محصولات مرتبط
کتاب اتاق قرمز نوشته ادو گاوا رانپو و ترجمه محمود گودرزی توسط نشر چترنگ به چاپ رسیده است.
کتاب "اتاق قرمز" مجموعه ی شش داستان کوتاه پلیسی و معمایی تحت عناوین "کرم ابریشم"، "صندلی انسانی"، "دو زندگی پنهان"، "اتاق قرمز"، "پرتگاه" و "دو قلوها (اعترافات یک جانی محکوم به مرگ نزد کشیش)" می باشد. نویسنده در طول محتوای کتاب حاضر، با بهره گیری از ذوق و توانایی سرشار خویش، روایت هایی بسیار هیجان انگیز و جذاب را برای مخاطب بیان می نماید؛ روایت هایی مملو از شور، ترس و اضطراب که موجب ایجاد هیجان در وجود خواننده گشته و او را به ادامه ی مطالعه ی قصه ها تا پایان کتاب ترغیب می کند. به طور مثال در داستان "اتاق قرمز" می خوانیم، گروهی متشکل از هفت مرد که همگی میل شدیدی به ایجاد هیجانات زیاد و غیر عادی در قلب و روح خود دارند، همواره در یک اتاق قرمز رنگی به دور میز گرد بزرگی نشسته و هر بار، یک نفر از گروه به عنوان سخنران، حکایت هایی مهیج را برای دیگران تشریح می کند. در واقع، راوی داستان، یکی از اعضای گروه هفت نفره است که قصه را از زبان او می شنویم. جلسه طبق روال عادی تشکیل شده و این بار قرار است عضو جدیدی از تشکل مذکور، به صحبت بپردازد. این شخص، مردی به نام "ت" با صورتی لاغر و استخوانی می باشد که بعد از مکثی کوتاه با چشمانی دوخته به شعله ی شمع فروزان در اتاق، لب به سخن گشوده و قتل هایی را که بارها مرتکب شان شده، به طور مفصل برای شنوندگان وصف کرده و موجب ایجاد رعب و وحشتی بسیار شدید در وجود حضار می گردد.
فهرست
کرم ابریشم صندلی انسانی دو زندگی پنهان اتاق قرمز پرتگاه دوقلوها (اعترافات یک جانی محکوم به مرگ نزد کشیش)
برشی از متن کتاب
اتاق قرمز علاقه ای مشترک به هیجانات شدید و غیر عادی این هفت مرد را به هم نزدیک می کرد، هفت مردی که امشب به شکل رسمی در اتاق قرمز که مخصوصا برای آن ها مهیا شده بود گرد آمده بودند. من هم یکی از اعضای این گروه بودم؛ در مبل های گردی که رویه ای از مخمل ارغوانی داشت راحت نشسته و آماده بودیم تا حرف های سخنران آن روز را بشنویم. وسط اتاق، میز گرد بزرگی قرار داشت که آن هم پوشیده از پارچه ی مخملی ارغوانی رنگی بود و رویش یک شمعدان سه شاخه ی برنزی و حکاکی شده گذاشته بودند. شعله های آن سه شمع بزرگ به آرامی در سایه روشن تاب می خورد. پرده های حریر گران بهایی به رنگ بنفش، آویخته از سقف، دیوارها را تا کف می پوشاند و درها و پنجره ها را به کلی پنهان می کرد. نور کم رنگ شمع ها سایه های بیش از حد بزرگ شده ی ما را روی پرده هایی مخملی می انداخت که لایه های شان به مانند باریکه های خونی غلیظ جاری بود. سایه ها با حرکت شراره ها می رقصیدند، شکل عوض می کردند و هم چون عنکبوت هایی عظیم میان لایه های پارچه پی هم می دویدند. هر بار که در این اتق دور هم جمع می شدیم احساس می کردم درونم قلب لرزان حیوانی دیو مانند حبس شده ایم، قلبی که تپش های کند آن، متناسب با هیکل عظیم الجثه ی حیوان، در ژرفای وجودم طنین انداز می شد. کسی چیزی نمی گفت. از لای شاخه های شمعدان، چهره های غرق در تاریکی را پیرامون میز تماشا می کردم. روشنایی نارنجی رنگ شمع ها رنگ و لعاب نقاب های جدی و رازآلود نمایش های ژاپنی را به آن ها می داد. سخنران فردی به نام «ت» بود که اخیرا به عنوان عضو جدید در گروه مان پذیرفته شده بود. بی ان که از مبلش جم بخورد و با چشمانی که به شعله های شمع دوخته شده بود، بالاخره قصه اش را شروع کرد. صورتش لاغر و استخوانی بود؛ وقتی حرف می زد فکش هم زمان با حرکت بی اختیار و ربات مانند و دهانش به طرز غم انگیزی بالا و پایین می رفت. «ابتدا می خواستم بگویم که من از لحاظ ذهنی خودم را فردی کاملا سالم می دانم و گمان می کنم که مردمی که مرا می شناسند همین عقیده را داشته باشند. اما وقتی حرف هایم را بشنوید چه عقیده ای خواهید داشت؟ زیرا ورای تصویر اطمینان بخشی که من به خودم و دیگران عرضه می کنم راستش مطمئن نیستم مردی که در این لحظه با شما صحبت می کند دیوانه یا دست کم به شدت نامتعادل نباشد. در هر حال، آن چه مسلم است این است که من هرگز علاقه ای به زندگی نداشته ام و دنیا آن طور که هست، جز ملالی عمیق، حس دیگری در من برنینگیخته است. «در جوانی مثل هر فردی تلاش کردم خودم را سرگرم کنم تا وضع فلاکت بارمان را به باد فراموشی بسپرم، اما هرگز نتوانستم از افسردگی جبلی ام رهایی یابم...
- نویسنده: ادو گاوا رانپو
- مترجم: محمود گودرزی
- انتشارات: چترنگ
نظرات کاربران درباره کتاب اتاق قرمز - ادو گاوا رانپو
دیدگاه کاربران