کتاب آلیس در سرزمین عجایب | لوییس کارول
- انتشارات : نگاه
- مترجم : حسن هنرمندی
- تگ : کتاب آلیس در سرزمین عجایب
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب آلیس در سرزمین عجایب اثر لوییس کارول
کتاب آلیس در سرزمین عجایب روایتگر ماجراهایی تخیلی و جذاب میباشد که برای مطالعهی مخاطب کودک و نوجوان به رشتهی تحریر درآمده است.
شخصیت اصلی قصه، "آلیس" نام دارد. او دختری بازیگوش و ماجراجو است که در کنار پدر و مادر و خواهرش زندگی میکند. آلیس همواره بیشتر اوقات خود را در خیالپردازیهای پایانناپذیرش سپری مینماید. همبازیهای همیشگی او در این رویاها، خودش و گربهاش، "داینا" میباشند.
ماجرای کتاب، از یک تابستان گرم و آفتابی آغاز میگردد. آلیس همراه با خواهر خود، در کنار آب نشسته است. او بیحوصله و خسته به کتابخوانی خواهرش گوش فرا میدهد. درست در همین هنگام، خرگوشی سفید و عجیب، با عجله، از کنار آنها عبور میکند؛ خرگوشی که جلیقهای بر تن دارد و با نگاه کردن به ساعت جیبی خود، مدام زیر لب، از کمبود وقت، سخن میگوید. این موضوع عجیب و غیر قابل باور، کنجکاوی آلیس را برمیانگیزد. در نتیجه با شور و شوقی وصفناشدنی خرگوش را تعقیب میکند.
دقایقی بعد، خرگوش در میان علفهایی انبوه، وارد دالانی بزرگ شده و به سرعت ناپدید میگردد. آلیس نیز به دنبال او، وارد دالان گشته و سپس، در چاهی عمیق فرو میرود؛ چاهی که دیوارههای آن پر از قفسهی کتاب و گنجههای متعدد است. آلیس و خرگوش سفید، بعد از طی کردن مسافتی طولانی، روی تودهای از برگ و چوب سقوط میکنند. خرگوش بیتوجه به دختر قصه، بلافاصله وارد دالانی دیگر میشود. آلیس نیز مجددا به تقلید از خرگوش، وارد دالان بعدی میگردد و در این مکان، با تعدادی درب بسته مواجه میشود؛ دربهایی که همگی قفل هستند و کلیدی بر روی آنها وجود ندارد.
آلیس کنجکاو و پرهیجان به اطراف دالان نگاه میکند و متوجه میز سه پایهی شیشهای میشود؛ میزی که یک کلید کوچک بر روی آن قرار دارد. اما این کلید آنقدر کوچک است که برای گشودن هیچیک از دربهای موجود مناسب نمیباشد. لحظاتی بعد، و در کمال تعجب، آلیس پردهای را مشاهده مینماید که قبلا در آنجا وجود نداشته؛ پردهای که دربی کوچک پشت آن قرار گرفته است.
دختر قصه با هیجان، کلید کوچک را برای گشودن این درب امتحان نموده و با خوشحالی آن را باز میکند. اما با سوراخی بسیار کوچک در پشت درب، روبهرو میگردد؛ سوراخی که تنها موجوداتی به اندازهی موشها میتوانند از آن عبور کنند. در بخشی از این سوراخ، باغی بسیار باشکوه دیده میشود؛ باغی که آلیس به محض مشاهدهاش، در قلب خویش، تمایل زیادی به قدم زدن در آن، احساس مینماید. بنابراین با خود آرزو میکند که کاش میتوانست به اندازهای کوچک گردد که وارد چنین باغ زیبایی بشود؛ غافل از آنکه این آرزو به زودی محقق خواهد گشت و او، وارد سرزمینی عجیب و ناشناخته خواهد شد.
برشی از متن کتاب آلیس در سرزمین عجایب
نزدیک در ورودی باغ، بوتهی گل درشتی، گلافشانی میکرد. گلهایش سفید بود اما سه باغبان با کوشش فراوان آن را به رنگ سرخ، رنگآمیزی میکردند. آلیس پیش خود گفت چه کار عجیبی و برای آنکه بهتر ببیند، نزدیکتر شد و وقتی به آنها رسید، شنید یکی از آن دو خطاب به دیگری میگوید:
«پنج، دقت کن که مرا ضمن رنگآمیزی گل خودت، از ریخت نیندازی.»
پنج با صدای غمناکی گفت:
«من کاری نمیتوانم بکنم، این هفت بود که آرنجش به من برخورد!»
هفت با شنیدن این سخنان سر برداشت و گفت:
«همین طور است، پنج. همیشه تقصیر خودت را به گردن دیگران میاندازی!»
پنج گفت:
«تو دیگر خفه شو! همین دیروز بود که شنیدم بیبی دل میگفت تو سزاوار سربریدن هستی.»
آنکه ابتدا سخن گفته بود پرسید:
«چرا؟»
هفت گفت:
«دو! این کار به تو مربوط نیست.»
«چرا، به او مربوط است! من الان به او میگویم: برای اینکه هفت به جای پیاز خوردنی، پیاز نرگس برای زن آشپز آورده بود.»
هفت، گیرهاش را به زمین پرتاب کرد و به سخن درآمد و گفت:
«خوب! از میان همهی کارهای غیرعادلانه...»
در این لحظه متوجه شد که آلیس به آنها گوش میدهد و ناگهان خاموش شد. دیگران نیز به او نگاه کردند و همراه با تعظیم به او سلام کردند.
آلیس اندکی محجوبانه پرسید:
«آیا ممکن است به من بگویید که چرا این گلها را رنگآمیزی میکنید؟»
«پنج» و «هفت» پاسخی نداند بلکه به «دو» نگاه کردند. دو با صدای آهسته گفت:
«بله! دختر خانم، چنان که میبینید حقیقت این است که این بوته باید گل سرخی باشد و ما به اشتباه گل سفیدی جایش نشاندهایم، و اگر بیبی دل این قضیه را کشف کند سر ما همگی به باد خواهد رفت، میدانید، به همین دلیل، دختر خانم، چنان که میبینید ما همهی کوشش خودمان را به کار میبریم تا پیش از اینکه بیبی دل برسد...»
در این لحظه، پنج که مدام نگاههای مضطرب به باغ میانداخت فریاد زد:
«بیبی دل! بیبی دل!»
بی درنگ سه باغبان، تعظیمکنان سر به خاک ساییدند. صدای پایی میآمد. آلیس مشتاق دیدار بیبی دل بود برگشت. پیشاپیش بیبی دل، ده سرباز چماق به دست در حرکت بودند...
کتاب آلیس در سرزمین عجایب اثر لوییس کارول و ترجمهی حسن هنرمندی توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده است.
فهرست
مقدمه
پیشگفتار
در لانه خرگوش
برکه اشک
مسابقه «کوکوس» و قصهای طولانی
خرگوش و سوسمار کوچولو
اندرزهای کرم ابریشم
خوک کوچولو و فلفل
میهمانی چای دیوانگان
زمین چوگان بیبی دل
قصهی لاکپشت خیالی
رقص شاهمیگوها
چه کسی نانقندیها را دزدید؟
شهادت آلیس
- نویسنده: لوییس کارول
- مترجم: حسن هنرمندی
- انتشارات: نگاه
مشخصات
- نویسنده لوییس کارول
- مترجم حسن هنرمندی
- نوع جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 1
- تعداد صفحه 164
- انتشارات نگاه
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران