کتاب غار غم انگیز (مجموعه ماجراهای بچه های بد شانس 11)
- انتشارات : ماهی
- مترجم : رضا دهقان
- تگ : ماجراهای بچه های بدشانس
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب ماجراهای بچههای بدشانس 11 (غار غم انگیز)
کتاب " غار غمانگیز" جلد یازدهم از مجموعه داستانهای "ماجراهای بچههای بدشانس" است که روایتی خواندنی را در اختیار مخاطب کودک و نوجوان قرار میدهد.
"کوییگلی"، یک نقشهنگار حرفهای است که به راحتی میتواند تمامی رمزهای موجود در طرحها و نقشههای مختلف را بخواند. وی یکی از دوستان قدیمی و نزدیک ویولت و کلاوس میباشد. او با استفاده از توانایی خویش، مسیر رسیدن به قلهی فروت را پیدا میکند؛ مکانی خطرناک و پرپیچوخم در بالای کوهستان مورتمین که قرارگاه وی.اف.دی در آن قرار دارد. درواقع، کنت الاف و دستیارانش نیز، پس از ربودن سانی، به این قرارگاه پناه برده و در آن مخفی شدهاند.
کوییگلی و دوستانش با ورود به قرارگاه مورد نظر، نقشههای زیرکانهی خود را اجرا کرده و سانی را از چنگال الاف بدجنس نجات میدهند. سپس، از روی ناچاری، سوار یک لژ شده و بر روی رود خروشان استریکن، به سوی مسیری نامعلوم حرکت میکنند. تحت چنین شرایط خطرناکی، کنت به تعقیب آنها میپردازد و ویولت نیز، به طور کامل، کنترل لژ را از دست میدهد. او حتی با استفاده از ذهن منحصربهفرد خویش نیز نمیتواند راهکاری کارآمد را تدارک دیده و با استفاده از آن لژ را هدایت نماید. در کمال تاسف، کوییگلی نیز به علت ضربههای شدید امواج آب، به بیرون از لژ پرتاب میشود. سپس، شاخهای دیگر از رود استریکن، او را به جهتی مخالف مسیر حرکتی دوستانش کشانده و این دختر را از ویولت و خواهر و برادرش جدا میسازد.
ویولت، کلاوس و سانی، از وقوع این رویداد به شدت ناراحت میشوند. آنها نیز همچون کوییگلی، به ناچار تسلیم موج شدید آب میشوند. ولی در اوج ناامیدی نیز، با حالتی نگران و مضطرب، مدام به دنبال راهی نجات میباشند. آنها در همین افکار هستند که یک پریسکوپ سراز آب بیرون آورده و لژ را زیرنظر میگیرد؛ (پریسکوپ، دوربینی است که در زیر دریاییها، از آن برای مشاهدهی سطح آب استفاده میکنند.) شخصیتهای قصه، امیدوارانه درب موجود بر روی زیردریای را زده و از سرنشینانش درخواست کمک میکنند. دقایقی بعد، درب آن گشوده شده و ویولت، کلاوس و سانی به داخل زیردریایی میروند و با ماجراهایی پرفرازونشیب مواجه میشوند.
شخصیتهای اصلی قصه، "ویولت"، "کلاوس" و "سانی" نام دارند. آنها فرزندان خانم و آقای "بودلر" هستند؛ ویولت و کلاوس، به ترتیب، چهارده و دوازده ساله میباشند. این دختر و پسر، همیشه از خواهر کوچکتر خود، سانی، مراقبت میکنند. هر یک از شخصیتهای قصه، علاقهمندیهای متفاوتی دارند. ویولت عاشق اختراع انواع دستگاهها و وسایل جدید میباشد و کلاوس نیز همیشه سرگرم کتاب خواندن است. اما سانی کوچک به دلیل برخورداری از چهار دندان تیز، همواره تمایل دارد که اشیاء سخت و سفت را گاز بگیرد. ماجراهای بچههای بدشانس در نتیجهی مرگ والدین این سه تن شکل میگیرد؛ مرگی ناگوار و وحشتناک که در اثر یک آتشسوزی رخ میدهد.
خانم و آقای بودلر در زمان حیات خویش، صاحب ثروت زیادی بودهاند؛ ثروتی که حالا به فرزندان آنها تعلق دارد. در نتیجه، آقای "پو"، مسئول ادراهی امور بودلرها میشود؛ مردی ناکارآمد که کارمند بانک "مالکچوئری" است. در واقع او دو وظیفهی مهم را برعهده دارد: 1. برای یتیمها خانهای مناسب تهیه نماید و 2. از ثروت هنگفت آنها محافظت کند؛ اموری مهم که اصلا، از عهدهی آنها برنمیآید.
"کنت الاف"، یکی از شخصیتهای شرور داستان میباشد. وی مردی بدجنس است که همواره با تغییر چهره و طراحی نقشههای مختلف، به دنبال کسب ثروت ویولت و خواهر و برادرش میباشد. اما شخصیتهای قصه، هر بار نقشههای او را خراب کرده و مانع تحقق مقاصد شومش میشوند.
برشی از متن کتاب مجموعه ماجراهای بچههای بدشانس 11 (غار غم انگیز)
«از این طرف!» بودلرهای یتیم مشغول پایین رفتن از نردبان بودند و همان صدا، که همه جا میپیچید یکریز حرف میزد. «آئو! موظب نردبون باشین! دریچه رو پشت سرتون ببندین! عجله نکنین! هول نشین! نه – معطل نکنین! نیفتین! مواظب جلوی پاتون باشین! آئو! سر نخورین! سروصدا نکنین! منو نترسونین! جلوی پاتون رو نگاه کنین! نه – زیر پاتون رو نگاه کنین! نه – پلههای نردبون رو نگاه کنین! با خودتون مایعات قابل اشتعال نیارین! مواظب قدمهاتون باشین! آئو! نه – مواظب پشت سرتون باشین! آئو! نه – مواظب سرتون باشین! آئو! نه – مواظب خودتون باشین! آئو!»
«آئو؟» این را سانی یواش از برادرش پرسید.
کلاوس برایش توضیح داد: «بعضیها به جای آهان و بله، میگن آئو.»
«آئو!» این را دوباره همان صدا گفت. «مواظب جلوی پاتون باشین! مواظب همدیگه باشین! مواظب بالای سرتون باشین! مواظب جلوتون باشین! مواظب جاسوسها باشین! مواظب همدیگه باشین! مواظب باشین! خیلی مراقب باشین! خیلی به هوش باشین! خیلی به گوش باشین! خیلی خیلی باشین! آئو! خستگی در کنین! یه نفسی تازه کنین! نه – وا نایستین! معطلش نکنین! لفتش ندین! هشیار باشین! آروم باشین! شاد باشین! آئو!»
با اینکه بودلرها در بد وضعیتی بودند اما نتوانستند جلوی خندهشان را بگیرند. آن صدا یکریز حرف میزد و دستورات جور و واجور میداد که بعضیهایشان معقول بود ولی بودلرها نمیدانستند کدام یکی را عمل کنند، البته آن صدا آنقدر سر حال و الکی خوش بود که به نظر نمیرسید برایش اهمیتی داشته باشد که به دستوراتش عمل شود یا نشود. در حالی که بچهها کم کم نوری را در انتهای نردبان میدیدند، صدا همان طوری حرافیاش را ادامه میداد: «نردبون رو دو دستی بچسبین! آئو! نه – همدیگه رو دو دستی بچسبین! نه – کلاهتون رو دو دستی بچسبین! نه دستهاتون رو دو دستی بچسبین! نه – یه لحظه صبر کنین! نه – یه ثانیه صبر کنین! صبر نکنین! غش نکنین! دست از پا خطا نکنین! دست و پاتون رو گم نکنین! آئو!»
اولین کسی که از دریچه وارد شده بود، سانی بود، به همین دلیل اولین کسی هم که به پایین نردبان رسید و وارد اتاقی کوچک و کم نور شد، سانی بود. آنجا، وسط اتاق، مرد درشت هیکلی ایستاده بود که لباس براق و لیز تنش بود و ...
مشخصات
- نویسنده لمونی اسنیکت
- مترجم رضا دهقان
- نوع جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 8
- سال انتشار 1397
- تعداد صفحه 240
- انتشارات ماهی
نظرات کاربران درباره کتاب غار غم انگیز (مجموعه ماجراهای بچه های بد شانس 11)
دیدگاه کاربران