محصولات مرتبط
دربارهی کتاب یک کودکربایی | پرتقال
کتاب "یک کودکربایی" روایتگر ماجرایی نفسگیر و پرهیجان میباشد که برای مخاطب نوجوان به نگارش درآمده است.
شخصیت اصلی قصه، "ایمی نوردلاند" نام دارد. او دختری نوجوان و باهوش میباشد که در کنار پدر و مادرش زندگی میکند. همهی اعضای خانوادهی ایمی، حتی خود او، به فعالیت در بیرون از منزل و کسب درآمد میپردازند. دختر قصه، گاهی، مسئولیت نگهداری از گربهی آقای "پرندل"، همسایهشان، را برعهده میگیرد و در مقابل این کار، دستمزد دریافت میکند. او همیشه تمامی وظایف خود را به نحو احسن انجام میدهد تا اینکه یک روز، به دلیل مشغلهی زیاد، گربهی همسایه را به دست فراموشی میسپارد.
روز بعد آقای پرندل متوجه سهلانگاری ایمی شده و با او تماس میگیرد. ایمی نیز در مقابل از این مرد، معذرتخواهی میکند. اما چیزی از این اتفاق و عدم مسئولیتپذیری خود، به والدینش نمیگوید؛ موضوعی که برای "آقای نوردلاند"، پدر ایمی، بسیار مهم میباشد.
مدتی بعد، در یک صبح غمانگیز و ناامیدکننده، آقای نوردلاند با پرندل روبهرو گشته و از سهلانگاری فرزندش مطلع میگردد. بنابراین ناامید و دلشکسته نزد ایمی رفته و او را مورد مواخذه قرار میدهد. اما ایمی در مقابل، به جای عذرخواهی و پذیرش خطایش، عمل خود را توجیه میکند. این مسئله قلب و روح پدرش را به شدت آزار میدهد. به طوری که همان روز، با ماشین خود تصادف کرده و از دنیا میرود.
با گذشت زمان، همچنان ایمی خود را مسبب مرگ پدرش میداند. بنابراین تصمیم میگیرد که پس از این، هر طور که هست، وظایف خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهد. ایمی، در کلاسهای آموزشی پرستاری از کودکان، شرکت کرده و آن را با موفقیت پشت سر میگذارد. سپس، حرفهی خود در این زمینه را به طور جدی آغاز مینماید.
اصل ماجرای کتاب، در روز دوشنبه، اواخر ماه ژوئن آغاز میشود. "الیس اجرتون"، یکی از ثروتمندترین افراد شهر، با ایمی تماس میگیرد و از او میخواهد که به مدت چهار ساعت، از دختر سه سالهاش "کندرا"، نگهداری کند. ایمی نیز درخواست او را پذیرفته و کار خود را آغاز میکند. غافل از اینکه، با ماجراهایی وحشتناک روبهرو خواهد شد؛ ماجراهایی که به او فرصت خواهند داد تا دوباره تواناییها و مسئولیتپذیری خود را به دیگران و حتی خودش اثبات نماید.
برشی از کتاب یک کودکربایی | پرتقال
آن شب، بعد از اینکه کندرا، هیو و اسموکی خوابشان برد، ایمی ساعتها بیدار دراز کشید. با اینکه، چشمهایش را باز نگه داشته بود، هیچجا را نمیدید. همیشه فکر میکرد اتاقش توی خانهشان شبها زیادی تاریک است، ولی حالا که با اینجا مقایسهاش میکرد، میدید اتاقش مثل یک سن پرنور بود. بیرون پنجرهی کلبه نه خبری از چراغهای خیابان بود، نه چراغهای همسایهها و نه چراغهای ماشینهایی که رد میشدند. جنگل تاریک تاریک بود.
داخل کلبه، ساعت دیجیتالی در کار نبود، یا هر جور چراغ کوچکی که روی انواع و اقسام وسایل برقی میدرخشید، مثل تلفن بیسیم یا پایهی مسواک برقی. کلبه در سیاهی مطلق فرو رفته بود.
از خودش پرسید مامانش دارد چه کار میکند. تصور کرد که دارد فیلمی را که اسموکی گرفته بود نگاه میکند. ایمی مطمئن بود که حتی بدون علامت او هم مامان اولین سرنخ را میفهمید و به پلیس میگفت که عمهای به اسم کارا و عمویی به اسم وان وجود ندارد. بهشان میگفت خانم وایتی هم در کار نیست.
ایمی مطمئن بود که حالا پلیسها دنبال یک کاراوان سفید هستند، ولی نمیدانند کجا را بگردند. نمیدانست چندتا کاراوان سفید توی خیابانهای ایالت واشینگتن این طرف و آن طرف میرود، ولی تقریبا مطمئن بود که تعدادشان زیاد است.
سرنخ خاله تنها در صورتی به درد میخورد که پرستار کندرا همکاری میکرد. وقتی او آدمی بود که توی نقشهی دزدی بچهی کارفرمایش شریک میشد، نمیشد رویش حساب کرد که راستش را بگوید. حتی اگر پلیس از او بازجویی میکرد، ممکن بود دروغ بگوید. ممکن بود از دستگیر شدن بترسد، یا به قول اسموکی، از بلایی که او سرش میآورد اگر به پلیس چیزی در مورد نقشهشان میگفت.
ایمی با خودش فکر کرد باید برای نجات خودمان کارای بیشتری بکنم. سرنخها ممکن است جواب بدهند ممکن است جواب ندهند. فردا روز چهارمی است که اینجاییم. هیو هر روز عصبیتر از روز قبل میشد و اسموکی بیشتر و بیشتر بداخلاقی میکرد. کندرا که اولش از خوبی مثل فرشتهها بود، کمکم داشت اذیت میکرد و آن شب قبل از اینکه خوابش ببرد، بهانهی مادرش را گرفته بود و گریه کرده بود.
ایمی با خودش گفت ما همه مضطرب و عصبی هستیم و این خوب نیست. بیشتر از همه نگران اسموکی بود...
کتاب یک کودکربایی اثر پگ کرت با ترجمه ی صبا زردکانلو توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
نویسنده: پگ کرت مترجم: صبا زردکانلو انتشارات: پرتقال
مشخصات
- نوع جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 1
- سال انتشار 1398
- تعداد صفحه 192
- انتشارات پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب یک کودکربایی | پرتقال
دیدگاه کاربران