loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم نوشته ی پائولو کوئیلو با ترجمه ی حسین نعیمی توسط نشر ثالث به چاپ رسیده است.

شخصیت اصلی رمان، "پیلار"، زنی بیست و نه ساله و مجرد است که در سرزمین "ساراگوس" زندگی می کند. در صفحات ابتدایی کتاب می خوانیم که این زن، در هوایی سرد و زمستانی، غمگین و دل شکسته از عشقی نافرجام، در کنار رودخانه ای به نام "پیدرا" نشسته است، و با چشمانی گریان، در حال نگارش داستان زندگی خود و نقل آن برای مخاطب می باشد. وی در نوجوانی، به یکی از دوستان دوران کودکی خود دل می بندد؛ پسری با رویاهای بزرگ، که همیشه آرزوی سفر به دور دنیا را در سر می پروراند و سرانجام برای همیشه، شهر و دیار خود را ترک می کند. او، همواره نامه هایی را از نقاط مختلف کشور، برای پیلار فرستاده، ضمن در جریان گذاشتن اوضاع خود، جویای احوال دختر نیز می شود؛ نامه هایی که به مرور زمان کم تر و کم تر شده، و رنگ و بویی متفاوت به خود می گیرند. در طی این مدت نیز، پیلار سرسختانه به تامین مخارج خود و گذران زندگی اش می پردازد و همواره یاد و خاطره ی عشق قدیمی اش را دل زنده نگاه می دارد.

اصل داستان، از دریافت یک کارت، حاوی دعوتنامه ای جهت حضور پیلار در جلسه ای مذهبی آغاز می گردد؛ کارتی که از جانب مرد مورد علاقه ی پیلار برای او فرستاده شده، و تاریخ برگزاری جلسه ای را اعلام می کند که در مادرید تشکیل می شود. بنابراین پیلار تصمیم می گیرد پس از یازده سال به دیدار مرد مورد علاقه اش رفته، با او ملاقات نماید؛ ملاقاتی که خاطرات گذشته را زنده و زن قصه را مجددا درگیر ماجرایی عاشقانه می کند.


برشی از متن کتاب


کفش تنیس من در برف کاملا خیس شده بود. اما پدر روحانی صندلی رو باز و جوراب پشمی به پا داشت و من ترجیح دادم که گله و شکایت نکنم. اگر او می تواند شرایط موجود را تحمل کند، چرا من نتوانم... به سوی قله ی کوه حرکت کردیم ... «آیا مسافت زیادی در پیش داریم؟ - کم و بیش نیم ساعتی دیگر راه داریم. - به کجا می رویم؟ - به ملاقات او و اشخاص دیگر ...» فکر کردم علاقمند به دادن توضیح بیش تر نیست، شاید نیروی خود را برای صعود از کوه حفظ می کند. ساکت و خاموش در راه بودیم. مه، اکنون تقریبا فرو نشسته، و قرص زرد رنگ خورشید کم و بیش دیده می شد .... برای اولین بار منظره ی عمومی دره را دیدم: در عمق، رودخانه ای جاری ... چند روستای پراکنده و سن ساون بر دامنه ی کوه گسترده بود. از آن جائی که بودم، مناره و زنگ کلیسا را بازشناختم، گورستانی را دیدم که تا آن لحظه ندیده بودم و خانه هایی از قرون وسطی که نگاه بر جریان آب داشتند. کمی پائین تر از نقطه ای که قرار داشتیم، از جائی که عبور کرده بودیم، چوپانی، گله ی گوسفندهایش را هدایت می کرد ... پدر روحانی گفت: «خسته هستم، لحظه ای توقف کنیم» تخته سنگی را از برف پاک کرده و بر آن نشستیم ... کشیش، نفس نفس زنان، در حالی که پاهایش یخ کرده بودند ... رو به من کرد و گفت: «که سن ژاک قوت نیرویم را حفظ کند، چون مایلم راهی را که او رفته بود، یک بار دیگر من هم بروم ...» از واکنش کشیش چیزی نفهمیدم و ترجیح دادم که حرف را عوض کنم، گفتم: «روی برف جای پا دیده می شود، - تعدادی جای پای شکارچیان و تعدادی دیگر جای پای زنان و مردانی است که خواسته اند سنتی را پی گیر باشند. - کدام سنت؟ - همان سنت سن ساون را: «از دنیا کناره گیری کردن، به کوه آمدن و به تماشای عظمت و شان خدا ایستادن.» - پدرم لازم است مطلبی را بفهمم. تا دیروز با مردی بودم، مردد در انتخاب. مردد بین زندگی مذهبی و زندگی زناشوئی، امروز کشف کردم که آن مرد معجزه هم می کند. - عیسی مسیح گفته است که همه ی ما معجزه می کنیم. اگر به اندازه ی یک دانه فلفل ایمان داشتیم و به کوه می گفتیم «جابجا شود» کوه جابجا می شد ... - نمی خواهم درس تعلیمات دینی بگیرم، پدر من، ... مردی را دوست دارم و مایلم از او هر چه بیش تر بدانم، مایلم او را درک کنم و به او کمک کنم، آن چه را که دیگران قادر به انجام آن هستند یا خیر ... برایم کاملا بی اهمیت اند. با نفس عمیقی هوا را تا اعماق سینه فرو داد زمانی را بی اراده و بدون تصمیم به سکوت گذراند پس آن گاه به حرف آمد: «دانشمندی در یک جزیره از کشور اندونزی، که روی خانواده ی میمون ها تحقیق می کرد موفق شد به یک بوزینه یاد بدهد که سیب زمینی را از گل و خاک و شن پاک کرده و ...

  • نویسنده: پائولو کوئیلو
  • مترجم: حسین نعیمی
  • انتشارات: ثالث

درباره پائولو کوئیلو نویسنده کتاب کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم

«پائولو کوئیلو» شاعر و رمان‌نویس برزیلی و خالق کتاب «کیمیاگر» است. او علایق و گریش‌های عرفانی خاصی دارد که در آثارش نمود واضح و روشنی پیدا کرده اند. این عقاید و اندیشه ها علت بخش زیادی از شهرت این نویسنده در جهان است. ...

نظرات کاربران درباره کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل