کتاب فیندوس اسباب کشی می کند (ماجراهای فیندوس 1)
- انتشارات : چکه
- مترجم : زهرا قلعه نوئی
- تگ : ماجراهای فیندوس
محصولات مرتبط
درباره کتاب فیندوس اسباب کشی می کند (ماجراهای فیندوس 1)
کتاب ” فیندوس اسباب کشی میکند ” از مجموعه ی ” ماجرا های فیندوس ” نوشتهی ” سون نورد کوئست ” توسط انتشارات ” چکه ” به چاپ رسیده است. داستان ” فیندونس ” قصه ای دوست داشتنی از شخصیت هایی خاص و بانمک است که به ماجراهای بین پیرمردی به نام ” پتسون ” و گربه ی کوچکش ” فیندوس ” می پردازد. پتسون در کلبه ای کوچک در روستایی زیبا زندگی می کند و شغلش کشاورزی است.
اگر چه او به تنهایی زندگی می کند اما کم و بیش از زندگی اش راضی است. اما دیگر این تنهایی خیلی برایش سخت شده و حتی وقت گذراندن با مرغ های خانگی اش هم برایش جذاب نیست و حوصله اش را سر می برد که روزی یکی از همسایگانش برای این که او را از تنهایی در بیاورد برایش یک گربه ی کوچک و بامزه می خرد و او را با پتسون آشنا می کند. اسم گربه فیندوس است و آن قدر کوچک است که فقط شیر می خورد. کم کم پتسون حرف زدن را یاد گربه داد و آن قدر با هم رفیق شدند که همه جا با هم بودند و صحبت می کردند و از سکوت و تنهایی سابق پتسون هیچ خبری نمی شد.
فیندوس خیلی بازیگوش و پر سر و صداست. توی یک روز خورشیدی نزدیک های ساعت چهار صبح در کلبه ی پتسون خبری از خواب نیست و فیندوس روی تخت کوچکی که پتسون برایش ساخته است در حال بالا و پایین پریدن است و صدا های وحشتناکی را از خود در می آورد که کم کم پتسون را عصبانی می کند و باعث می شود که پتسون مجبور شود و به او بگوید باید از کلبه اسباب کشی کند و خانه ی جدید برای خودش پیدا کند. برای همین با هم تصمیم گرفتند تا یک خانه ی کوچک ولی با سقفی بلند برای فیندوس بسازند تا هر چقدر می خواهد در خانه ی خودش بپرد.
بعد ساختن خانه، فیندوس خیلی راضی بود و تا غروب آفتاب فقط می پرید. هر چقدر هم که پتسون برای شام صدایش کرد نیامد و خواست تا در خانه ی خودش شام بخورد. حتی برای خواب هم نیامد و دوباره سکوت سابق به خانه ی پتسون برگشت. اما پتسون هر چقدر فکر می کرد می دید که نمی تواند بدون فیندوس کوچولویش زندگی کند و باید یک کاری می کرد که دوباره فیندوس را به کلبه ی خودشان برگرداند و فکری به سرش زد که...
بخشی از کتاب فیندوس اسباب کشی می کند (ماجراهای فیندوس 1)
خورشید صبحگاهی در مزرعه کوچک پتسون می درخشید. پرندگان جیک جیک می کردند و آواز می خواندند. زنبور های عسل بیدار شده بودند و در میان شکوفه های سیب وزوز می کردند. از مرغدانی صدای قد قد ضعیفی می آمد. اما صدای دیگری هم بود؛ صدایی که در حالت عادی از دشت و دمن شنیده نمی شود. گرومپ گرومپ_ جیرجیر_ گرومپ گرومپ_ جیرجیر_ گرومپ گرومپ_ جیر جیر.
صدا از خانه ی پتسون می آمد.
آدم های عادی ساعت چهار صبح خوابند. اما در اتاق خواب پتسون کسی بود که اصلاً عادی نبود. و او فیندوس گربه بود. فیندوس تخت خودش را داشت. یک تخت کوچک راست راستکی که حالت فنری خوبی داشت و فیندوس خیلی دوست داشت رویش بالا و پایین بپرد. به محض این که از خواب بیدار می شد، شروع به پریدن می کرد. گرومپ گرومپ_ جیر جیر_ گرومپ گرومپ_ جیر جیر_ گرومپ گرومپ_ جیر جیر. پتسون غلت می زد و به خودش می پیچید و سرش را زیر بالشش می کرد.
با عصبانیت گفت: چه سر و صدای وحشتناکی! فیندوس، اگه مجبوری شلوغ کنی، حداقل آروم تر! یادت باشه دیروز چه قولی دادی!
و بعد بلند شد و نشست.
فیندوس دست از پریدن کشید و سخت به فکر فرو رفت.
گفت: این که روی دودکش ننشینم؟
پتسون گفت: نه، منظورم این نبود؛ منظورم همون قولی بود که پریروز و پس پریوز داده بودی.
_ این... این که مرغ ها رو اذیت نکنم؟
_ نه!
این... این که... همان طور که به فکر فرو رفته بود، کمی با احتیاط بالا و پایین پرید.
_ قول داده بودی ساعت چهار صبح روی تخت بالا و پایین نپری!
_ ساعت تازه چهاره؟! فکر کردم چهار و نیم شده.
پتسون گفت: چه فرقی داره. الان برای بالا و پایین پریدن روی تخت خیلی زوده. از وقتی این تخت رو گرفتی، هر روز صبح من رو بیدار می کنی. یا آروم بگیر یا این که... تختت رو می برم یه جای دیگه.
فیندوس گفت: یا آروم بگیرم... یا تخت رو می بری؟
پتسون گفت: یا این یا اون.
فیندوس گفت: پس من می رم.
پتسون به او زل زد و گفت: می ری؟ همین جوری که نمی تونی برای خودت بذاری بری، می تونی؟
فیندوس گفت: البته که می تونم، اگه اجازه ندارم روی تختم بپرم، می تونم برم.
_ اما... می تونی بعد از این که من بیدار شدم بپری، نه؟
_ غیر ممکنه! یک گربه به محض این که بیدار میشه باید ورزش صبحگاهیش رو انجام بده. وگرنه مثل پیر مرد ها بدنش خشک می شه و لنگ لنگان این ور و اون ور می ره و غر می زنه.
پتسون گفت: بله، اما باز هم... می خوای بذاری بری؟ چطوری می تونی به یه همچین چیزی فکر کنی؟ کجا می خوای زندگی کنی؟
فیندوس گفت: خب نمی دونم... شاید توی یه خونه... پتسون، تو یه خونه ی قدیمی نداری که این دور و بر باشه؟ یه خونه ی کوچیک، نه خیلی بزرگ. مثل یه کلبه ی چوبی که سقفش بلند باشه، اما کوچیکتر. سقفش باید... این قدر بلند باشه.
این را گفت و تا جایی که می توانست بالا پرید...
کتاب فیندوس اسباب کشی می کند از مجموعه کتابهای داستان کودک و نوجوان نوشتهی سون نورد کوئیست با ترجمهی زهرا قلعه نوئی توسط انتشارات چکه به چاپ رسیده است.
- نویسنده و تصویرگر: سون نورد کوئیست
- مترجم: زهرا قلعه نوئی
- انتشارات: چکه
مشخصات
- نویسنده سون نورد کوئیست
- مترجم زهرا قلعه نوئی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رحلی
- نوبت چاپ 1
- سال انتشار 1395
- تعداد صفحه 28
- انتشارات چکه
نظرات کاربران درباره کتاب فیندوس اسباب کشی می کند (ماجراهای فیندوس 1)
دیدگاه کاربران