خواست، ناچار شد تا ایستگاه اتوبوس خیابان سوم را پیاده برود. البته هیچیک از این کارها برای رینی مولدون سخت نبود. با اینکه یازده سال بیشتر نداشت، ولی همۀ کارهایش را خودش انجام میداد. صدای زنگ کلیسا از جایی در شهر به گوش میرسید که ساعت دوازده و نیم را اعلام میکرد. هنوز باید منتظر میماند. هنگام ظهر در ساختمان مونک را امتحان کرده و دیده بود که قفل است. پس از فروشگاه یک ساندویچ خرید و روی نیمکت پارک نشست تا آن را بخورد. با خود فکر کرد که ساختمانی بلند در شلوغترین بخش استون تاون حتما باید دفترهای زیادی داشته باشد. قفل بودن درها به هنگام ظهر، کمی عجیب به نظر میرسید. اصلا همه چیز در مورد این امتحان عجیب بود. ابتدا یک آگهی در روزنامه چاپ شد. رینی چند روز قبل، بههنگام صبحانه در پرورشگاه استون تاون روزنامه را همراه معلم خصوصیاش، خانم پرومال، خوانده بود. (رینی تمام تمرینهای کتابش و حتی تمرینهای دانشآموزان دبیرستانی را حل کرده و به همین دلیل، مدیر پرورشگاه برای او یک معلم خصوصی در نظر گرفته بود، در حالیکه بقیه بچهها باید به کلاس میرفتند. خانم پرومال درست نمیدانست باید با رینی چه کار کند، ولی باهوش و مهربان بود و آنها به هنگام صرف صبحانه و چای با هم روزنامه میخواندند.) آن روز هم روزنامه پر از عنوانهای همیشگی بود، بسیاری از عنوانها به مطالبی اختصاص داشت که آنها را خبر فوری مینامیم: مسائل غیرقابل کنترل، عنوانهایی مانند نظام مدارس، بودجه، آلودگی هوا، جنایت، آب و هوا... چرا همهچیز به هم ریخته؟ شهروندان همه جا مشغول هیاهو هستند تا تغییری اساسی در دولت ایجاد کنند. «هماکنون باید همهچیز تغییر کند!» این شعاری بود که روی بیشتر بیلبوردهای شهر زده بودند (این شعاری قدیمی بود) و اگرچه رینی به ندرت تلویزیون میدید، ولی میدانست که خبرهای فوری همیشه موضوع اصلی برنامههای خبری روزانه بوده و هست. وقتی رینی و خانم پرومال برای اولین بار یکدیگر را دیدند، درباره اخبار فوری مفصل با هم صحبت کردند و فهمیدند که در مورد سیاست کاملا با هم همعقیدهاند، ولی زود به این نتیجه رسیدند که حرف زدن درباره سیاست خستهکننده است و بحث را عوض کردند. در کل، بعد از آن دیگر راجع به موضوعهای خبری دیگر صحبت میکردند که هر روز تغییر میکرد و چیزهای تازهای داشت و بعد از آن خود را با آگهیها سرگرم میکردند. آن روز هم مشغول همین کار بودند که ناگهان زندگی رینی عوض شد. خانم پرومال به زبان تامیل یعنی همان زبانی که به رینی درس میداد، پرسید: «با چایت عسل بیشتری میخواهی؟» ولی قبل از آنکه رینی پاسخ دهد البته که میخواهم، آن آگهی توجه خانم پرومال را جلب کرد و فریاد زد: «رینی! این را ببین! جالب است نه؟»
نوبسنده: ترنتون لی استوارت مترجم: آتوسا گلکار انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب انجمن سری بندیکت 1 - پرتقال
دیدگاه کاربران