loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب وحشت در اعماق (مجموعه ترس و لرز)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره‌ی کتاب وحشت در اعماق (مجموعه ترس و لرز)

کتاب وحشت در اعماق از مجموعه‌ی ترس و لرز، اثر آر. ال. استاین با ترجمه‌ی شهره نورصالحی توسط نشر پیدایش به چاپ رسیده است. بیلی و خواهرش شینا برای دیدن عمویشان، دکتر دیب به یکی از جزیره‌های کوچک دریای کارائیب رفته‌اند. دکتر دیب، بیلی و شینا را برای شنا کردن و مشاهده‌ی اطراف جزیره با کشتی تفریحی خود به دریا می‌برد. بعد از کمی شنا کردن دکتر از بچه‌ها می‌خواهد تا به کشتی برگردند. اما صخره‌ی مرجانی کوچکی وسط آب توجه بیلی را به خود جلب می‌کند.

او که عاشق ماجراجویی است از شینا جدا می شود و به سمت صخره شنا می کند. صخره دارای تونل و حفره هایی است که ماهی های ریز مختلفی داخل آن ها می روند و بیرون می آیند. بیلی حسابی غرق در تماشای صخره می شود که ناگهان احساس می کند توسط نیرویی به زیر آب کشیده می شود. ابتدا فکر می کند پایش لای سنگ یا خزه ای گیر کرده، ولی با تعجب می بیند که چیزی دور ساق پایش پیچیده و به شدت پایش را فشار می دهد.

او خیلی از کشتی دور شده و صدای فریادهایش را کسی نمی شنود. هر قدر بیشتر برای رهایی تلاش می کند، بیشتر زیر آب کشیده می شود. بیلی که به شدت دچار ترس و وحشت شده سعی می کند تا موجودی که او را پایین می کشد شناسایی کند.  اصلا چیزی را که می بیند نمی تواند باور کند: هیولایی بزرگ با سری غول آسا و چشمانی وحشتناک، موجودی مرموز که نیمی آدم و نیمی ماهی است ... آیا بیلی می تواند خودش را از دست هیولا نجات دهد؟

مجموعه ی ترس و لرز شامل داستان های ترسناکی است که در هر یک از آن ها دختر و پسرهای معمولی، ولی شجاع و کنجکاو درگیر ماجرایی هیجان انگیز می شوند و تجربیات ترسناکی را از سر می گذرانند. تا کنون بیش از 100 عنوان کتاب از مجموعه ی فوق به چاپ رسیده است.  "وحشت در اعماق" یکی از داستان های ترسناک و سراسر هیجان مجموعه ی "ترس و لرز" است که برای نوجوانان و جوانان علاقه مند به ماجراهای این چنینی چاپ شده است.

بخشی از کتاب وحشت در اعماق (مجموعه ترس و لرز)

با وجودی که از ترس تقریبا فلج شده بودم. با تمام قدرتم پایم را به آب کوبیدم و لگد پراندم.

صدایی فریاد زد: «بس کن! این قدر لگد نپرون!»

پری دریایی بود؟

وقتی سر شینا نزدیک سر من، از آب بیرون آمد، با عصبانیت داد زدم: «هی ...!»

شینا ماسکش را برداشت و با تشر گفت: «من که مچت رو زیاد نخراشیدم. نباید این طوری دیوونه بازی در می اوردی!»

سرش داد زدم: «تو این جا چه کار می کنی؟»

خودت این جا چی کار می کنی؟ مگه دکتر دی نگفته بود نباید این جا شنا کنیم؟

باز هم داد زدم: «پس تو نباید الان این جا باشی، درسته؟»

شینا ماسکش را روی صورتش تنظیم کرد و گفت: «می دونستم که خیالی داری که آمدی این جا. برای همین تعقیبت کردم.»

هیچ خیالی ندارم. فقط دارم زیر آب شنا می کنم. همین و بس.

آره حتما! ساعت شش و نیم صبح امدی به جایی که نباید بیایی، تازه روز پیش هم با اون مرجان های سوزان کف پاهات رو سوزوندی. یا یک نقشه ای داری، یا مخت به کلی عیب کرده!

دو راه داشتم: یا باید اعتراف می کردم که نقشه ای دارم، یا قبول می کردم که دیوانه ام! کدام یکی را انتخاب کنم؟ اگر اعتراف می کردم که دنبال کاری آمده ام، باید موضوع پری دریایی را بهش می گفتم، این هم که ممکن نبود.

شانه ام را بالا انداختم و گفتم: «خب، گمانم خل شدم.»

شینا با طعنه گفت: «چه مژده ای! برگرد به قایق بیلی! حتما دکتر دی داره دنبالمون می گرده.»

تو برگرد برو. من یه کم این جا می مونم.

بیلی، دکتر دی خیلی عصبانی می شه. شاید همین حالا هم حاضر شده که بپره تو قایق نجات و بیاد دنبالمون.

می خواستم ول کنم و همراه شینا بروم که از گوشه ی چشمم دیدم که آب آن طرف صخره به شدت تکان می خورد و به اطراف پاشیده می شود.

فکر کردم حتما پری دریایی است! باید خودش باشد! اگر الان دنبالش نروم، ممکن است گمش کنم. برگشتم و پشت به شینا، به سرعت به طرف صخره ها شنا کردم.

صدای شینا را می شنیدم که داد می زد: «بیلی! برگرد! بیلی!»

به شنا کردن ادامه دادم. حالا دیگر به هیچ وجه حاضر نبودم دست بردارم.

اما بعد معلوم شد که باید حرف شینا را گوش می کردم.

مثل فرفره شنا می کردم. سرم را بلند کردم و دنبال محلی گشتم که بتوانم بی خطر از بالای مرجان های سوزان شنا کنم. آن طرف مرداب، نزدیک ساحل، یک بار دیگر آب بی سروصدا تکان خورد.

فکر کردم این باید خودش باشد! پری دریایی! با دقت نگاه کردم تا شاید ببینمش. به نظرم آمد که یک جور باله را دیدم. از صخره گذشتم و وارد آب های عمیق و آرام مرداب شدم. با دقت نگاه کردم که پری دریایی را ببینم، اما ماسکم بخار کرده بود.

اه! این چه موقع آب رفتن تو ماسک من بود؟!

آمدم روی آب و ماسکم را برداشتم. دعا می کردم رد پری دریایی را گم نکنم. ماسک را دور مچم انداختم و آبی را که تو چشمم رفته بود، پاک کردم و با دقت مرداب را دید زدم.

آن وقت بود که دیدمش در فاصله ی صد متری.

چیزی که دیده بودم پری دریایی نبود. باله ای که دیدم، یک چیز مثلث خاکستری، سفید بود که مستقیم از آب بیرون زده بود.



  • نویسنده: آر. آل. استاین
  • مترجم: شهره نورصالحی
  • انتشارات: پیدایش

درباره آر. ال. استاین نویسنده کتاب کتاب وحشت در اعماق (مجموعه ترس و لرز)

رابرت لارنس استاین ملقب R.L. Stine، نویسنده پرفروش کتاب کودکان در 8 اکتبر 1943 واقع در «ایالت اوهایو» متولد شد. تمام مخاطبان کتاب، این نویسنده مشهور را با رمان کودک و نوجوان، آن هم از نوع دلهره‌آورش، می‌شناسند؛ البته می‌توان چند آثار نیز برای بزرگسالان در میان نوشته‌های او مشاهده کرد. ...

نظرات درباره کتاب وحشت در اعماق (مجموعه ترس و لرز)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب وحشت در اعماق (مجموعه ترس و لرز)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل