loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب همه‌ی افتادگان | ساموئل بکت

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره‌ی کتاب همه‌ی افتادگان ساموئل بکت

کتاب همه‌ی افتادگان چهارمین جلد از مجوعه‌ی دور تا دور دنیا؛ نمایشنامه، اثر ساموئل بکت با ترجمه‌ی مراد فرهادپور و مهدی نوید توسط نشر نی به چاپ رسیده است.

شخصیت‌های اصلی نمایشنامه، "مدی رونی" و "دن رونی" نام دارند؛ زوجی پیر و تنها که از نعمت داشتن فرزند محروم هستند. مدی، پیرزنی چاق و هفتاد ساله است؛ او از چاقی خود و هم‌چنین ابتلا به بیماری رماتیسم رنج می‌کشد. او از رفتن به کلیسا، عذاب ناشی از بی‌فرزندی و حتی رفتارهای مودبانه‌ هنگام برخورد با دیگران، خسته و کلافه می‌باشد. آقای رونی نیز، سال‌ها پیش بینایی‌اش را بر اثر یک بیماری از دست داده است و از آن زمان به بعد، با کمک عصا راه می‌رود. او هم، مانند همسرش، از روند زندگی و هم‌چنین مشکلات ناشی از پیری، افسرده و غمگین می‌باشد.

داستان در یک روز آفتابی آغاز می‌شود. خانم رونی، تصمیم می‌گیرد که جهت استقبال از همسرش، به ایستگاه راه‌آهن برود. بنابراین با پاهایی کم‌رمق، قدم زنان به‌سوی راه‌آهن حرکت می‌کند. در همین حین، به مکالمه با خود می‌پردازد و مدام از دغدغه‌های زندگی، و نبود محبت و عشق در زندگی زناشویی‌اش سخن می‌گوید. مدی، در میانه‌های راه، با تعدادی از همسایه‌ها و آشنایان قدیمی‌اش نیز روبه‌رو می‌شود و لحظاتی را صرف احوالپرسی با آن‌ها می‌کند.

اصل ماجرا، در ایستگاه راه آهن شکل می‌گیرد؛ دقایقی پیش، دختری جوان، به دلایلی نامعلوم، از قطار به بیرون افتاده و مرده است. همین موضوع موجب تأخیر بی‌سابقه در رسیدن قطار به ایستگاه می‌شود. این تأخیر بی‌سابقه، خانم رونی را متعجب می‌سازد. بنابراین پس از ملاقات آقای رونی، مدام از او درباره‌ی علت تأخیر، سوال می‌کند؛ اما دن عصبانی و خشمگین، به پرسش‌های پی‌درپی همسرش پاسخ نمی‌دهد. این عصبانیت و عدم پاسخ‌گویی‌ها، بر جذابیت داستان و ابهام آن می‌افزاید و خواننده را مجذوب داستان می‌کند.

بخشی از کتاب همه‌ی افتادگان؛ نشر نی

آقای رونی: درست! تو به این می‌گی درست!

خانم رونی: رسیدیم پایین پله‌ها. چیزی مون هم نشده.

(سکوت. خری عرعر می‌کند. سکوت.)

به این می‌گن یه خر واقعی. پدر و مادرش هم خر بودن.

سکوت.

آقای رونی: می‌دونی چیه، می‌خوام خودم رو بازنشسته کنم.

خانم رونی: (پریشان.)

بازنشسته! بمونی تو خونه! با حقوق بازنشستگی!

آقای رونی: دیگه هیچ‌وقت از این پله‌های لعنتی رد نمی‌شم. برای آخرین بار این جاده‌ی جهنمی رو طی می‌کنم. توی خونه روی باقی‌مونده‌های کپلم می‌شینم و ساعت‌ها رو می‌شمرم – تا غذای بعدی.

(مکث)

فقط فکرش هم بهم جون تازه‌ای می‌ده! یالا قبل از این که تموم بشه!

راه می‌افتند. صدای کشیده شدن قدم‌ها، نفس نفس زدن، ضربه‌های عصا.

خانم رونی: مواظب باش! از این ور... آهان! بالا!... آهان، آفرین! حالا امن و امان یه راست می‌ریم خونه.

آقای رونی: (بی این که بایستد، در حین نفس زدن.)

یه راست!... به این می‌گه یه راست!...

