محصولات مرتبط
دربارهی کتاب النور و پارک نشر ویدا
شخصیت اصلی داستان، "پارک شریدان"، پسر شانزده ساله، منزوی و دو رگهی کره ای است که همراه با مادر، پدر و برادرش، "جاش"، زندگی می کند. پدر او، به هنرهای رزمی علاقهی فراوانی داشته و از همین روی، پارک و جاش، در زمان کودکی، دوره های آموزشی رشتهی ورزشی تکواندو را گذرانده و آن را به طور حرفه ای آموختهاند.
اصل داستان این کتاب در اتوبوس مدرسه و از جایی آغاز می گردد که پارک، دختری غریبه و تازه وارد را برای اولین بار ملاقات می کند؛ دختری به نام "النور"، با موهای قرمز فرفری، اندامی چاق، قدی کوتاه که لباس و ظاهری زشت و نامتناسب دارد. به دلیل ظاهر عجیب و زشت این دختر هیچ یک از دانش آموزان حاضر نمی شوند به او جا بدهند تا در کنارشان بنشیند.
پارک نیز در ابتدا، همانند دیگران، تمایلی به حضور النور در کنارش نشان نمی دهد اما به سرعت پشیمان شده و از دختر می خواهد، کنارش بنشیند تا در نتیجه، از آزار و اذیت های احتمالی و شیطنت همکلاسی های شرور خویش که ممکن است گریبان گیر النور شود، جلوگیری کند. همین دیدار و دلسوزی اولیه، مقدمات آشنایی و برقراری رابطهی صمیمی و نزدیکی را برای این پسر و دختر فراهم کرده و پارک را در یک ماجرای عاشقانه اسیر و گرفتار می سازد.
بخشی از کتاب النور و پارک نشر ویدا
دیگر تلاش نمی کرد او را برگرداند.
فقط زمانی می آمد که دلش می خواست، در رویاها، در خفا و در حال و هوایی آشنا و ناکام.
گاه پیش می آمد وقتی به طرف محل کارش می راند، دختری با موهای قرمز می دید که گوشه ای ایستاده، لحظه ای نفس کم می آورد و قسم می خورد خودش است.
بعد می دید موهای دختر بیش تر بور است تا قرمز.
سیگار دستش است و تی شرت سیکس پیستولز پوشیده.
النور از سیک پیستولز متنفر بود.
النور ...
پشتش می ایستاد تا رویش را برگرداند. کنارش می نشست تا از خواب بیدار شود. در مقابل او همه کسل کننده و متملق بودند و هیچ کس به اندازهی کافی خوب نبود.
النور همه چیز را خراب کرده بود.
النور رفته بود.
دیگر تلاش نمی کرد او را برگرداند.
***
پارک
حتی قرص مسکنی که خورده بود نتوانست صدای آن احمق های ته اتوبوس را محو کند. پارک، هدفونش را به گوش هایش چسباند.
تصمیم گرفت فردا یک نوار از اسکینی پاپی یا میس فیتز بیاورد. یا این که یک نوار مخصوص اتوبوس ضبط کند، از آن ها که توی آن تا آن جا که می توانستند جیغ می زدند و ناله می کردند.
می توانست، ماه نوامبر بعد از این که گواهی نامهاش را گرفت به موسیقی دههی هفتاد و هشت گوش بدهد؛ پدر و مادرش گفته بودند می تواند با ماشین ایمپالای مادرش رانندگی کند و او باید پول جمع می کرد تا یک ضبط صوت جدید بخرد. وقتی با ماشین برود مدرسه می تواند به هر چیزی که دلش می خواهد گوش بدهد، یا اصلا به چیزی گوش نکند و از طرفی هم می توانست نیم ساعت بیش تر بخوابد.
استیو هم فریاد زد: «لعنتی وجود داره! مدل میمون مست، پسر! این لعنتی واقعیه، می توانی باهاش یکی رو بکشی!»
- تاپاله!
استیو گفت: «خودت تاپاله ای. پارک، هی پارک.»
پارک شنید ولی جواب نداد. گاهی اوقات اگر لحظه ای به استیو بی محلی می کردی، می رفت سراغ یکی دیگر. این آگاهی یعنی هشتاد درصد رهایی از دست استیو همسایه. بیست درصد بقیه هم فقط باید سرت را می انداختی پایین ... که در آن لحظه پارک فراموش کرد و یک توپ کاغذی درست خورد پشت سرش.
تینا گفت: «اون یادداشت رشد و توسعهی بشریت بود، بی شعور.»
استیو گفت: «ببخشید بچه جون، من همه چی رو به تو دربارهی رشد و توسعهی بشریت یاد می دم. چی میخوای بدونی؟»
یکی گفت: «مدل میمون مست رو یادش بده.»
استیو فریاد زد: «پارک!»
پارک هدفونش را برداشت و برگشت به سمت ته اتوبوس. استیو روی صندلی آخر اتوبوس معرکه گرفته بود. حتی وقتی نشسته بود سرش عملا به سقف می خورد. همیشه به نظر می رسید که مبل و صندلی های دورش عروسکیاند. از کلاس هفتم هیکلش درشت و مردانه بود، این تازه کمی قبل از ریش و سبیل درآوردن بود.
گاهی اوقات فکر می کرد استیو با تینا دوست شد تا بیش تر شبیه به هیولا چشم بیاید. اغلب دخترهای آن منطقه ریز بودند؛ قد تینا بیش تر از پنج فوت نبود، با احتساب موهای پف کرده و گندهی بالای سرش...
مشخصات
- نویسنده رینبو راول
- مترجم فرح بهبهانی
- نوع جلد نرم
- قطع رقعی
- سال انتشار 1398
- انتشارات ویدا
نظرات کاربران درباره کتاب النور و پارک اثر رینبو راول | نشر ویدا
دیدگاه کاربران