loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آخرین عشق کافکا - کاتی دیامانت

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب آخرین عشق کافکا اثر کاتی دیامانت با ترجمه ی سهیل سُمّی توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.

کتاب "آخرین عشق کافکا"، رمانی در باب زندگی شخصی "کافکا"، یکی از شناخته شده ترین و محبوب ترین نویسنده های آلمانی تبار، و آخرین معشوقه ی او، "دورا دیامانت" می باشد؛ زنی که کافکا واپسین دقایق عمرش را در آغوش او سپری کرده و در دامان دورا، برای همیشه، چشم از جهان فرو می بندد. بنا بر اظهارات شخصی نویسنده، ایشان در سن نوزده سالگی، به دلیل تشابه اسمی خویش با دورا دیامانت، و مطرح شدن سوالی از جانب یکی از استادان کلاس ادبیات آلمانی خویش، مبنی بر این که، او از بستگان دورا است یا نه؟!، توجهش نسبت به زندگی این زن و سرگذشتش، ارتباطش با کافکا و هم چنین وجود ارتباط احتمالی خویشاوندی میان خود و او، به جست و جو و مطالعه ی در این زمینه پرداخته و سرانجام تصمیم می گیرد بنا بر اطلاعات به دست آمده، رمان "آخرین عشق کافکا" را تدوین نماید. کافکا از جمله نویسندگانی است که زندگی و شخصیتش، توجهات زیادی را به خود جلب می کند. وی در خانواده ای یهودی متولد گشته و بسیاری بر این باورند که فرانتس همواره در تمام طول زندگی خود، از افسردگی رنج می برد و نسبت به زندگی دلسرد بود، تا این که در دو سال پایانی عمر خویش، با دورا دیامانت، زنی نوزده ساله، پر انرژی و جذاب آشنا شده و به وی علاقه مند می شود. نویسنده در طی محتوای این کتاب به تشریح این رابطه ی عاشقانه و زندگی دورا پس از مرگ کافکا، پرداخته و خواننده را با خود همراه می سازد.


فهرست


مقدمه ی نویسنده آستانه ی خوش بختی موجودی سیه چرده از شرق زندگی آزادانه رد برلین آشیان زمستان مرگبار هراسناک ترین روز فاجعه بهترین آغاز مراسم تدفین در پراگ یادبود زندگی بعد از کافکا حد فاصل دو عالم نمایش طبیعت اوکلاهما وصف یک جد و جهد مهاجرت جمعی از برلین بهشت کارگران فرار بزرگ آیل آو من دوستان یدیش چیزی ماندگار در درون سفسطه ی ارض موعود زنده شدن یک خاطره هر آن چه در توان داری انجام بده دختر کافکا نهال سکویایی که در همپستد رشد می کند موخره منابع

برشی از متن کتاب


آستانه ی خوش بختی من خاطره ای عینیت یافته ام. از این رو، بی خوابی ... فرانتس کافکا کیرلینگ، اتریش، سوم ژوئن 1924 فرانتس نیمه شب خوابش برده بود. واپسین دقایق عمرش می گذشت و دورا کنار تختش نشسته بود: خیره به تن نزارش، مراقب تغییر ضرباهنگ تنفسش. چراغ روی میز بر دیوارهای بلند اتاق سایه های کشیده ای انداخته بود. در ایوان باز بود تا هوای تازه ای که وجود فرانتس از نیازش می سوخت به ریه هایش برسد. حواس دورانت به افت و خیز آهسته ی سینه ی او بود و از نیم رخ و طرح مشخص بینی بلند و استخوانی، گونه های برجسته و چشمان گود افتاده اش چشم بر نمی داشت. حال فرانتس بیش از همه به سرخ پوستان آمریکایی شباهت یافته بود، همان تصوری که در نخستین دیدار برای دورا پیش آمده بود. دیگر خوش قیافه نبود. صورتش نزار و تکیده شده و چشمان خاکستری و نافذش در حفره های جمجمه فرو رفته و در چند ماه گذشته به سرعت شکسته شده بود. تا قبل از سال جاری صورتش پسرانه بود. دورا در نخستین دیدار تصور کرده بود که او مرد جوانی است. چهل سال بیش تر نداشت. چهل و یکمین سالگرد تولدش دقیقا یک ماه دیگر بود. دورا فکر می کرد می تواند اراده ی خوب شدن را در او بدمد. و معجزه شد: سل به حنجره اش سرایت کرده بود و خوردن و نوشیدن برایش غیر ممکن شده بود. به رغم درد و رنجی که هر بار با قورت دادن آب دهانش متحمل ی شد، می خواست زندگی کند. وقتی متخصص از وین برای معاینه ی او آمد و گفت که وضع گلویش بهتر شده، گریه کرد و دورا را در آغوش کشید و بوسید. بعد با شعف و شادی، بارها و بارها به دورا گفت: «تاکنون تا این حد خواستار زندگی و سلامتی نبوده» است. دورا به حرف دکتر بک و دیگر دکترها توجهی نمی کرد. دلش قرص بود که حال فرانتس خوب می شود و فقط کافی است که غذای بیش تری به او بدهد. خواب برای فرانتس موهبت بود. شب های آکنده از رنج بی خوابی اغلب چنان شیره و رمق وجودش را می کشید که دیگر برای روزهای پر تب و تاب بعدی توش و توانی برایش باقی نمی ماند. آن اواخر دورا اغوایش کرده و سر شام کمی آب جو و شراب به او داده بود. بدون اطلاع او کمی پودر خواب آور در نوشیدنی اش می ریخت: سوماتوز. دارو تاثیر کرده بود و کافکا چند شب گذشته را در کمال آرامش خوابیده بود. صبح ها حالش خیلی بهتر می شد. در واقع، اوایل همان روز بعد از ظهر نمونه های آخرین مجموعه داستان های کوتاهش به نام هنرمند گرسنگی را تصحیح کرده بود؛ نمونه ها تازه از طرف ناشر به دستش رسیده بود. قبل از این که عزم جزم کند و به کار بپردازد، به گلایه گفته بود: «خیلی معطل کردن تا نمونه هارو برام بفرستن. حالا با کدوم توان اصلاح شون کنم؟» طنز ارتباط داستان فرانتس – در مورد هنر برنامه های جنبی نمایش ها که به شکل و قالبی هنری گرسنگی می کشد – با وضع نزار و بی خورد و خوراک فعلی اش ...

نویسنده: کاتی دیامانت  مترجم: سهیل سُمّی انتشارات: ققنوس

درباره فرانتس کافکا نویسنده کتاب کتاب آخرین عشق کافکا - کاتی دیامانت

فرانتس کافکا، نویسنده قرن بیستم، به عنوان یکی از برجسته‌ترین نمایاندگان ادبیات شناخته می‌شود. آثار او، اغلب به شکل داستان‌های کوتاه یا رمان‌هایی که با الهام از رویاها و تجربیات فردی نگاشته شده‌اند. کتاب مسخ مشهورترین کتاب اوست که به چندین زبان دنیا ترجمه شده است. ...

نظرات کاربران درباره کتاب آخرین عشق کافکا - کاتی دیامانت


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آخرین عشق کافکا - کاتی دیامانت" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل