کتاب موش ها و آدم ها | جان استاین بک؛ سروش حبیبی
- انتشارات : ماهی
- مترجم : سروش حبیبی
- تگ : کتاب موش ها و آدم ها
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب موش ها و آدم ها؛ ترجمهی سروش حبیبی
شخصیت اصلی داستان، "جورج"، مردی زیرک با اندامی کوچک و قدی کوتاه است که دوستی به نام "لنی" دارد. لنی بر خلاف جورج، مردی قوی هیکل و درشت می باشد که از قلبی رئوف و آکنده از محبت سرشار است و همواره به حیوانات و موجودات ظریف و لطیف عشق می ورزد؛ اما قوای بدنی خارقالعاده و بی خردی و نادانیاش، مدام وی را به دردسرهای بزرگی دچار کرده و در این میان، جورج با بهره گیری از هوش و ذکاوت خود، او را از مهلکه های گوناگون، نجات می دهد. این دو دوست، همیشه و همه جا در کنار یک دیگر بوده و با فعالیت در مزرعه های مختلف، مخارج زندگی خود را تامین می کنند. آنها همیشه آرزوی داشتن زمینی متعلق به خودشان را در سر دارند که بتوانند ضمن کشاورزی، به پرورش خرگوش نیز در آن بپردازند. در ابتدای داستان می خوانیم که این دو مرد با در دست داشتن پروانهی کار جهت استخدام شدن در مزرعه ای جدید، مسافت طولانی ای را پیموده و جورج با بر زبان آوردن تذکراتی تکراری و پی در پی، از لنی می خواهد تا به هنگام حضور در مزرعه لب از لب باز نکرده و فقط شنونده باشد تا بلکه قوای جسمانی او و درایت خودش، صاحب مزرعه را برای پذیرش آنها متقاعد کند. ورود این دو شخص به مزرعهی جدید، آغازگر ماجرایی خواندنی و پرکشش بوده و خواننده را مجذوب رمان می کند.
برشی از متن کتاب کتاب موش ها و آدم ها
رود سلینس در چند مایلی جنوب سلداد پای تپه می پیچد و جریانش کندی می گیرد. آبی سبز و عمیق. آبش گرم هم هست، زیرا پیش از آن که پای تپه به آبگیری باریک برسد مسافتی را برق زنان زیر آفتاب بر ریگ های زرد طی کرده است. یک ساحل آبگیر سر بالا است، تپه ای زرینه رنگ، که خم پشتهی آن به جانب کوه سنگی بلند گبیلن سر بر می کشد، اما کنارهی دیگرش، در جانب دره، حاشیه ای پر درخت است، درخت های بید سبز و شاداب، که هر سال بهار خاشاک سیل آورد زمستانی به شاخه های زیرین آنها بند می شود و نیز درختان افرا، که شاخه های سفید و پر خط و خال خوابیده شان بر سر آبگیر طاق می زنند. بر ساحل شنی آن، زیر درختها، برگ بستری ضخیم گسترده است و چنان پوک و سبک، که اگر مارمولکی روی آن حرکت کند برگها را به طرف می پاشد و خرگوشها شبها از انبوهه های اطراف بیرون می آیند و روی بستر شن می نشینند و آثار پای راکنها و نیز جای پای پهنتر سگ های مزرعهها و دامداری های اطراف و نشان شکاف سم دو شاخ گوزنها، که شب برای خوردن آب می آیند، بر پهنهی مرطوب آن می ماند.
میان درختان بید و افرا کوره راهی هست، راهی کوبیده زیر پای نوجوانانی که غروب ها از جاده سرازیر می شوند تا کنار آب تفریح کنند. پای شاخهی افقی افرای کهنی تلی خاکستر جمع شده، حاصل آتش های فراوانی که آن جا روشن بوده است و شاخهی افقی افرا از نشستن آدمها ساییده و صاف شده است.
غروب روزی گرم نسیمی در برگ ها افتاده بود و آن ها را به هم می زد. سایه ها به جانب تارک تپه ها و کوه ها بالا می رفت. روی ساحل شنی چند خرگوش نشسته بودند، چنان بی حرکت که گفتی سنگ های خاکستری رنگی تراشیده. صدای پایی که روی برگ های ترد افرا حرکت می کرد از جانب جاده ی ایالتی شنیده شد. خرگوش ها بی صدا گریختند و در انبوهه ها پناه جستند. بوتیماری با آن گردن و پاهای درازش با زحمت خود را از زمین واکند و به سنگینی بال زنان به سوی پایین دست رودخانه پرواز کرد. اندک زمانی زندگی از آن گوشه دور شد. آن وقت دو نفر در کوره راه پیدا شدند و در فضای باز کنار آبگیر پیش آمدند. در کوره راه پشت سر راه هم رفته بودند، اما در فضای باز کنار آب نیز یکی دنبال دیگری بود. هر دو شلوار و نیم تنهی جین به تن داشتند، با دکمه های برنجبین. کلاه هر دو سیاه و بی قواره بود و هر دو پتوهاشان را لوله کرده و محکم بسته و طناب آن را بر شانه انداخته بودند. اولی کوتاه و زبر و زرنگ بود، با صورتی آفتاب خورده و نگاهی تیز و بی آرام. همه چیزش سخت و محکم بود، با سکه و تیز نقش: دست هایی کوچک و نیرومند، بازوانی کشیده و بینی ای باریک و استخوانی...
کتاب موشها و آدمها اثر جان اشتاین بک یکی از ترجمه های سروش حبیبی است که توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است.
- نویسنده: جان استاینبک
- مترجم: سروش حبیبی
- انتشارات: ماهی
نظرات کاربران درباره کتاب موش ها و آدم ها | جان استاین بک؛ سروش حبیبی
دیدگاه کاربران