محصولات مرتبط
کتاب خانه ی ماتریونا اثر آلکساندر سالژنیتسین و ترجمه ی عبدالرضا ناطقی در نشر ماهی به چاپ رسیده است.
کتاب "خانه ی ماتریونا" اثر "آلکساندر سالژنیتسین" نویسنده سرشناس اهل روسیه، است که داستانی تاثیرگذار و زیبا را شرح می دهد. مترجم علاوه بر ارائه ی رمان مذکور، تعدادی متن کوتاه و زیبا، تحت عنوان "خرده ریزها"، را نیز که توسط سالژنیتسین به رشته ی تحریر درآمده اند، در اختیار مخاطب قرار می دهد. شخصیت اصلی داستان، "ایگناتیچ"، مردی روسی، تنها و منزوی است که در ابتدای کتاب می خوانیم، پس از طی کردن ده سال تبعید و دوری از روسیه، هم اکنون به وطن خویش بازگشته و هیچ دوست و چشم انتظاری نیز ندارد. وی به عنوان راوی، به نقل زندگی و ماجراهای پیش روی خود می پردازد. سال های سخت و مشقت بار محکومیت، موجب گردیده که ایگناتیچ، تصمیم بگیرد، با اقامت در منطقه ای جنگلی، آرام و زیبا، باقی روزهای عمرش را سپری نماید. از همین روی با مراجعه به بخش کارگزینی اداره ی تحصیلات عمومی "ایالت ولادیمیر"، درخواست خویش، مبنی بر واگذاری شغل آموزگاری درس ریاضی در منطقه ای دور را ارائه می کند؛ درخواستی غیر معمول و عجیب. زیرا به طور معمول، همه ی متقاضیان خواستار شغلی در مرکز شهرها هستند. در نتیجه، مقدمات اداری این درخواست به سرعت انجام شده و وی به منطقه ای به نام "تارفوپرادوکت"، واقع در فاصله ی 184 کیلومتری مسکو و حوالی یک خط راه آهن، اعزام شده و با ماجراهایی پرکشش مواجه می شود.
برشی از متن کتاب
در فاصله ی 184 کیلومتری مسکو، در خط آهنی که به سمت موروم و قازان می رود، حدود شش ماه پس از آن واقعه، هنوز تمامی قطارها حرکت خود را کند می کردند و با احتیاط می گذشتند. مسافران به پشت شیشه ها یا خروجی واگن ها می آمدند و می پرسیدند: «راه را تعمیر می کنند؟ برنامه ی قطار عوض شده؟» ولی هیچ یک از این ها نبود. پس از عبور از تقاطع، قطار دوباره سرعت می گرفت و مسافران سر جای خود می نشستند. فقط کارکنان قطار که واقعه را به یاد می آورند، می دانستند موضوع از چه قرار است ... و البته من. *** تابستان سال 1956، بی آن که مقصد خاصی را در نظر داشته باشم، از بیابانی گرم و پر گرد و خاک به روسیه بازگشتم. در هیچ جای روسیه کسی انتظارم را نمی کشید، چون ده سال ناقابل بود که پا به آن جا نگذاشته بودم. فقط دلم می خواست به مناطق مرکزی بروم که در آن خبری از گرما نیست و صدای برگ درختان جنگل به گوش می رسد. دلم می خواست در اعماق روسیه و دور از چشم دیگران جای بگیرم، البته اگر چنین جایی وجود داشت. یک سال پیش از آن، در شرق رشته کوه های اورال تنها شغلی که می توانستم پیدا کنم کشیدن گاری و چرخ دستی بود. حتی مرا به عنوان برق کار پروژه های درست و حسابی ساخت و ساز نیز نمی پذیرفتند. ولی شغل معلمی مرا به سوی خود کشید. کسانی که از اوضاع خبر داشتند، می گفتند پولت را بی خود خرج می کنی و بلیت می خری. اما چیزی در وجود من به جنبش درآمده بود. هنگامی که از پله های اداره ی تحصیلات عمومی ایالت ولادیمیر بالا رفتم و پرسیدم بخش کارگزینی کجاست، با تعجب دیدم که کارمندان این جا نه پشت درهای چرمی سیاه رنگ، بلکه پشت پارتیشن های شیشه ای، شبیه آن چه در داروخانه ها هست، نشسته اند. به هر حال، با کم رویی به پنجره ی کوچک نزدیک شده، خم شدم و پرسیدم: «ببخشید شما احتیاجی به معلم ریاضی ندارید؟ منظورم جایی دور از ایستگاه راه آهن است. قصد دارم برای همیشه آن جا بمانم.» مدارک مرا حرف به حرف وارسی کردند، از این اتاق به اتاق رفتند و با جایی تماس گرفتند. برای آن ها غیرعادی و کم سابقه بود. تقاضا همیشه برای کار در شهر بود، آن هم تا حد امکان شهرهای بزرگ. سرانجام گفتند که می توانم به منطقه ی کوچکی به نام ویسوکایه پله (دشت مرتفع) بروم. شنیدن نامش هم کافی بود تا شادی و وجدی وجودم را فرا بگیرد. نام با مسمایی بود. ویسوکایه پله، واقع در میان تپه ای بالای آبکندها و نیز تعدادی تپه ی دیگر، محصور در میان جنگل، دارای برکه و آب بند، درست مان جایی بود که زندگی و مرگ، هر دو در آن شیرین است. در آن جا ساعت ها روی تنه ی درختی نشسته بودم و با خودم فکر می کردم کاش اصلا نیازی به صبحانه و ناهار نداشتم و همین جا می ماندم و شب ها که از ...
(به همراه خرده ریزها) نویسنده: آلکساندر سالژنیتسین مترجم: عبدالرضا ناطقی انتشارات: ماهی
مشخصات
- نوع جلد نرم
- قطع جیبی
- نوبت چاپ 3
- تعداد صفحه 100
- انتشارات ماهی
نظرات کاربران درباره کتاب خانه ی ماتریونا - آلکساندر سالژنیتسین
دیدگاه کاربران