کتاب راز فال ورق | یاستین گوردر؛ مهرداد بازیاری
- انتشارات : هوپا هرمس
- مترجم : مهرداد بازیاری
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب راز فال ورق یاستین گوردر
کتاب "راز فال ورق" روایتگر سرنوشت پسری کوچک است و ماجراهایی خواندنی را در اختیار مخاطب قرار میدهد. شخصیت اصلی قصه، و نیز راوی آن، "هانس توماس" نام دارد. او پسری دوازده ساله است که همراه با پدرش، در "آرندال" (یکی از شهرهای بندری کشور نروژ) زندگی میکند.
هانس، به مطالعه و گرفتن فال با ورق، علاقهی زیادی دارد و همیشه بیشتر اوقات فراغت خود را صرف این کارها میکند. او از چهار سال پیش تا کنون، مادرش را ندیده است. مادری بیمسئولیت که به دلیل کسب استقلال در زندگی شخصی، و پرداختن به حرفهی مدلینگ، بهطور ناگهانی، پسر قصه و همسرش را ترک مینماید و رهسپار سفری بیبازگشت و طولانی میشود. در طول تمامی این سالها، او هیچگاه با شوهر و فرزندش تماس نمیگیرد. در نتیجه، هانس و پدرش، تمامی نقاط نروژ را برای یافتن این زن، جستجو میکنند. اما اثری از او به دست نمیآورند.
داستان از جایی آغاز میگردد که عمهی هانس، پس از مدتها، از جزیرهی "کرت" به آرندال بازگشته و به ملاقات برادرش میرود. وی در طی این دیدار، مجلهای را به پدر هانس میدهد؛ مجلهای به چاپ کشور یونان که حاوی تصویری از مادر گمشدهی راوی میباشد. این تصویر حاکی از دو موضوع مهم است: یک، اینکه، مادر هانس، در نقطهای از کشور یونان زندگی میکند و دو، او در حرفهی مورد علاقهی خود، یعنی مدلینگ فعالیت مینماید.
پدر، ابتدا از دیدن این مجله و عکس همسرش در آن، به شدت عصبانی میشود. اما خیلی زود تصمیم میگیرد که برای یافتن زنش، به یونان سفر کند؛ سفری پرفرازونشیب همراه با هانس یوهان که به پول زیادی نیاز دارد و ماجراهایی غیرقابل پیشبینیای را بهوجود خواهد آورد.
بخشی از کتاب راز فال ورق؛ ترجمهی مهرداد بازیاری
هفتلوی پیک
یک سیارهی مرموز...
خواندن کلمههای ریز آن فصل طولانی چشمانم را میسوزاند. حروف کتابچهی نانشیرمالی آنقدر ریز بود که گاهی از خودم میپرسیدم نکند قسمتهایی از ماجرا را خودم سر هم میکنم. کمی به کوههای بلندی که از کنارشان میگذشتیم، خیره شدم. همانطور که به کوهها نگاه میکردم، به فکر آلبرت بودم که مادر و سپس پدر دائمالخمرش را از دست داده بود. همان موقع پدر گفت: «داریم به تونل معروف سنت گوتهارد نزدیک میشویم.
فکر میکنم این تونل از وسط آن کوههایی که میبینی، میگذرد.» گفت که تونل سنت گوتهارد طولانیترین تونل دنیاست و بیش از شانزده کیلومتر طول دارد و یکیدو سال پیش افتتاح شده. اما بیش از یک قرن پیش، به جای آن یک تونل برای عبور قطار وجود داشته. قبل از آن هم راهبهها و مسافران برای سفر از ایتالیا به آلمان از این گذرگاه عبور کردهاند.
چند ثانیه بعد داخل تونل شدیم. حدود یک ربع توی آن بودیم. وقتی از دهانهی دیگر تونل بیرون آمدیم به شهر کوچکی به نام ایرولو رسیدیم...
کتاب راز فال ورق اثر یوستین گردر با ترجمهی مهرداد بازیاری توسط انتشارات هرمس به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب راز فال ورق
پیک
آس پیک: یک سرباز آلمانی سوار بر دوچرخه در جاده میآید...
دولوی پیک: خداوند در ملکوت اعلا نشسته و به آنهایی میخندد که به او اعتقاد ندارند...
سهلوی پیک: تزیین زمین یک جنگل دورافتاده کار عجیبی است...
چهارلوی پیک: چیزی که توی دستانم داشتم، یک کتاب کوچک بود...
پنجلوی پیک: شنیدم که پیرمرد به اتاق زیرشیروانی رفت...
ششلوی پیک: نوشابهای که هزار بار بهتر است...
هفتلوی پیک: یک سیارهی مرموز...
هشتلوی پیک: مانند گردبادی از سرزمینی بیگانه...
نهلوی پیک: او چیزهای عجیبی میدید که دیگران نمیتوانستند آنها را ببینند...
دهلوی پیک: مثل جزیرهی دورافتادهای که با قایق بادبانی هرگز به آن دست نخواهم یافت...
سرباز پیک: مانند شاهبلوطی صاف و صیقلی...
بیبی پیک: آن پروانهها صدایی شبیه به آواز پرندهها داشتند...
شاه پیک: برخورد نزدیک از نوع چهارم...
خاج
آس خاج: دقیقا همان علامتهایی که روی ورقهای بازی میبینی...
دولوی خاج: دو تا بلیت را توی هوا تکان داد...
سهلوی خاج: مثل یک خاج سهشاخه...
چهارلوی خاج: یک بختآزمایی بزرگ که در آن فقط بلیتهای برنده قابل دیدناند...
پنجلوی خاج: بازی با ورقها مشکل میشد...
ششلوی خاج: مینا و عاج چطور در دهانم رشد میکند...
هشتلوی خاج: اگر مغز ما چنان ساده بود که میتوانستیم آن را درک کنیم...
نهلوی خاج: نوشابهی گازدار و شیرینی که میدرخشید و مزهای مطبوع داشت...
دهلوی خاج: نمیتوانستم بفهمم چطور ممکن است چیزی از هیچ به وجود آمده باشد...
سرباز خاج: اگر دنیا یک شعبدهبازی باشد، پس باید یک شعبدهباز بزرگ هم وجود داشته باشد...
بیبی خاج: لااقل میتوانست قبل از فرار شاهکار خودش را امضا کند...
شاه خاج: اینکه او چیز زیادی دربارهی زندگی و دنیا نمیدانست، آزاردهنده بود...
ژوکر
ژوکر: مثل ماری زهرآگین به دهکده خزید...
خشت
آس خشت: مرد منصفی که میخواست همهی ورقها را رو کند...
دولوی خشت: ارباب پیر پیام مهمی از کشورش دریافت میکند...
سهلوی خشت: انعکاس تصویرش او را به اینجا کشید...
چهار لوی خشت: دست کوچکش مثل شبنم صبحگاهی سرد بود...
پنجلوی خشت: از بدشانسی، نوشابهای برایم ریختند که هم شیرین بود و هم خوشمزه...
ششلوی خشت: گاهی پایین میآمدند و با مردم قاتی میشدند...
هفتلوی خشت: یک بالماسکهی بزرگ که در آن از مهمانان خواسته شده بود لباسهایی به شکل خالهای ورق بپوشند...
هشتلوی خشت: با جادو میآییم و با فریب میرویم...
نهلوی خشت: همهی ما از یک خانوادهایم...
دهلوی خشت: مرد کوچکاندامی که خود را پشت یک کیوسک روزنامهفروشی پنهان کرده بود...
سرباز خشت: خودبینی و غرور پدر فقط به ژوکربودنش ربط داشت...
بیبی خشت: ناگهان دلقک کوچولو به گریه افتاد...
شاه خشت: باید زنگولهای به گردن داشته باشیم...
دل
آس دل: ورق را برگرداندم و دیدم آس دل است...
دولوی دل: در ساحلی پهناور ایستاده و به دریا نگاه میکند...
سهلوی دل: بانویی آراسته با کلاه پهن لبهدار...
چهارلوی دل: حتی نمیدانیم چه کسی ورقها را پخش میکند...
پنجلوی دل: اینجا باید بستنی لمباند، اما رشوه نداد...
ششلوی دل: به روشنی خورشید و ماه...
هفتلوی دل: مرد نانشیرمالفروش در لولهای جادویی فریاد میزند...
هشتلوی دل: آنقدر عجیب است که به سادگی نمیتوان فهمید باید خندید یا گریه کرد...
نهلوی دل: جهان آمادهی شنیدن ماجرای ورقهای فال فرود نیست...
دهلوی دل: دلقکی در این جهان وجود دارد که گذشت زمان هرگز بر او اثر ندارد...
سرباز دل: مرد کوچاندامی صندلی عقب ماشین را میگردد...
بیبی دل: ناگهان پیرزنی از آن بار قدیمی خارج شد...
شاه دل: ذهنمان از خالق خود دور و دورتر میشود...
- داستانی فلسفی دربارهی خانواده، تقدیر و آفرینش
- نویسنده: یاستین گوردر
- مترجم: مهرداد بازیاری
- انتشارات: هرمس و هوپا
مشخصات
- نویسنده یوستین گردر
- مترجم مهرداد بازیاری
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 14
- سال انتشار 1399
- تعداد صفحه 382
- انتشارات هرمس | هوپا
نظرات درباره کتاب راز فال ورق | یاستین گوردر؛ مهرداد بازیاری
دیدگاه کاربران