خانم رونی: هیس! وقتی داری راه می‌ری حرف نزن، می‌دونی که برای قلبت خوب نیست.

(کشیده شدن قدم‌ها و غیره.)

فقط حواست رو جمع کن یه پات رو بذاری جلوی پای قبلی یا چه می‌دونم، هر چی که بهش می‌گن.

(کشیده شدن قدم‌ها و غیره.)

راهش همینه. داریم درست راه می‌ریم.

(کشیده شدن قدم‌ها و غیره. ناگهان با پیش قدمی خانم رونی می‌ایستند.)

خدایا! می‌دونستم یه چیزی شده! با اون همه جار و جنجال! فراموش کردم!

آقای رونی: (آرام)

خدای من.

خانم رونی: ولی البته تو باید بدونی، دن، تو که اون‌جا بودی، چه اتفاقی افتاد؟ بهم بگو!

آقای رونی: من اصلا هیچی نمی‌دونم.

خانم رونی: ولی تو باید -

آقای رونی: (خشمگین.)

همه‌ی این وایسادن‌ها و راه افتادن‌ها افتضاحه، افتضاح! تا یه ذره راه می‌افتم و میام که گرم بشم، تو یه دفعه خشکت می‌زنه! صد کیلو چربی ناسالم! اصلا چی وسوسه‌ت کرد بیای دنبالم؟ ولم کن!

خانم رونی: (با آشفتگی بسیار.)

نه من باید بدونم. تا بهم نگی از این‌جا تکون نمی‌خوریم. پونزده دقیقه تأخیر اون هم تو یه راه سی دقیقه‌ای! بی‌سابقه‌ست.

آقای رونی: من چیزی نمی‌دونم. قبل از این که پست بزنم ولم کن.

خانم رونی: ولی تو باید بدونی! تو توی قطار بودی؟ تو ایستگاه اول بود؟ سر وقت راه افتادین؟ یا این که توی مسیر بود؟

(مکث)

توی مسیر اتفاقی افتاد؟

(مکث)

دن!

(با صدای شکسته)

چرا بهم نمی‌گی؟

سکوت. راه می‌افتند. کشیده شدن قدم‌ها و غیره. می‌ایستند. مکث.

آقای رونی: مدی بیچاره!

(مکث. فریاد بچه‌ها)

چی بود؟

خانم رونی: دوقلوهای لینچ دارن بهمون می‌خندن.

صدای فریاد.

آقای رونی: فکر می‌کنی امروز هم می‌خوان بهمون گل بپاشن؟

صدای فریاد.

خانم رونی: بذار برگردیم و جلوشون وایسیم.

(صدای فریاد. خانم و آقای رونی برمی‌گردند. سکوت.)

با عصات بترسون شون.

(سکوت)

فرار کردن.

مکث.

آقای رونی: تا حالا شده دلت بخواد یه بچه بکشی؟

(مکث)

یه فلاکت بدیهی رو تو نطفه خفه کنی. بارها و بارها شب‌ها تو زمستون، تو راه سیاه بازگشت به خونه، نزدیک بود بیفتم به جون این پسره.

(مکث.)

جری بیچاره.

(مکث)

چی جلوم رو گرفت؟

(مکث)

از ترس مردم که نبود.

(مکث.)

بهتر نیست حالا یه کمی عقب عقب بریم؟

خانم رونی: عقب عقب؟

آقای رونی: آره. یا تو رو به جلو و من عقب عقب. زوج کامل. عین جهنمی‌های دانته، با صورت‌های پس و پیش شون. اشکامون ماتحت‌مون رو می‌شوره.

خانم رونی:...



  • دور تا دور دنیا؛ نمایشنامه 4
  • نویسنده: ساموئل بکت
  • مترجمان: مراد فرهادپور - مهدی نوید
  • انتشارات: نی

درباره ساموئل بکت نویسنده کتاب کتاب همه‌ی افتادگان | ساموئل بکت

ساموئل بکت، نمایشنامه‌نویس و نویسنده ایرلندی-فرانسوی و برنده جایزه نوبل ادبیات است که با آثاری همچون "در انتظار گودو" و "مالوی" شناخته می‌شود. او در آثارش به بررسی موضوعاتی چون وجود، زمان، و معنای زندگی پرداخته است. ...

نظرات کاربران درباره کتاب همه‌ی افتادگان | ساموئل بکت


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب همه‌ی افتادگان | ساموئل بکت" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل