محصولات مرتبط
دربارهی کتاب کلیدر محمود دولت آبادی
کتاب کلیدر به قلم محمود دولت آبادی توسط انتشارات فرهنگ معاصر به چاپ رسیده است. "کلیدر" اسم یک روستا در استان خراسان میباشد که در خود کوهی به همین اسم را دربر میگیرد. این کتاب "انتشارات فرهنگ معاصر" پیرامون خانوادهای کُردزبان که به تازگی به شهر سبزوار مهاجرت کردهاند جریان دارد.
شخصیت های اصلی داستان پسری به نام "گل محمد" و دختری به نام "مارال" هستند. "گل محمد" چوپانی آرام و با تجربه است که تحمل مشکلات در زندگی رفته رفته او را به مردی مبارز و قوی مبدل می سازد. مارال نیز دختری بسیار زیباست و نامزدی به نام یاور دارد، یاور و پدر مارال به جرم قتل در زندان هستند. در مدتی که این دو در زندان بودند، مادر مارال نیز از دنیا می رود و او کاملا تنها می شود، بنابراین به خانه ی عمه اش رفته و با آن ها زندگی می کند.
ادامه ی داستان با ازدواج "مارال" و پسرعمه اش "گل محمد" جریان پیدا می کند. در واقع مارال زن دوم گل محمد به جساب می آید. این اتفاق باعث اختلاف بین قبایل "مارال" و "زیور" (زن دوم گل محمد) می شود.
رمان "کلیدر" بزرگترین و مهمترین اثر ادبی چند دههی اخیر ادبیات داستانی ایران به شمار می رود. این رمان سه هزار صفحه ای در ده جلد به چاپ رسیده است که با وجود طولانی بودن بسیار دلنشین است و خیلی سریع و جذاب پیش می رود.
بنا به گفته استاد "دولت آبادی" تمام شخصیت ها و وقایع کلیدر واقعی هستند. کتاب سرشار از آرایه های ادبی و شاعرانه است از این رو نثری آهنگین و حماسی دارد. داستان کتاب "کلیدر" فضای سیاسی ایران را بعد از جنگ جهانی دوم به تصویر می کشد. "کلیدر" را می توان یک رمان اعتراضی دانست چرا که شخصیت هایی در این کتاب وجود دارند که چون کوه در مقابل استبداد می ایستند.
بخشی از کتاب کلیدر
یک هوا شکسته شده ای نادلی خان
نادلی سر برداشت به ستار نگریست و گفت
شکسته هِن, چرا زبانت نمیچرخد که به گویی پیر شده ام؟
نه پیر که نشده ای. اغراق میکنی. پیر نشده ای
خود تو هم پیر شده ای. زَ بِکهایت زده بیرون. شقیقه هایت هم به همچنین ستار به طعنه گفت من که پیشتر پیر بودم
نادلی نا گیر کنایه ی حرف ستار در پی حرف خود گفت
برای یک لقمه نان هان. نه من باور نمیکنم که آدمی مثل تو برای یک لقمه نان خودش را اینجور پیر و شکسته کند.
نه تو ستارخان. اصلا نمیآید که در بند یک لقمه نان باشی
ستار به جواب نادلی از او پرسید؟ کی از من شنیده ای که دارم برای یک لقمه نان
خودم را پیر میکنم؟
نادلی گفت نگفتم که این حرف را از تو شنیده ام. اما به نظرم اینجور میرسد
درست به نظرت میرسد. درست درست. من اصلا خوش ندارم خودم را برای یک لقمه نان پیر کنم.
همین اما من جویایم بدانم برای چی؟ برای چی عمر تلف میکنی؟
این را میدانم که استخوانهای شقیقه هایت برای یک لقمه نان نیست که زده بیرون اما چیزی را که نمیدانم این است که پس برای چی؟ برای چی خودت را کرده ای یک دوک؟
برای چی؟
ستار نیم سیگاری از جیب خود بیرون آورد و آن را بیشتاب روشن کرد
دودِ پُک اول را بیرون داد و گفت در واقع داری از من میپرسی که چرا و برای چه زندگی میکنم هان؟
هان همین
ستار پرسید چرا همچو سؤالی باید به خاطر آدم خطور کند؟
نادلی پرسید چرا همچو سؤالی نباید به خاطر آدم خطور کند؟
ستار پسِ درنگی کوتاه همراه لبخندی پخته به تصدیق پرسش نادلی گفت
راستی هم. راستی چرا نباید همچو سؤالی به خاطر آدم خطور کند؟
سپس آرام خندید و گفت هِ چه حرف پرتی زدم من این سؤال باید خیلی قدیمی باشد خیلی کهنه و قدیمی
نادلی گفت نمیدانم این را نمیدانم. اما هرکسی که به هم چه سؤالی به رسد تازه او انگار اولین کسیست که به این سؤال رسیده. اقلا من خیال میکنم که آدم, هر آدمی که به هم چه گرهی بر به خورد, باید از راه دل خودش به این سؤال رسیده باشد. باید این سؤال در خود آدم پیدا شود تا برایش معنا داشته باشد نه اینکه از زبان دیگران شنیده باشد.
