loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آفتابگردان در زمستان

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب آفتابگردان در زمستان به قلم فیلیدا شریمپتون و ترجمه ی مریم رفیعی در نشر ایران بان به چاپ رسیده است.

لیلی دختر جوانی است که یک روز سرد زمستانی کنار جاده ای از خواب بیدار می شود. او اصلا نمی داند که چطور از آنجا سر درآورده تا این که چند دقیقه بعد ماشین پلیس از راه می رسد. دختر به سمت ماموران پلیس می رود تا شاید بتواند از آن ها کمک بگیرد؛ اما هر چه آن ها را صدا می زند هیچ عکس العملی نمی بیند؛ ظاهرا هیچ کس صدای لیلی را نمی شنود. تا این که در یک لحظه جسم بی جان خودش را درون گودالی می بیند که دو مامور پلیس بالای سرش ایستاده و درباره ی گزارشی که شب قبل به دستشان رسیده صحبت می کنند. آن ها معتقدند که جسد مربوط به دختری است که روز گذشته از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته. ناگهان لیلی به یاد می آورد که روز قبل بعد از مدرسه با دوستش به خرید رفته بود و بعد از خریدن یک جفت گوشواره پولش تمام می شود. او مجبور شده بود تمام راه را پیاده به خانه بازگردد. آخرین تصویری که در ذهن لیلی است، لحظه ی برخورد او با ماشین در جاده ای تاریک است. باور این که جسم بی جان داخل گودال متعلق به خود اوست و زندگی اش پایان یافته خیلی سخت است اما با انتقال جسد به سردخانه و دیدن گریه های پدر، مادر و برادر دوقلویش بن، این موضوع را می پذیرد. تا هفته ها روح لیلی سرگردان است و حتی پس از مراسم تدفین نیز او می تواند در خانه رفت و آمد کند و از همه چیز باخبر شود. خود لیلی هم نمی داند که چرا روحش در این دنیا مانده و در این شرایط چه کاری می تواند انجام دهد. تا این که فرصتی به دست می آورد که فقط یک بار ممکن است نصیب مرده شود. لیلی با این فرصت چه کار خواهد کرد؟ ...


برشی از متن کتاب


هنوز منتظرم چشم هایم را باز می کنم. انگشت های دودی ناپدید شده اند و من در سالن تنها مانده ام. تنها همراهم صداهای بیرون است. از آن آرامش هایی است که وقتی سخت ترین بخش کاری به پایان می رسد، فضا را پر می کند.  همه پس از این که کمی دور گل های تقدیمی به متوفی عزیز قدم می زنند، به سمت ماشین های پارک شده شان می روند و من متوجه می شوم می توانم همراهشان بروم. همان تار نامرئی ای که من را به خانواده ام وصل کرده، دوباره مرا دنبال خود می کشد. دنبال بن و پدر و مادرم می روم و متوجه می شوم یا تابوتم هنوز به آتش نرسیده، یا قرار نیست هرگز روی یک ابر بزرگ و صورتی در بهشت بنشینم. اکنون نامرئی و بی صدا در مراسم عزاداری خودم هستم. در اتاق یک رستوران قدیمی در حاشیه ی شهرم، جایی که بوفه ای انتظار اولین شخص گرسنه ای را می کشد که پیش خود فکر می کند وقتش است بشقابش را پر کند و دلی از عزا درآورد. بهترین نکته ی بودن در کنار کسانی که تو را نمی بیند این است که نظر واقعی شان را درباره ی خودت می فهمی. خدا رو شکر همه ی نظرها مثبت است. آیا من واقعا آنقدر دختر خوبی بودم یا چون مرده ام به چنین جایگاه رفیعی دست یافته ام و از من بت ساخته اند؟ همه می گویند من زیبا، بامزه، مهربان، بامحبت، یک دوست خیلی خیلی خوب و یم دختر فوق العاده ام. شنیدن این که من چقدر عالی بودم یا هستم حس خوبی دارد. مانند تماشای «نمایش تحسین و تمجید از لیلی ریچاردسون» است. طنز تلخ مرگ این است: وقتی می فهمی چقدر برای دیگران اهمیت داشتی که دیگر دیر شده. حیف مراسم خاکسپاری که برای مرده ها برگزار می شود! پدر با نیتان دست می دهد و نیتان در حالیکه اولین بشقاب غذای بوفه را در دست دارد، به نوبه ی خود مامانم را بغل می کند. مامان با عذاب وجدان اعتراف می کند. «ببخشید که فورا باهات تماس نگرفتیم. عقلمون درست کار نمی کرد.» به چهره ی دوست داشتنی نیتان نگاه می کند و بعد دوباره بغلش می کند. من هم دوست دارم بغلش کنم. نیتان می گوید: «اشکالی نداره، خانم آر.» در حالی که به مامان خیره شده، اضافه می کند: «می دونین، من دوستش داشتم.» مامان جواب می دهد: «می دنم نیت، هممون دوستش داشتیم.» و خطاب به نیتان که در حال حرکت به سمت دوستانمان رول سوسیسی را در دهانش می گذارد، صدا می زند: «لطفا تماست رو باهامون قطع نکن.» نیتان در حال جویدن غذا زیر لب می گوید: «حتما.» در حالی که از کنارم رد می شود  می گویم: «من هنوز دوستت دارم.» این یک مهمانی نیست، ولی دوست دارم باشد. دوست دارم صدای موسیقی را بلند و لیوان نوشیدنی ها را پر کنم. دوست دارم مردم تا ابد از آن با عنوان مراسم فوق العاده ی تشییع جنازه ی لیلی یاد کنند. بن که ظاهرا الکل زیادی مصرف کرده بابا را در گوشه ای گیر انداخته است: «خاکستر لیلی را کی تحویل می گیریم؟» کمی در جایش تلوتلو می خورد.        

  • نویسنده: فیلیدا شریمپتون
  • مترجم: مریم رفیعی
  • انتشارات: ایران بان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آفتابگردان در زمستان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل