loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بلندی های بادگیر | امیلی برونته؛ ترجمه‌ی رضایی

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب بلندی های بادگیر؛ ترجمه‌ی رضا رضایی

رمان بلندی های بادگیر روایتگر رمانی عاشقانه و  بسیار زیبا است که سرنوشت مرد و زنی جوان و دلداده را برای مخاطب تشریح می‌کند.

در ابتدای داستان، با "لاکوود" آشنا می‌شویم. وی مردی غیراجتماعی و مجرد است که علاقه‌ای به برقراری ارتباط با دیگران ندارد. از همین روی، منزلی را در گوشه‌ای زیبا، آرام و ساکت از انگلستان اجاره می‌کند. از قضا، صاحب‌خانه‌ی لاکوود نیز همچون او، فردی گوشه‌گیر و منزوی به نام "هیتکلیف" می‌باشد. این مرد، در عمارت بزرگ و قدیمی "وادرینگ هایتس"، همراه با عروس جوان و بیوه‌ی خود و همچنین خدمتکارانش، "زیلا" و "جوزف" زندگی می‌کند. "هیرتن ارنشا"، مردی جوانی است که یکی دیگر از اعضای وادرینگ هایتس می‌باشد؛ وی ارتباط پیچیده‌ای با هیتکلیف دارد که در طول داستان برای خواننده روشن می‌شود.

ماجرا از جایی آغاز می‌گردد که لاکوود، جهت آشنایی با صاحب‌خانه‌ی خود، به ملاقات او می‌رود. اما در همان دیدار اول، با رفتارهای خشک و سرد این مرد مواجه می‌شود. با وجود این رفتارها و همچنین خصیصه‌ی ذاتی خود لاکوود در عزلت‌گزینی، او میل زیادی در قلب خود، به برقراری ارتباط با هیتکلیف، احساس می‌کند. به همین دلیل، چند روز بعد، در غروبی سرد و برفی نیز، مجددا، به دیدار صاحب‌خانه‌اش، می‌رود. ولی هیتکلیف، به گونه‌ای بی‌ادبانه و دور از احترام، با مهمان خود رفتار می‌کند. از همین روی، لاکوود، تصمیم می‌گیرد که وادرینگ هایتس را ترک نماید. اما برف شدید و شرایط جوی نامساعد حاکم، مانع از این کار می‌شود.

بنابراین میزبان و مهمان، هر دو به ناچار، مجبور به تحمل حضور دیگری تا صبح روز بعد، در کنار خود، می‌گردند. لاکوود جهت استراحت و اقامت اجباری خویش، در اتاقی عجیب و مرموز سکونت داده می‌شود. وی پیش از خواب، به منظور گذراندن اوقات خود، کتاب‌های کهنه و قدیمی موجود در اتاق را در دست گرفته و آن را مورد مطالعه قرار می‌دهد؛ کتاب‌هایی که گوشه و کنار صفحات مختلف آن، مملو از دست‌نوشته‌های زنی به نام "کاترین ارنشا"، می‌باشد. در واقع، این نوشته‌ها، دربرگیرندهی خاطرات تلخ و روزانه‌ی کاترین هستند؛ خاطراتی که موجب برانگیخته شدن حس کنجکاوی لاکوود گشته و حکایتی عاشقانه و پرکشش را آشکار می‌سازد.

 

برشی از متن کتاب بلندی های بادگیر

فصل 9

آمد. داشت بد و بیراه می‌گفت و فحش‌هایی می‌داد که از شنیدن آن‌ها مو به تن آدم سیخ می‌شد. همان موقع داشتم پسرش را کنار گنجه‌ی آشپزخانه قایم می‌کردم سررسید. هیرتن هم از محبت‌های لجام گسیخته‌ی پدرش می‌ترسید و هم از خشم و غضب جنون‌آسای او، چون هر وقت که محبتش گل می‌کرد ممکن بود آنقدر بچه را فشا ربدهد و ببوسد که قالب تهی کند و هر وقت هم که عصبانی می‌شد ممکن بود بچه را به طرف آتش یا دیوار پرت کند. طفلکی هر جا که او را می‌گذاشتم ساکت می‌نشست و صدایش درنمی‌آمد.

هیندلی داد زد: «آهان، بالاخره پیدایش کردم!» و گردنم را گرفت و مرا مثل سگ انداخت کنار. ادامه داد: «لعنتی‌ها! همه با هم دست به یکی کرده‌اید این بچه را بکشید! حالا می‌فهمم چرا همیشه این بچه را از من دور نگه می‌دارید. اما من به کمک شیطان‌کاری می‌کنم که تو این چاقو را قورت بدهی، نلی! چرا می‌خندی؟ همین الان کله‌ی کنت را فرو کردم توی باتلاق بلک‌هورس. آب از سرم گذشته و یک نفر با دو نفر برایم فرقی ندارد – می‌خواهم یکی‌تان را بکشم. تا نکشم آرام نمی‌شوم!»

گفتم: «آقای هیندلی، من خوشم نمی‌آید با چاقو مرا بکشید. با این چاقو داشتم شاه‌ماهی قرمز پاک می‌کردم. لطفا مرا با تفنگ بکشید.»

گفت: «تو باید بروی جهنم. می‌فرستمت جهنم. هیچ قانونی در مملکت جلوی آدم را نگرفته که خانه‌اش را تمیز بکند. حالا خانه‌ی من بوی گند می‌دهد! دهانت را باز کن.»

چاقو را آورد بالا و نوکش را فشار داد لای دندان‌هایم. اما من... من از این ادا و اطوارهایش زیاد نمی‌ترسیدم. تف انداختم و گفتم طعم بدی می‌دهد... به هیچ‌وجه آن را قورت نمی‌دهم.

مرا ول کرد و گفت: «آهان! انگار این وروجک زشت هیرتن نیست. متوجه نشدم، نل. اگر این بچه هیرتن باشد حقش است که زنده زنده پوستش را بکنم، چون نمی‌دود طرفم بغلم کند. طوری جیغ می‌کشد انگار من غول بی‌شاخ و دمم. توله‌سگ حرومزاده، بیا این‌جا! یادت می‌دهم که چسبیدن به یک پدر مهربان و فریب‌خورده یعنی چه. فکر نمی‌کنی سر این بچه را باید قشنگ‌تر زد؟ سگ هم باشد باید وحشی‌تر به نظر برسد... یک قیچی بده من... باید وحشی‌تر بشود،...

کتاب بلندی های بادگیر (وادرینگ هایتس)، به قلم امیلی برونته و ترجمه‌ی رضا رضایی توسط نشر نی به چاپ رسیده است.


فهرست


سخن مترجم

بخش اول (فصل‌های 1 تا 14)

بخش دوم (فصل‌های 1 تا 20)

جدول خویشاوندی

فهرست نام‌ها



  • واردرینگ  هایتس
  • نویسنده: امیلی برونته
  • مترجم: رضا رضایی
  • انتشارات: نی

درباره امیلی برونته نویسنده کتاب کتاب بلندی های بادگیر | امیلی برونته؛ ترجمه‌ی رضایی

«امیلی برونته» از نویسندگان ادبیات کلاسیک و اهل انگلستان است که با نگارش تنها یک کتاب با نام «بلندی‌های بادگیر» یا همان «عشق هرگز نمی‌میرد»، در جهان شناخته شد. او خواهر، شارلوت برونته و آن برونته، نویسندگان مشهور ادبیات کلاسیک انگلستان می باشد. ...

نظرات درباره کتاب بلندی های بادگیر | امیلی برونته؛ ترجمه‌ی رضایی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بلندی های بادگیر | امیلی برونته؛ ترجمه‌ی رضایی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل