کتاب لی لی لجبازه (فسقلی ها 1)

کتاب لی لی لجبازه جلد اول از مجموعه کتاب های فسقلی ها نوشته ی تونی گراس باز نوشته ی شکوه قاسم نیا و ترجمه ی محمدرضا مهرافزا توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

" لی لی " دختر خیلی لجبازی بود. هر کاری به او می گفتند لج می کرد و برعکسش را انجام می داد. او اتاقش را مرتب نمی کرد، درس های کلاس ارگ را تمرین نمی کرد، شب ها به موقع نمی خوابید، سر میز غذا لج بازی می کرد و کلی رفتار بد دیگه انجام می داد که باعث ناراحتی مامان می شد. تا این که یک روز دایی او به خانه ی آن ها آمد. او برای این که لی لی، پی به رفتار اشتباهش ببرد و آن را درست کند نقشه ای کشید. دایی به لی لی می گفت نیازی نیست تکالیف مدرسه اش را انجام دهد، نیازی نیست به موقع به رختخواب خود برود حتی از او نمی خواست که تمرینات کلاس ارگ خود را انجام دهد. این رفتارهای دایی برای او خیلی عجیب بود...

به نظر شما با نقشه ای که دایی کشیده لی لی  رفتارهای گذشته ی خود را کنار خواهد گذاشت؟

داستان های این مجموعه با زبانی ساده و قابل فهم، اشاره به مسائل تربیتی و اجتماعی کودکان دارد. شخصیت اصلی هر یک از داستان های این کتاب دختر یا پسر کوچولویی است که یک رفتار زشت و یا عادت منفی در خود دارد که در پایان داستان متوجه رفتار اشتباه خود می شود. چهار جلد از این مجموعه داستان ها در پایان کتاب فارسی دوره ی دبستان به عنوان کتاب مناسب برای کودکان معرفی شده است. مجموعه ی 30 جلدی فسقلی ها برگزیده ی کتاب برتر ششمین، هشتمین، دهمین و یازدهمین دوره ی جشنواره ی کتاب آموزشی رشد می باشد.

 

برشی از متن کتاب

" لی لی " دختر لجبازی بود. هر کاری به او می گفتند لج می کرد و بر عکسش را انجام می داد. اتاق لی لی خیلی بهم ریخته بود. مادر گفت: لی لی، باید اتاقت را مرتب کنی! لی لی لج کرد و گفت: نمی توانم، نمی خواهم، مرتب نمی کنم! و سر حرفش ماند. آن وقت مادر مجبور شد خودش اتاق او را مرتب کند. مادر از لجبازی های لی لی خسته شده بود. معلم ارگ لی لی درس تازه ای داده بود. مادر گفت: لی لی تو باید درس تازه ات را تمرین کنی! لی لی لج کرد و گفت: نمی توانم، نمی خواهم، تمرین نمی کنم! و دست به ارگ نزد. وقت خوردن شام بود. مادر ظرف سالاد را روی پیش روی لی لی گذاشت و گفت: بخور، برای سلامتی ات خوب است! لی لی گفت: نمی توانم، نمی خواهم، نمی خورم! و لب به سالاد نزد. بعد از شام، پدر گفت: دخترم، مشق هایت را بنویس تا مثل دفعه ی قبل نمره کم نیاوری! لی لی مثل همیشه لج کرد و گفت: نمی توانم، نمی خواهم، نمی نویسم! و حتی یک خط هم ننوشت. وقت خواب بود. مادر گفت: لی لی چشم هایت را ببند و بخواب، تا صبح دیر به مدرسه نرسی! لی لی گفت: نمی توانم، نمی خواهم، نمی خوابم! و به زور چشم هایش را باز نگه داشت. صبح روز بعد ، دایی لی لی به خانه ی آن ها آمد. مادر گفت: لی لی به دایی جان سلام کن! اما لی لی سرش را برنگرداند و با بی ادبی گفت: نمی توانم، نمی خواهم، سلام نمی کنم! مادر به دایی جان نگاه کرد و گفت: می بینی چقدر لجباز شده؟ نمی دانم با او چه کار کنم! دایی جان لبخندی زد و گفت: اما من می دانم! ...

• از سری کتاب های بنفشه
• برای پیش دبستانی ها و سال های اول و دوم
• نویسنده: تونی گراس
• بازنوشته ی: شکوه قاسم نیا
• مترجم: محمدرضا مهرافزا