loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مدرسه ی سختگیر (مجموعه ماجراهای بچه های بدشانس 5)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب مدرسه‌ی سختگیر جلد پنجم از مجموعه‌ ماجراهای بچه های بدشانس نوشته‌ی لمونی اسنیکت و ترجمه‌ی رضا دهقان با تصویرگری برت هلکوئیست از سوی نشر ماهی به چاپ رسیده است.

آقای پو این بار بچه ها را به یک مدرسه‌ی شبانه روزی به نام پروفراک می فرستد تا علاوه بر داشتن جایی برای زندگی، بتوانند درس بخوانند و چیزهای جدید یاد بگیرند. آنطور که آقای پو تعریف می کند، آنجا یکی از بهترین مدارس شبانه روزی شهر است و مدیر معروف و موفقی دارد؛ اما با ورود بچه ها به پروفراک آنها متوجه می شوند که هیچ چیز به آن شکل که آقای پو تعریف کرده نیست، و آن مدرسه بر عکس تصور همه جای وحشتناکی است. مدیر مدرسه، که فردی سنگدل و بد اخلاقی است، قوانین سختگیرانه ای را در مدرسه اجرا می کند و رابطه‌ی خوبی با دانش آموزان ندارد. علاوه بر همه ی اینها دختر بی ادب و گستاخی بین دانش آموزان هست که دائم به اذیت و آزار دیگران می پردازد ؛ بچه های بودلر نیز از اذیت و آزارهای این دختر در امان نمی مانند و زندگی برایشان تلخ تر از گذشته می شود. در این بین خواهر و برادر دوقلویی هستند که با بچه ها دوست می شوند و کمکشان می کنند تا از شر این دختر در امان باشند. وضعیت مدرسه کم کم بهتر می شود تا اینکه آقای مدیر، معلم ورزش جدیدی را استخدام می کند و با ورود او، دردسرهای بچه ها دوباره شروع می شود.

مجموعه‌ی ماجراهای بچه های بدشانس در سیزده جلد مختلف به چاپ رسیده و داستان سه خواهر و برادر به نام های ویولت، کلاوس و سانی را روایت می کند که طی یک آتش سوزی پدر و مادر خود را از دست داده و مدتی تنها و بی کس زندگی می کنند؛ تا اینکه تحت حمایت دوست نزدیک و همکار پدرشان یعنی آقای پو قرار می گیرند. پس از مرگ والدین، ثروت هنگفت آنها به بچه ها می رسد اما زمانی می توانند ازآن استفاده کنند که ویولت دختر بزرگ خانواده به هجده سالگی برسد. در این بین یکی از فامیل های دور آنها که کُنت اُلاف نام دارد، تصمیم دارد به هر ترتیبی که شده ثروت هنگفتی که به بچه ها ارث رسیده را به چنگ بیاورد. او در این راه به کارهای خطرناک و آزار دهنده ای دست می زند و برای بچه ها دردسرهای زیادی درست می کند.

 


برشی از متن کتاب


هنگامی که بودلرهای یتیم به کلبه رسیدند، فهمیدند که وقتی معاون نرون از یک کلبه‌ی افتضاح حرف می زد، اصلا هم از یک تپه موش یک کوه نساخته بود. او از یک کوه یک تپه موش ساخته بود. درست بود که کلبه کوچک بود، همان طور که نرون گفته بود، و از اتاق نشیمن و اتاق بازی و کتابخانه خبری نبود، باز هم همان طور که نرون گفته بود، و این هم درست بود که آن جا به جای تختخواب سه دسته کاه فشرده قرار داشت و از میوه‌ی تازه هم اصلا خبری نبود‌، ولی معاون نرون جزئیاتی را از قلم انداخته بود، و همین جزئیات بود که کلبه را از آنچه انتظار داشتند هم افتضاح تر کرده بود. اولین نکته‌ی جزئی که توجه بودلرها را جلب کرد این بود که خانه در اشغال خرچنگ ها بود؛ خرچنگ هایی کوچک به اندازه‌ی یک قوطی کبریت که روی کف چوبی کلبه وول می خوردند و چنگال هایشان در هوا تق تق باز و بسته می شد. همان موقع که بچه ها قدم به درون کلبه گذاشتند، با اندوه پی بردند که این خرچنگ ها بومی هستند؛ کلمه‌ی "بومی" این جا یعنی "عصبانی از این که مزاحم هایی را در قلمرو خود می دیدند." خرچنگ ها دور بچه ها جمع شدهوبودند و چنگال هایشان را به طرف آنها باز و بسته می کردند. خوشبختانه، خرچنگ ها نشانه گیری شان زیاد خوب نبود، و باز هم خوشبختانه، آن قدر کوچک بودند که اگر هم چنگال هایشان در پای بچه ها فرو می رفت، زیاد دردناک تر از یک نیشکون محکم نبود؛ با این که کم و بیش بی ضرر بودند باز هم برای یک کلبه اصلا خوشایند نبودند. وقتی بچه ها به دسته های کاه رسیدند و روی آنها نشیتند و پاهایشان را جمع کردند تا از چنگال خرچنگ ها در امان بمانند، تازه نگاهشان به سقف افتاد و متوجه دومین نکته‌ی جزئی ای شدند که نرون ناگفته گذاشته بود. روی سقف نوعی قارچ غیر خوراکی روییده بود؛ قارچ های مرطوب به رنگ قهوه ای روشن. هر چند ثانیه هم قطره ای کوچک از قارچ می چکید و تااپ! صدا می داد،‌و بچه ها مجبور بودند جاخالی بدهند تا این عصاره‌ی قارچ روی سرشان نریزد. این قارچ های تالاپ! کُن هم مانند آن خرچنگ های تق تق کن، چندان مضر به نظر نمی رسیدند، ولی مانند همان خرچنگ ها، کلبه را از آن چه معاون نرون توصیف کرده بود، آزارنده تر می کردند. و سرانجام وقتی با پاهای جمع کرده، روی آن دسته های کاه نشسته بودند و داشتند از قطرات عصاره‌ی قارچ ها جاخالی می دادند، چشمشان به سومین نکته‌ی جزئی فراموش شده‌ی بی ضرر ولی ناخوشایند کلبه افتاد، که انگار بدتر از آن بوده که نرون به خودش اجازه دهد به آنها بگوید و آن نکته، رنگ دیوارهای کلبه بود. همه‌ی دیوارهای حلبی کلبه، رنگشان سبز لجنی بود و رویشان گله به گله قلب های کوچک صورتی رنگی نقاشی شده بود. کلبه مثل یک کارت پستال بزرگ و پوسیده به نظر می رسید که بیشتر برای هدیه دادن در روز عشاق مناسب. بود تا محلی برای زندگی...    

نویسنده: لمونی اسنیکت مترجم: رضا دهقان انتشارات: ماهی

لمونی اسنیکت


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مدرسه ی سختگیر (مجموعه ماجراهای بچه های بدشانس 5)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل