کتاب این راز مال من است…! نوشته ی هادی خورشاهیان توسط نشر ایران بان به چاپ رسیده است.
این کتاب داستانِ ماجراهای زندگیِ خانواده ی حکیمی را از زبان مینا، دختر خانواده تعریف می کند. مینا سیزده سال دارد و الان هم در کلاس هفتم به سر می برد و به گفته ی مامان خیلی بهتر و بیشتر از هم سن و سال های خودش می فهمد. آن ها توی تهران زندگی می کنند و همه ی فامیل هایشان نیشابور هستند و به قول بابا مصطفی، گونه ی پرت افتاده ای از چرخه ی بزرگ حیات قبیله شان به شمار می آیند. خاله نسرین هم که چون توی دانشگاه تهران زبان شناسی می خواند اکثر اوقات به خانه آن ها می آید. خانواده مینا خیلی مقرراتی هستند و برای هر چیز قوانینی دارند مثلا توی خانه کسی نباید پچ پچ کند یا مسئله ای را از دیگری مخفی کند. همه جزوی از خانواده اند و پس چیز قائمکی از هم نباید داشته باشند ولی چند روزی است که مینا به مشکل برخورده و رفتار های مشکوکی را از بابا و مامان می بیند. آن ها جدیداً با هم پچ پچ می کنند و انگار دارند مسئله ای را از مینا مخفی می کنند. مینا اول با خودش فکر می کند عیبی ندارد بالاخره بزرگ تر ها هم لازم دارند بعضی وقتا با هم خلوت کنند. اما رفتار های یواشکی مامان بابا خیلی عجیب است و این مسئله بد جور فکر مینا را مشغول کرده است. موضوع وقتی بدتر می شود که مینا متوجه شد که یک رازی در میان است آن راز را حتی خاله نسرین هم می دادند و این یعنی قانون شکنی در خانواده، مینا چند باری سعی کرد متوجه بشود که داستان از چه قرار است و چرا این همه مامان، بابا و خاله نسرین رمانتیک شدند که یه روز یه جمله خیلی مهم از دهان خاله نسرین بیرون می پرد و پرده از این راز بر می دارد. روزی که خاله نسرین برای ناهار به خانه ی آن ها آمد همین که وارد شد موقع سلام و احوال پرسی گفت…
ت.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.