یا اینکه در جایی دیگران نوشته اش باشند. نمیدانم مطلبم را درست میتوانم ادا کنم یا نه؟
ستار گفت اتفاقا خیلی هم درست ادا میکنی. گمانم که در این بابت خیلی سیر انفس و آفاق کرده ای.
شوخی را بگذار کنار مرد. من فکر همه چیز را میکردم جز اینکه تو اینجا پیدایت به شود.
حالا که اینجور پیش آمده دیگر نمیخواهم حرفها یم را با خودم به زنم به جای اینکه با خودم گویِ کنم میخواهم با تو گفتگو کنم
یکی برای اینکه تو اهل فهمی و درد آدم را میفهمی, دیگر اینکه وقتی با تو حرف میزنم
دلم به من میگوید که دارم با یک محرم حرف میزنم. یعنی با کسی هم کلام هستم که مسخره ام
نمیکند. کسی که در قلبش هم حتی مسخره ام نمیکند. اطمینان دارم. من اطمینان دارم که تو در قلبت هم حرفهای من را به مسخره نمیگیری. نه من از این بابت اطمینان دارم اطمینان دارم که در باره ی تو خطا نمیکنم. خطا میکنم؟
شما حسن نظر دارید نادلی خان
نه نقل تعارف نیست. من باید خر باشم فرق بین آدمها را ملتفت نشوم. مثلا فرق تو را با آن پسرهای کربلایی خداداد برعکس این چیزها را کاملا میفهمم. میفهمم که آنها تخم شیطان هستند اما تو... لابد از جنم خدا.
هر دو به شوخ طبعی و خوشی خندیدند و چشمان روشن مُغیلان هم به خنده درخشید
نادلی پس پی خنده اش گفت این قدر پرتابم نده به این طرف و آن طرف من در کار تو جویای چیزی هستم. حیرانم و میخواهم که حقیقتی را پیدا کنم. باز هم بی پرده از تو میپرسم که چرا, برای چی این همه مشقت را تحمل میکنی؟ چرا خیال میکنی که این مشقت است؟ خب زندگانی من همین است زندگانی من. نادلی پوس خندی زد. دمی درنگ کرد و سپس گفت میدانی چه میخواهم بگویم.
من, من چشمم به هر طفلی که می افتد بدونه یک لحظه غفلت مرگ و نیستی آن طفل در نظرم می آید.
هر برگی که از شاخه ای جوانه میزند, من پاییز درخت را میبینم
هر بره ای که از تن گوسفند بیرون می افتد, من کارد را روی گلویش میبینم
راه رفتن قبل از هرچه افتادن را به ذهن من می آورد
مرگ و نیستی. نیستی و مرگ. آنچه من را در قلاب خودش گرفتار کرده مرگ است اما تو با اینجور زندگانی کردنت, با اینجور بودنت, به نظرم میآید که اصلا در فکر مرگ نیستی. نه انگار که مرگ برای تو هم هست. نه انگار که مرگ رو به تو هم می آید. چرا؟
ستار گفت مگر خودت نمیگویی که مرگ رو به من هم می آید. خب وقتی یقین داریم که مرگ حتمیست و دارد رو به ما میآید دیگر چرا باید اصرار داشته باشیم در اینکه همیشه به آن فکر بکنیم. کافیست یک بار به آن فکر کنیم و تمام و من یک بار به مرگ فکر کرده ام و به گمانم یک بار برای یک چیز حتمی فکر کردن برایم بس است.
پس چرا من, چرا من به یک بار, به صد بار و به هزار بار فکر کردنش قانع نمیشوم؟
چرا در من این فکر تمامی ندارد؟ کی و چی در من هست که میکشاندم به طرف این خیال؟
کی و چی هست در وجود من؟ چرا تا چشمم به عروسی می افتد, عذا به خاطرم باید بیاید.
حجله خانه چرا عذاخانه را به یاد من می آورد
آب زلال و روان چرا برهوت کویر و تشنگی را به یاد من می آورد
جوانه های بهاره ی درختها چرا پاییز؟
نادلی که بیشتر انگار با خود سخن گفته بود, در چشمهای ستار نگریست و پرسید؟
تو, تو وقتی به چنین چیزهایی برمیخوری چه به خاطرت میرسد؟
ستار گفت بین دو منزل آدم راه طی میکند. بین زادن و مردن هم آدم زندگی میکند
چرا باید فکر خودم را به چیزی مشغول کنم که دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.
مگر نه که خودش به سراغم خواهد آمد. پس دیگر چرا من پیشوازش به رو من راه را طی میکنم و زندگی میکنم همین. کاری که میتوانم به کنم. شاید تنها کاری که میتوانم به کنم
چرا چطور شده که تو توانسته ای برای خود این بغرنجی را اینجور ساده کنی؟
ذهن تو چطور توانسته مشکل را اینجور برای خودش حل کند؟
تو باید در این میانه ی راه چیزی پیدا کرده باشی که چنین سر از پا نشناخته میروی
و خیال مرگ گرفتارت نمیکند. آن چیز چیست؟
نادلی آرام گرفت و ستار هم ساکت ماند
ستار ته سیگارش را از دهانه ی در قهوه خانه بیرون انداخت و نادلی بار دیگر سر برآورد و چشمان ملتهبش را به ستار دوخت و گفت میدانم. این را میدانم. وجود خودم گواه است که آدم بدون عشق نمیتواند زندگانی کند. این را من میدانم. این را نه از کسی شنیده ام و نه در جایی دیده ام تا به یادم مانده باشد این را از وجود خودم, با وجود خودم, از عمری که تباه کرده ام فهمیده ام
نه آدم بدون عشق نمیتواند زندگانی کند. مغز سرم لانه ی موریانه ها شده از بس در این معنا فکر کرده ام. هم فکر کرده ام که عشق برای هر کسی یک جور شکل و معنایی دارد
این را هم خوب فهمیده ام. ملتفت هستی که چه میخواهم به گویم؟ میدانم میفهمم, ملتفتم. آدم بدون عشق نمیتواند زندگی کند. حرفت را با همه ی وجود میفهمم. اطمینان دارم که میفهمی. اطمینان دارم و جویای همینم که تو, که تو با چه عشقی است که اینجور زندگانی میکنی؟ با چه عشقی؟
آخر کور که نیستم من میبینمت. میبینمت که تو صد بار تنهاتر و بی کستر از من هستی
زن نداری و میدانم که دلبسته ی زنی هم نیستی. چون چنین خبرهایی در این ولایت پوشیده نمیماند. پدر و مادر نداری. سود و سرمایه نداری. زمین و خانه نداری. مال و حشمی هم نداری. حتی یک کلوخ نداری که جل رویش بنشیند.
نه تنها این چیزها را نداری, آنچه را هم که داری از جان و آبرو داو میگذاری که هر کاری میخواهند با آنها به کنند. تن میدهی به اینکه اگر دلشان خواست به آخور اسب به بندندت و چوبت به زنند. تن میدهی به اینکه اگر دلشان خواست آبرویت را به ریزند.
تن میدهی به هرچه که پیش بیاید. آخر به من بگو مرد تو در میانه ی این دو منزل با چه عشقی زندگانی میکنی؟ با چه عشقی؟
سخن کوتاه, ستار گفت با خود عشق
نادلی از سکو کند و سر تخت رخ با رخ ستار نشست و سمج پرسید
چیست آن خود عشق؟
بی فزون و بی کم و کاست ستار مکرر کرد خود عشق
نادلی بی تاب و پر عطش از لب تخت برخاست و به سوی دهانه ی در کشید. در باغ را با قامت و چوقایش پوشانید و ماند رو در بیابان بی پایان و با خود واگوی کرد
کجاست آن؟ در کجای وجود؟
گفته آمد خود وجود
- نویسنده: محمود دولت آبادی
- انتشارات: فرهنگ معاصر
محمود دولت آبادی
محمود دولت آبادی کیست؟
«محمود دولتآبادی» رماننویس، نمایشنامهنویس و بازیگر ایرانی، در 10 مرداد 1319 (1 اوت 1940) در «دولتآبادِ» سبزوار متولد شد. دولتآبادی یکی از تأثیرگذارترین و شناختهشدهترین نویسندگان قرن گذشته خاورمیانه است و معروفیت او به سبب ارتقاء آزادی اجتماعی و هنری در ایران معاصر و به تصویر کشیدن واقعگرایانه زندگی روستایی بر اساس تجارب شخصیاش است.
محمود دولتآبادی در طی بیش از 50 سال فعالیت نویسندگی خود، آثار جذاب و ماندگاری را به جای گذاشته است که از معروفترین این آثار میتوان به رمانهای کلیدر، جای خالی سلوچ، سلوک و کلنل اشاره کرد. برخی از آثار او به 11 زبان دنیا ترجمه شدهاند و به عنوان رمان ایرانی فاخر و ماندگار در سطح جهانی شناخته میشوند. وی در سال 2020 نویسنده و گویندهی اثری به نام سرباز (چکمههای نیمسوز) برای پروژه جهانی هنر صلح بود که توسط «مهران علیرضایی» تنظیم شد.
زندگی نامه محمود دولت آبادی
کودکی محمود دولت آبادی
محمود دولتآبادی در خانوادهای فقیر در روستای دورافتاده دولتآباد سبزوار در استان خراسان متولد شد. پدرش کفاش بود. دولتآبادی از همان کودکی در مزرعه کار میکرد، او دوران تحصیلات ابتدایی خود را در «دبستان مسعود سلمان» سپری کرد. کتابها برای این پسر جوان نوعی الهام بودند. او تمامی کتابهای موجود در روستا و توابع آن را خوانده بود. به گفته خودش: «هنگام زندگی در تهران با یک چراغ بر روی پشتبام خانه مطالعه میکردم، کتاب جنگ و صلح را اینگونه خواندم.» پدر دولتآبادی سواد اندکی داشت، اما او را با شاعران ایرانی همچون «مصلحالدین سعدی شیرازی»، «حافظ» و «حکیم ابوالقاسم فردوسی» آشنا کرده بود. پدرش عموماً به زبان شاعران بزرگ ایرانی صحبت میکرد.
محمود دولت آبادی در عرصه نویسندگی و تئاتر
در نوجوانی در روستای خود یک آرایشگاه مردانه باز کرد. یک روز بعدازظهر در سال 1338، خسته و بیحوصله، مغازه را بست، کلیدها را به پسری را داد و از خواست به پدرش بگوید محمود رفت. محمود دولتآبادی به مشهد رفت در آنجا با دیدن تئاتر، به تئاتر و بازیگری علاقهمند شد. قبل از عزیمت به تهران برای پیگیری تئاتر، به مدت یک سال در مشهد کار کرد. در دههی 1340 و پس از ورود به تهران فعالیت هنری را با جدیت بیشتری دنبال کرد و در کلاسهای هنری تئاتر شرکت کرد و به درجه ممتازی در کلاس خود رسید. او همچنان به پرداختن به مشاغل متعدد همچون بازیگری، کفاشی، آرایشگری، تعمیر دوچرخه، حروفچین چایخانه، کارگر در کارخانه پنبه، بلیت گیر سینما و ... ادامه داد و همزمان به روزنامهنگاری، داستاننویسی و فیلمنامهنویسی پرداخت. محمود دولتآبادی در بخشی از خاطرات خود میگوید:
مادامیکه کارم تمام میشد، در پی یافتن غذا و چیزهای دیگر نبودم، مینشستم و فقط مینوشتم.
در سالهای 1353-1340 تئاتر و داستاننویسی ذهن دولتآبادی را بهشدت مشغول کرده بود. در همین سالها با پیوستن به گروههای تئاتر در آثاری همچون چشماندازهای سیمون ماشار اثر «برتولت برشت»، نمایی از پل اثر «آرتور میلر» و ضیافت و عروسکهای اثر «بهرام بیضایی» و بسیاری تئاتر دیگر به ایفای نقش پرداخت. محمود دولتآبادی داستاننویسی را در سال 1341 با انتشار ته شب در مجلهای در تهران بهطور رسمی آغاز کرد. پس از آن داستانهای زیادی را به رشته تحریر در آورد و از سال 1347 داستانهایش چه بهصورت کتاب و چه در نشریات ادبی به چاپ رسید. ازجمله آثار وی در این سالها میتوان به لایههای بیابانی در سال 1347 باشبیرو و گاواربان در سال 1350 و عقیل، عقیل در سال 1351 اشاره کرد. بعدها کار در سینما و تئاتر را بهطور کامل رها کرد و تبدیل به چهرهای مشهور در ادبیات شد. دولت آبادی در سال 1353 توسط ساواک، نیروی پلیس مخفی شاه دستگیر شد. رمانهای دولتآبادی توجه پلیس محلی را به خود جلب کرده بود. وقتی جرمش را پرسید، به او گفتند:
چیزی نیست، اما انگار هرکسی که ما دستگیر میکنیم، نسخهای از رمانهای تو را دارد، همین مسئله تو را به یک تحریککنندۀ انقلابیون تبدیل میکند.
دولتآبادی بیش از دو سال از زندگیاش را در زندان سپری کرد. به گفته خودش بسیاری از داستانهایش در زندان به ذهنش میآمد. پس از آزادی از زندان، ظرف هفتاد روز جای خالی سلوچ را نوشت، در همین دوران کار بر روی معروفترین اثرش کلیدر را آغاز کرد، کلیدر همچون آینهای، حقایق زندگی روستاییان و عشایر خراسان را آشکار میسازد. محمود دولتآبادی دارای آثار داستانی و نمایشنامهای بسیار زیادی است. از دیگر آثار مشهور این نویسنده میتوان به رمانهای سلوک در سال 1382 و زوال کلنل در سال 1388 اشاره کرد.
زندگی شخصی محمود دولت آبادی
دولتآبادی در سال 1349 با «مهرآذر ماهر» ازدواج کرد. آنها دارای 3 فرزند به نامهای «سیاوش»، «فرهاد» و «سارا» هستند. محمود دولت آبادی در کنار همسرش
مطالعهی بیشتر: آثار و زندگینامه محمد چرمشیر
سبک ادبی محمود دولتآبادی
آثار محمود دولتآبادی دارای نثری جذاب، تأثیرگذار با قدرت انتقالی و تصویرسازیهای شگفتانگیز است، توصیف شخصیتها، مناظر، چهرهها و حالات روحی قهرمانان آثارش بهگونهای است که انگار شخص خواننده تمامی آنان را به چشم خود میبیند. از مهمترین مضامین داستانها و رمانهای او میتوان از مسائل و مشکلات اقتصادی طبقات ستمدیده جامعه همچون چادرنشینان، دهقانان و روستائیان، فقر و ظلم به زنان نام برد. تمامی این افراد قربانی شرایط و بیعدالتیهای اجتماعی هستند.
آثار او متأثر از دوران کودکیاش و زندگی در روستا است. از ویژگیهای مهم سبک دولتآبادی میتوان به نثر آهنگین و بهکارگیری ساختارها و واژههای محلی و قدیمی در کنار توصیفات منحصربهفرد و نیز انعکاس مسائل سیاسی و اجتماعی زمان همچون اصلاحات اراضی اشاره کرد. ازلحاظ مکتب ادبی، علیرغم مشاهدۀ مکتبهای ادبی متنوع، بیشتر آثار او دارای مکتب رئالیسم یا واقعیتگرایی هستند.
کتاب های محمود دولت آبادی
- کتاب ته شب
- کتاب سفر
- کتاب آوسنه بابا سبحان
- کتاب لایههای بیابان
- کتاب تنگنا
- کتاب گاواربان
- کتاب هجرت سلیمان
- کتاب باشبیرو
- کتاب عقیل، عقیل
- کتاب از خم چنبر
- کتاب دیدار بلوچ
- کتاب کلیدر
- کتاب جای خالی سلوچ
- کتاب ققنوس
- کتاب آهوی بخت من گزل
- کتاب کارنامه سپنج
- کتاب ما نیز مزدمی هستیم
- کتاب روزگار سپری شده مردم سالخورده
- کتاب اتوبوس
- کتاب آن مادیان سرخ یال
- کتاب سلوک
- کتاب قطره محال اندیش
- کتاب روز و شب یوسف
- کتاب طریق بسمل شدن
- کتاب گلدستهها و سایهها
- کتاب زوال کلنل
- کتاب نون نوشتن
- کتاب میم و آن دیگران
- کتاب وزیری امیر حسنک
- کتاب تا سر زلف عروسان سخن
- کتاب بنی آدم
- کتاب این گفت و سخنها
- کتاب بیرون در
- کتاب اسبها اسبها در کنار یکدیگر
آثار برجسته و معروف محمود دولت آبادی
بیوگرافی محمود دولتآبادی سرشار از خلق رمانها، نمایشنامهها، سفرنامهها و نوشتههای جذاب دیگری است. در زیر به برخی از مهمترین آثار محمود دولتآبادی اشاره نمودهایم.
کتاب کلیدر
کتاب کلیدر حماسه یک خانواده کرد کوچنشین است که به سبزوار خراسان نقلمکان میکنند. داستان بر اساس فضای سیاسی بسیار شدید ایران پس از جنگ جهانی دوم، در سالهای 1327-1325 تنظیم شده است. کلیدر دنبال کنندۀ مصائب و مشکلات خانواده «کلمیشی» است. داستان با صحنهای بهیادماندنی آغاز میشود که با لحنی قهرمانانه، غنائی و حسی توصیف میشود. «مارال»، دختر جوان کرد، با افتخار و شکوه اسب خود را بهسوی زندان شهر روانه میکند تا از پدر و نامزدش، «دلاور»، دیدن کند. مارال دختری عشایری است که پس از مرگ مادرش و به توصیه پدر به سرزمین پدریاش نقلمکان میکند. در سفر مارال به شهر و بازگشت او به کلمیشیها است که دیگر شخصیتهای اصلی رمان معرفی میشوند. «بلقیس»، عمه پدری مارال، مادر خانواده و پیونددهنده رویدادها و شخصیتهای رمان و همسرش کلمیشی، دارای سه پسر و یک دختر به نامهای «خان محمد»، «گل محمد»، «بیگ محمد» و «شیرو» هستند. خشکسالی شدید معیشت این خانواده دامدار نابود کرده و کشاورزی دیمی آنها نیز هیچ محصولی ندارد. کوچ مارال و عشق او با گل محمد سرآغاز ماجراهای جذاب و طولانی این کتاب است.
کتاب جای خالی سلوچ
کتاب جای خالی سلوچ یکی از بهترین رمانهای دولتآبادی و اولین رمان اوست که به زبان انگلیسی ترجمه شده است. این رمان روایت داستان فقر و مشکلات زنی فقیر و فرزندانش در روستایی دورافتاده، پس از ناپدید شدن مرد خانواده است. روایت رنج، تسلیمناپذیری و جسارت زنی روستایی با نام مرگان که پس از رفتن همسرش سلوچ سعی بر حفظ کانون خانواده و بزرگ کردن دو فرزندش «عباس» و «ابراو» دارد. جای خالی سلوچ، به بررسی مبارزات «مرگان» با فساد سیاسی، اقتدارگرایی و فقر روستا میپردازد. تناقض میان عشق به سلوچ، عصبانیت از فقدان او و تلاش برای تربیت فرزندان بدون پدرش است. این رمان بهطور انتقادی تداعیکنندۀ آرمانهای تحققنیافته ایران مدرن است و تصویری از جامعهای ارائه میدهد که بین گذشته و آینده گیر کرده و به همان اندازه تحتفشار بیعدالتی قرار گرفته است.
کتاب سلوک
کتاب سلوک، روایت دلباختگی «قیس» به دختری به نام «مهتاب» است که 17 سال از او کوچکتر است. این دلباختگی مهتاب را نیز گرفتار آتش عشق میکند. عشق در نظر قیس دیده شدن و طلب کردن خود است و همین خودشیفتگی و تفکرات سنتی قیس باعث میشود که مهتاب را جزئی از اموال خود تلقی کند. سن کم مهتاب باعث میشود که با این مسئله کنار بیاید، اما به مرور و با افزایش درکش این خودخواهی به دغدغهای مبدل میشود و مهتاب تصمیم به جدایی و استقلال میگیرد. سلوک تصویری جذاب از فراز و نشیبهای عشق، خاموشی آتش عشق و تبدیل آن به نفرت است.
کتاب زوال کُلُنِل
داستان کتاب زوال کلنل در شبی سیاه و بارانی آغاز میشود، هنگامیکه زنگ در خانه «سرهنگ» به صدا درمیآید. دو پلیس برای احضار او برای جمعکردن جسد شکنجهشدهی دختر کوچکش آمدهاند. تمامی وقایع این داستان در طول یکشب اتفاق میافتد، سرهنگ برای گرفتن جسد دخترش به دادن رشوه متوسل میشود و سپس برای دفن او قبل از طلوع آفتاب عجله دارد. کلنل هنگام دستوپنجه نرم کردن با مرگ فرزند بیگناهش، سرشار از احساس گناه و عصبانیت نسبت به وضعیت کشورش است. او به فرزندان خود فکر میکند، یکی از آنها در حمایت از شاه جان باخته است، یکی دیگر برای آیتالله جنگید و دیگری-دختر چهارده سالهاش- در حال توزیع اعلامیههایی علیه رژیم دستگیر شده است. کلنل علیه انگلیسیها جنگیده است، برای شاه جنگیده است، برای آیتالله جنگیده است و زندگی خود را وقف کشورش کرده است... زوال کلنل رمانی فوقالعاده قدرتمند درباره ملت، تاریخ و خانواده و همینطور راجع به پیامدهای جنبشهای سیاسی ایران است.
بهترین کتاب محمود دولت آبادی
رمان کلیدر بیشک یکی از شاهکارهای ادبی ایران و از مهمترین رمانهای فارسی معاصر بشمار میرود. ایده اصلی این کتاب از مشقتها و محرومیتهای دوران کودکی نویسنده در یکی از روستاهای سبزوار گرفتهشده و حاکی از سرنوشت غمانگیز دهقانان ایرانی و قبایل کوچنشین در دوره قدرت سیاست است. "کلیدر" یا بر اساس تلفظ نویسنده، "کلیدار" نام کوه و روستایی در شمال شرقی ایران است. این کتاب بلندترین رمان ایرانی با حدود 3000 صفحه است که سالهای زیادی از عمر این نویسنده را به خود اختصاص داده و مشتمل بر 10 جلد است؛ نوشتن مجموعۀ کامل کلیدر 15 سال (1357-1342) به طول انجامید. کتاب دارای لحنی فخیم و حماسی با بیش از 60 شخصیت است که به زندگی تکتک آنها بهطور کامل پرداخته شده است. کلیدر رمانی در ستایش کار، زندگی و طبیعت است که خود نویسنده در مورد آن چنین میگوید: «گمان نکنم که توان و قدرتم اجازه دهد اثری کاملتر از کلیدر خلق کنم. کلیدر برخی جهات فراتر از آن چیزی است که خودم تصور میکردم». کلیدر از محبوبیت بینظیری برخوردار بوده و هست و حتی قبل از انتشار جلدهای نهایی آن، در محافل روشنفکری هیاهو ایجاد کرد. سه جلد اول در سالهای آشفته قبل و بعد از انقلاب 57 ظاهر شد و موفقیت تجاری بزرگی داشت. تصویر یک جلد از مجموعه کلیدر، بهترین اثر محمود دولت آبادی
ترجمه کتاب های محمود دولت آبادی به سایر زبان ها
همانطور که قبلاً گفته شد، برخی از آثار محمود دولتآبادی به 11 زبان زنده دنیا ازجمله عربی، انگلیسی، فرانسه، ایتالیایی و ... ترجمه شده است. برخی از ترجمههای آثار او به زبانهای مختلف عبارتاند از:
- ترجمه جای خالی سلوچ به زبان سوئدی توسط «استفان لیندگرن»، 1999.
- ترجمه جای خالی سلوچ به زبان نروژی توسط «ن. زندجانی» به نروژی، 2008.
- ترجمه کلیدر به زبان آلمانی در سوئیس توسط «سیگرید لطفی»، 1999.
- ترجمه کلنل به زبان آلمانی در سوئیس توسط «بهمن نیرومند»، 2009، بعدها به انگلیسی و ایتالیایی ترجمه شد.
- ترجمه کلنل به زبان عبری، توسط «اورلی نوی»، 2012.
- ترجمه جای خالی سلوچ به زبان انگلیسی در ایالاتمتحده توسط «کامران رستگار»، 2007.
- ترجمه کلنل به زبان انگلیسی در بریتانیا توسط «تام پتردیل»، 2012.
- ترجمه عطش به زبان انگلیسی در انگلستان توسط «مارتین ای. ویر»، 2014.
- ترجمه جای خالی سلوچ به زبان فرانسه، ایتالیایی و هلندی.
جوایز و افتخارات محمود دولت آبادی
محمود دولتآبادی در طول دوران پرافتخار فعالیتهای ادبی خود جوایز و افتخارات زیادی را از آن خود کرده است. برخی از شاخصترین این جوایز و افتخارات عبارتاند از:
- جایزهی ادبیات بینالمللی خانهی فرهنگهای جهان در برلین، 2009
- برنده جایزه ادبی واو، 2010
- نامزد دریافت جایزهی ادبی من بوکر آسیا در جشنواره کتاب سنگاپور، 2011
- نامزد دریافت جایزهی ادبی آسیایی، رمان کلنل، 2011
- دریافت جایزه ادبی «هوشنگ گلشیری» برای یکعمر فعالیت، 2012
- برندهی جایزه ادبی «یان میخالسگی» سوئیس، 2013
- نامزد جایزه بهترین کتاب ترجمه شده در آمریکا، برای ترجمه انگلیسی کلنل، 2013
- نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه، 2014
- جایزه ادبی واو، 1390
- لوح زرین بیست سال داستاننویسی (همراه با امین فقیری) برای کلیهی آثار، 1376
در اوت 2014، یک تمبر پستی یادگاری برای محمود دولتآبادی با شعار «آقای رمان ایران» به چاپ رسید.
نظر سایرین دربارهی محمود دولت آبادی
«ناهید مظفری»، ویراستار گلچین ادبیات ایران معتقد است محمود دولتآبادی حافظهای باورنکردنی از رسوم اجدادی دارد که احتمالاً از دوران بازیگری وی یا از ریشههای او ناشی میشود، دولتآبادی بهعنوان فردی که تحصیلات رسمی زیادی نداشته است، همهچیز را با حفظ شعر محلی و شنیدن داستانهای محلی آموخته است. مطالعه آثار محمود دولتآبادی نظر هر نویسندهی صاحبنظری را به خود جلب مینماید و میتواند الهامبخش بسیاری از علاقهمندان نویسندگی باشد. کلیدر یکی از این آثار برجسته این نویسنده توانمند است، اثری بدیع که «احمد شاملو» از آن بهعنوان «قلهی بیرون از مه» یاد میکند و «بزرگ علوی» در مورد آن میگوید: «این کتاب تاریخ سههزار ساله ایران را در خود دارد».
چرا باید آثار محمود دولت آبادی را بخوانیم؟
محمود دولتآبادی یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان معاصر ایران است. آثار محمود دولتآبادی حاوی توصیفات و تشبیهات بسیار دقیق و ظریفی است که از همان ابتدا خواننده را مسحور خود میکند و با خود به عمق داستان میبرد، گویی که خواننده نیز جزئی از داستان است. داستانهایی با درونمایهای اجتماعی، رنگ و بوی زندگی روستایی و عشایری سالیان گذشته و مسائل و مشکلاتی که این مردمان با آن دستوپنجه نرم میکردند. قهرمانانی چنان واقعی که برای مدتها در ذهن خواننده باقی میمانند. داستانهای وی پر از جزئیات و شخصیتهای متنوعی است که هرکدام نمایندهی گرایش و گروهی خاص هستند. توصیفات طبیعی و زنده دولتآبادی از تجربیات زندگی شخصی او نشئت گرفته است. مطالعهی آثار این نویسنده برجسته معاصر را بهتمامی علاقهمندان مطالعه آثار خوب و تأثیرگذار توصیه مینماییم.
تقویم زندگی محمود دولت آبادی
- 1319: تولد محمود دولتآبادی
- 1337: مهاجرت به مشهد
- 1338: مهاجرت به تهران
- 1341: انتشار اولین داستان با عنوان ته شب در مجله
- 1349: ازدواج با مهرآذر ماهر
- 1353: افتادن به زندان
- 1357: انتشار کلیدر (جلد اول، دوم و سوم)
- 1358: انتشار جای خالی سلوچ
- 1363: انتشار جلد آخر کلیدر
- 1382: انتشار رمان سلوک
- 1388: انتشار زوال کلنل
- 1389: برنده جایزهی ادبیات بینالمللی خانه فرهنگ جهان
- 1390: برنده جایزه ادبی واو
- 1392: برنده جایزه ادبی هوشنگ گلشیری
- 1393: برگزیده جایزه ادبی یان میخالسگی سوئیس
- 1394: جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه
خرید آثار محمود دولت آبادی از کتابانه
سایت کتابانه کوشیده است تا مجموعهی کاملی از آثار محمود دولتآبادی را برای شما مخاطبان و علاقهمندان کتاب و کتابخوانی فراهم سازد. برای مشاهده و خرید لیست کتابهای محمود دولتآبادی به وبسایت کتابانه مراجعه نمایید. این فروشگاه اینترنتی کلیهی آثار جذاب، آموزنده و تأثیرگذار این نویسندۀ توانمند را بهتمامی علاقهمندان به مطالعه عرضه میکند. آثار موردعلاقهی خود را بهصورت اینترنتی سفارش دهید و درب منزل تحویل بگیرید.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران