محصولات مرتبط
کتاب دری و بره ی سیاه کوچولو از مجموعه ی دری به قلم ابی هنلن و ترجمه ی شبنم حیدری پور از سوی انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
معلم دری برای فعالیت جمعی این هفته شان، برنامه ی کتابخوانی گروهی را در نظر گرفته است. قرار شده بچه های کلاس به صورت دو به دو کتاب های داستان را روخوانی کنند. دری که به شدت رزابل را دوست دارد در دل آرزو می کند تا با او در یک گروه باشند. اما خانم معلم می گوید که اعضای یک گروه باید روخوانی شان در یک سطح باشد. از آن جایی که روخوانی دری تقریبا افتضاح است، خانم معلم او را با جرج، بچه تنبل کلاس در یک گروه قرار داده و چند کتاب خیلی ساده و ابتدایی در اختیار آن ها قرار می دهد. اما جرج و دری قادر به خواندن هیچ کدام از آن ها نیستند. دری از تصویر بره ی کوچولو در یکی از کتاب ها خیلی خوشش می آید، او تصمیم می گیرد هرطور شده روانخوانی را تمرین کند تا علاوه بر خواندن کتاب بره کوچولو، در برنامه ی بعدی با رزابل در یک گروه قرار بگیرد ...
"دری" دختر کوچولو شش ساله ایست که همراه پدر، مادر، خواهر و برادرش زندگی می کند. همه ی اعضای خانواده او را "وروجک" می نامند. دوری به شدت خیال پرداز است و همیشه با دوستان خیالیش حرف می زند. او همه ی وسایل خانه را به هیولا تشبیه می کند: هیولای لباسشویی، هیولای آشپزخانه، هیولای جاروبرقی و ... در هر جلد از کتاب های دری، بچه ها با او همراه می شوند و می آموزند که چه رفتارهایی زشت و زننده است و باعث آزار و اذیت اطرافیانشان می شود. تصاویر این مجموعه در عین سادگی بسیار زیبا و به صورت طراحی با مداد است، بچه ها به خوبی می توانند برای کشیدن نقاشی از آن ها الهام بگیرند.
برشی از متن کتاب
توی راه خانه اصلا به سادامس ها کاری ندارم. چون همین جوری هم کل خون توی قلبم خشک شده. لوک می پرسد: «خدایا، چرا وروجک امروز این قدر حالش گرفته است؟» وقتی می رسم خانه، حوصله ی تنها کاری که دارم این است: مامانم داد می زند: «دری داری چی کار می کنی؟ بس کن! نکن!» «خب ... خودت آخرش گفتی بس نکن.» این را می گویم و به کارم ادامه می دهم. داد می زند: «خودت می دانی منظورم چی بود! این جوری کارت به اورژانس می کشدها. زود چکش ها را بده به من.» مامانم چکش ها را از دستم می کشد و من هم قبل از این که ولشان کنم، محکم برایش صدای خرخر درمی آورم که بفهمد عصبانی هستم. بعد چکش ها را می گذرد یک جایی آن بالا که دستم بهشان نرسد. می گویم: «دارم از گرسنگی می میرم! می شود یه کمی کیک بخورم؟» جواب می دهد: «یک کم ماست می خواهی؟» همیشه می گوید ماست. پشت سرش راه می افتم و می روم توی آشپزخانه. لوک و ویولت دارند مشق می نویسند. یواشکی می روم و نیشگونشان می گیرم چون حقشان است. لوک می گوید: «چه حس خوبی!» صدایم را شیطانی می کنم و می گویم: «پس محکم تر می گیرم.» لوک می پرسد: «راستی دقت کردی وروجک موقع نیشگون گرفتن، دهانش باز می ماند؟» ویولت جواب می دهد: «چه جالب! آی وروجک ... بیا نیشگونم بگیر.» اما هر دفعه نیشگون می گیرم دهانم باز می ماند؛ با این که کلی زور می زنم بسته نگهش دارم. لوک و ویولت نمی توانند جلوی خنده شان را بگیرند. مامانم از جلویشان دورم می کند و می پرسد: «دری تو مشق نداری؟ به نظرم امروز کیفت خیلی سنگین بود.» زیر لب می گویم: «چرا.» بعد کوله پشتی ام را می اندازم روی دوشم و می روم طبقه ی بالا. مامان با داد و فریاد جواب می دهد: «چه عالی!» همه ی کتاب های سبد قرمز توی کوله پشتی ام هستند. باید یاد بگیرم همه شان را همین امروز بخوانم تا بتوانم با رزابل هم گروهی شوم! می خواهم بروم توی حمام بخوانمشان، چون در آن جا قفل می شود. نمی خواهم لوک و ویولت چیزی از این کتاب های مهدکودکی بدانند. مری را می گیرم و می گویم: «بیا ... امروز باید توی حمام باشیم. بیا داخل.» مری می پرسد: «می شود حمام کنم!» می گویم: «باشد، هر جور دوست داری.» کتاب ها را پخش می کنم کف حمام. «گاااو ... علللل ف؟ چی چی خوووووردن را د....دوووووست دارند؟ آن ها خووووش ... هل ل ل هسسسس ...؟ «گوسسسس ... زررررت خوردن؟ زرت؟ ... را دوست دارند. آن ها خوش هل هسسسس؟» چند صفحه ی دیگر را امتحان می کنم. این کتاب اصلا معنی نمی دهد! مری می پرسد: «زرت دیگر چه مزخرفی است؟» «چه می دانم! اصلا کی این کتاب ها را نوشته است؟» درست همان موقع در حمام تق تق صدا می دهد.
نویسنده: ابی هنلن مترجم: شبنم حیدری پور انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب دری و بره ی سیاه کوچولو
دیدگاه کاربران