کتاب اسکارلت دهه ی شصت نوشته سجاد افشاریان در نشر چشمه به چاپ رسیده است.
دیدگاه سجاد افشاریان به شعر، دیدگاهی متفاوت و منحصر به فرد است؛ او شعر را امنیت می داند و معتقد است همین ادا کردن کلماتی از چشمه ی احساس برای فرد دیگر و یا شنیدن عباراتی که از دل برخواسته باشد، معنایی جز امنیت ندارد. او شعر را صدایِ جامعه و پیام آور احوالِ آن می داند. از بارز ترین ویژگی های شعر او این است روح عاشقانه در اشعارش موج می زند، این کتاب نیز خالی از این ویژگی نیست. " اسکارلت دهه ی شصت" مجموعه ای از 54 شعر است که افشاریان در آن ها از عناصر روزمره ی دهه ی شصت بهره گرفته و به طرز روان و لطیف، آن ها را بیان کرده است، از این رو تصویر پردازی اشعار و تاثیر آن ها بر نام کتاب به گونه ای است که مخاطب حتی اگر متولد دهه ی شصت هم نباشد، می تواند حس و حال آن زمان را درک کند و با احساس شاعرانگیِ شاعر، هم قدم شود. از طرفی لحن شعر ها ساده است و صنایع بدیعی کمتر در آن ها به کار رفته است، اما این سادگی مانعی برای خیال انگیز بودن نشده و عاشقانه هایی در آن نهفته است. در واقع خیالی بودن شعرهای او، مدیون ترکیب کلمات و عبارات است، نه آرایه های ادبی. در عین حال چینش عناصر و عبارات به گونه ای است که حس تخیل خواننده را برمی انگیزد. لازم به ذکر است تعدادی از اشعار کتاب، با لحن طنز وکنایه سروده شده است که بازخورد اجتماعی دارند.
برشی از متن کتاب
"حالِ خوبی ندارم مادر دلتنگی هم که ماشه اش را نمی چکاند خواهرم با شوهرش به تهران آمده دل ام می خواهد خوششان کنم اما هیچ خوشی در سفره ندارم تصمیم دارم فیلمی بازی کنم تا شاید دریکی از ماه های رمضان افطارت را با بازپخشش از شبکه های استانی باز کنی مادر من مومن نشدم ولی هر شب سجاده ای که برایم فرستادی را باز می کنم و یادت را تا می کنم مادر تو دلت می خواست من طلبه حاج سید علی اصغر شوم ولی حالا من تنها یک غمگین شده ام." ...
فهرست
به جای مقدمه
- حال خوبی ندارم مادر
- برداشت آخر را از عمد سرفه کردم.
- به این سترگِ ارغوانیِ شراب مرا راهی نیست.
- اثاثِ خانه را کشیدیم.
- به یاد شالیزار موهات.
- گاهی روح معشوق پانسمان می خواهد.
- گفتم تو آغاز انهدام بودی.
- کاغذ گران شده.
- می خواهم زیر زمینی.
- دربند دلگیر تهران.
- آشوب، سیلِ سهمگین خاطراتی ست.
- شب ها به انتظار آنچه نمی دانی.
- دلم بوسه ای دم نکشیده می خواهد.
- تو گفتی بوسه میان وعده ای ست.
- دلم انتظار یک دشت را می کشد.
- بعد از تو.
- چه خوب شد که جنگ شد.
- بپوش مرا.
- وقت های بی جانی.
- من باتو قدیمی ترین می شوم.
- من دست برده ام به شب.
- همیشه چیزی برای از دست دادن هست.
- هنوز پسران دیوانه ای پیدا می شوند.
- در خانه راه می روم.
- بهار با رنگ های دانه های گیلاس.
- تمام آدم ها در قلب چشم هایشان.
- وقت زیادی نمانده زیبا.
- روزی برای مادرم خواهم گفت.
- صبح. 31. انگار وقت هایی هست.
- وقتی سایه ام را دیدم.
- با خودش شب آورده بود.
- تویی و باد و اتوبان.
- تو گرافیک پوسترهای قدیم مرلین طوری.
- آرام و ناآرام پشت میز کافه نشسته ام.
- به جای نبودنت در کلاس دست بالا بردم.
- فقط می خواهم معجزه ام.
- من فقط یادم رفت.
- کاش میان آن همه مسافر پرواز.
- من و آفتاب در تخت.
- فهمیدن زبان مادری آن قدرها سخت نیست.
- دستم در موهات گره نمی خورد.
- چشم های تو شهری را شاعر می کند.
- برای تمام روزهای بی تو. 46. دل گره زده بودم.
- گاهی حتا دلم می کشد پلیور آبیِ شسته بر تراست باشم.
- سبحانک یا لا الله الا چشم هات جانان عزیز.
- عاشقانه ترین چای ها را با تو نوشیدم.
- آن روزهای معاقشه های طولانی. 51. عزادار تواَم.
- این شب ها در ایرانشهر.
- جمعه های دست های تو.
- عشق نام دیگر حادثه بود.
(مجموعه شعر) شاعر: سجاد افشاریان انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب اسکارلت دهه ی شصت اثر سجاد افشاریان
دیدگاه کاربران