کتاب هملت | نشر علمی و فرهنگی
- انتشارات : علمی و فرهنگی
- مترجم : مسعود فرزاد
- تگ : کتاب هملت
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب هملت ویلیام شکسپیر
نمایشنامه هملت اثری ماندگار و مشهور، نوشتهی "ویلیام شکسپیر" است که به ماجرای قتل ناجوانمردانهی یک پادشاه و اتفاقات پس از آن میپردازد. شخصیت اصلی قصه، "هملت" نام دارد. او مردی جوان، شجاع و باهوش است که فرزند "هملت بزرگ"، و "گرترود"، پادشاه و ملکهی کشور رم میباشد. هملت در عشقی دو طرفه، به "افیلیا"، دل بسته؛ دختری زیبا که فرزند "پولونیوس"، صدراعظم رم است.
داستان پس از مرگ ناگهانی و مشکوک پادشاه، شکل میگیرد. شاهزادهی قصه، با غمی بزرگ به سوگ پدر خویش مینشیند. اما در سویی دیگر، مادرش، به همسری "کلادیوس"، برادر همسر مرحومش، درآمده و زندگی تازهای را آغاز میکند. در نتیجهی این پیوند نیز، کلادیوس، در کمال خونسردی و آرامش، به عنوان پادشاه جدید، بر تخت سلطنت رم تکیه میزند. این رویدادها، موجب سوءظن و ناراحتی هملت میشود.
اصل ماجرا از جایی آغاز میگردد که شاهزاده، به طور مکرر با روح پدرش ملاقات مینماید. در طی این دیدارهای غیرمعمول، هملت بزرگ از موضوعی مهم با فرزندش سخن میگوید. او ادعا میکند که توسط برادرش، کلادیوس به قتل رسیده است. حالا، به عنوان پدر و پادشاه سابق رم، از هملت میخواهد که انتقام مرگ ناجوانمردانهاش را از قاتلش بازستاند. این درخواست و ادعا، هملت را تحت فشار قرار میدهد. چرا که خود نیز، پیش از این دیدارها، متوجه رفتارهای عجیب و غیرقابل قبول عمو و مادرش شده است. در نتیجه تصمیم میگیرد که پرده از راز چگونگی مرگ پدر خود برداشته و خویشتن را از دام سوظن و تردید رها سازد.
بخشی از کتاب هملت؛ ترجمهی مسعود فرزاد
پردهی چهارم
صحنهی اول
اطاقی در قلعه
(کلادیوس، گرترود، روزنکرانتز و گیلدنسترن داخل میشوند)
کلادیوس: این آهها علتی دارد. شما باید بگویید به چه سبب این آههای عمیق را میکشید. شایسته است که ما بدانیم موضوع چیست. پسر شما کجاست؟
گرترود: ما را کمی اینجا تنها بگذارید.
(روزنکرانتز و گیلدنسترن بیرون میروند.)
آه، خداوندگار عزیزم، امشب چه چیزها دیدم!
کلادیوس: چه دیدی گرترود؟ هملت چطور است؟
گرترود: دیوانه است. اما چگونه! مانند دریا و باد در هنگامی که هر دو با هم میجنگند تا ببینند کدامیک زورمندتر است!...
در حین آنکه گرفتار حملهی جنون خود بود صدای جنبش چیزی را در پشت پرده شنید و بیدرنگ خنجر خود را کشیده فریاد زد: «موش! موش!» و بصرف خیال، بی آنکه پیرمرد بیچاره را ببیند او را کشت!
کلادیوس: چه جنایت سنگینی! اگر ما آنجا بودیم همین بلا بر سر ما میآمد. آزادی او زندگانی خود شما و ما و همه کس را تهدید میکند. از طرف دیگر به مردم چه بگوئیم؟ این قتل را چگونه توجیه کنیم، مردم خواهند گفت مسئول حقیقی شخص ماست زیرا ما بادی با تدبیر و پیشبینی، این جوان دیوانه را تحت قید و نظارت نگاه داشته نگذاشته باشیم که وی در این میان آزاد گردش کند. اما محبت ما نسبت بوی چنان بود که ملتفت بترین تدابیر نشدیم، بلکه مانند کسی رفتار کردیم که مبتلی بمرض نفرتانگیزی شده باشد و برای آنکه از ابراز آن اجتناب کند مرض را رها میکند تا شیرهی حیات وی را طعمهی خود قرار دهد. بهرحال، الساعه کجا رفته است؟
گرترود: رفته است تا جسد مقتول را به گوشهای بسپارد. ولی باز روح پاکش در میان دیوانهبازیهای دیگرش مانند طلا در میان معدنی از فلزات پست، تابناکی گوهر خود را نشان میدهد. بیچاره بخاطر آنچه اتفاق افتاده است اشک میریزد.
کلادیوس: آه، ای گرترود، بیا برویم. بمحضی که آفتاب کوهها را لمس کند، وی را در کشتی نشانده از اینجا خارج خواهیم کرد. بهرحال ما باید این عمل زشت را به مقتضای بزرگواری خود عفو نمائیم و سپس با کمال مهارت کاری کنیم که قضیه بی سروصدا خاتمه یابد و اغتشاشی روی ندهد... گیلدنسترن!
(روزنکرانتز و گیلدنسترن داخل میشوند)
رفقا بروید یک عدهی دیگر کمک بگیرید...
مشخصات
- نویسنده ویلیام شکسپیر
- مترجم مسعود فرزاد
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 20
- سال انتشار 1397
- تعداد صفحه 272
- انتشارات علمی و فرهنگی
نظرات درباره کتاب هملت | نشر علمی و فرهنگی
دیدگاه کاربران