کتاب جنایت و مکافات
- انتشارات : مرکز
- مترجم : احد علیقلیان
- تگ : کتاب جنایات و مکافات
محصولات مرتبط
کتاب جنایت و مکافات داستایفسکی
کتاب جنایت و مکافات، یکی از معروفترین آثار "فیودور داستایفسکی" است که داستانی پرکشش و هیجانانگیز را برای مخاطب نقل میکند.
شخصیت اصلی قصه، "راسکلنیکوف" نام دارد. او دانشجوی فقیری است که زندگی سختی را پشت سر میگذارد. منزل این مرد، خانهای کوچک و اجارهای واقع در "پترزبورگ" میباشد؛ خانهای پنج طبقه که مالکش نیز در آن زندگی میکند. اجارهبهای منزل مرد قصه، ماههاست که به تاخیر افتاده، از همین روی، راسکلنیکوف، همواره، از روبهرو شدن با صاحبخانه، پرهیز میکند.
"آلیونا ایوانونا"، یکی دیگر از شخصیتهای داستان میباشد. او پیرزنی شصت ساله و مالاندوز است که در کنار خواهر کوچکش، "لیزاوتا ایوانونا" زندگی میکند. آلیونا، با تکیه بر ثروت خویش، همواره پولهایی را به مردم قرض میدهد. اما در مقابل، شیئی را به عنوان وثیقه از آنها اخذ نموده و پس از بازپسگیری پول خویش به همراه بهرهی آن، وثیقهها را به صاحبانشان بازمیگرداند. در واقع او از طریق رباخواری، از یک سو، بر ثروت خود افزوده و از سویی دیگر نیز، بر تعداد دشمنانش اضافه میکند.
فشار مالی و فقر و تنگدستی، روزبهروز افزایش یافته و تاثیرات مخربی بر روح و روان راسکلنیکوف، وارد میسازد. تا اینکه، وی به ناچار جهت تامین هزینههای مالی خود، به گرفتن ربا روی میآورد. بنابراین، همچون بسیاری از افراد شهر، به منزل آلیونا مراجعه کرده و در مقابل دریافت اندکی پول، انگشتری را نزد او به امانت میگذارد؛ انگشتری که بهای زیادی ندارد اما برای مرد جوان، از ارزش بالایی برخوردار است؛ زیرا که یادگار پدر مرحومش میباشد. طبق دستور آلیونا، او باید، مبلغ مورد نظر را در موعدی مقرر پرداخت نماید.
روزها از پی هم میگذرد. اما راسکلنیکوف موفق به جمعآوری مبلغ بدهی خود و بهرهی آن نمیشود. همین موضوع نیز، ذهن او را دچار تشویش کرده و راسکلنیکوف را به انجام عملی غیرانسانی وادار میسازد؛ عملی که داستانی پرماجرا و جذاب را خلق میکند.
برشی از متن کتاب جنایات و مکافات
وقتی دقیقا ساعت یازده صبح روز بعد راسکنیکوف وارد ساختمان ادارهی پلیسی شد، به دایرهی بازپرسی رفت و خواست که حضورش را به پارفیری پترویچ اطلاع دهند، حتی تعجب کرد از اینکه چه مدت طولانی او را منتظر نگه داشته بودند: دست کم ده دقیقه گذشت تا احضارش کنند. حال آنکه، براساس محاسبات او، به نظر میرسید که بایستی بیدرنگ به او حملهور شوند. در این فاصله در اتاق انتظار ایستاد، و مردمی میآمدند و میرفتند که پیدا بود اصلا هیچ اهمیتی به او نمیدهند.
در اتاق مجاور، که به یک دفتر میماند، چند میرزابنویس نشسته در حال نوشتن بودند، و معلوم بود که هیچ یک از آنان اصلا خبر ندارد که راسکنیکوف کیست و چه کاره است. ناراحت و بیاعتماد دور و برش را نگاه میکرد و میکوشید ببیند دست کم نگهبانی، چشمهای مرموزی، برای مراقبت از او که فرار نکند نگماشتهاند. اما از این خبرها نبود: همهی آنچه میدید چهرهی چند کارمندی بود سرگرم کارهای پیشپا افتاده، بعد عدهای آدم دیگر، و هیچ کدامشان هیچ کاری به او نداشتند: میتوانست راهش را بگیرد و فورا به هر جا که میخواست برود. اندیشهای هر چه استوارتر در ذهنش شکل میگرفت: اگر آن مرد اسرارآمیز دیروز، آن شبح که از زیرزمین آمده بود، به راستی همهچیز را میدانست و همهچیز را دیده بود – آیا به او، راسکنیکوف، اجازه میدادند اینطور اینجا بایستد و با خیال راحت منتظر بماند؟ و آیا اینجا تا ساعت یازده منتظرش میماندند تا او خودش هر وقت که صلاح دید بیاید؟
پس آن مرد یا هنوز او را لو نداده بود یا... یا ابدا چیزی نمیدانست، خودش هیچچیز را با چشمهای خودش ندیده بود (و چهطور امکان داشت دیده باشد؟) و از این رو، همهی چیزهایی که راسکنیکوف، دیروز از سر گذرانده بود باز وهم بود، که تخیل آشفته و بیمارش به آن پروبال داده بود. این گمان حتی دیروز در هنگام شدیدترین دلشوره و نومیدی کمکم تقویت شده بود. حال که همهی اینها را سبک سنگین میکرد و آمادهی نبردی تازه میشد ناگهان حس کرد که دارد میلرزد – و از فکر اینکه از ترس دارد پیش پارفیری پترویج نفرتانگیز میلرزد در درونش حتی خشم به جوش آمد. دیدار دوباره با این مرد برایش از هر چیزی هولناکتر بود؛ نفرتش از او ورای سنجش و بینهایت بود و حتی میترسید که به نحوی با نفرتش خودش را لو دهد. و این خشم چنان نیرومند بود که بیدرنگ مانع لرزشش شد...
مشخصات
- نویسنده داستایوفسکی
- مترجم احد علیقلیان
- نوع جلد جلد سخت (گالینگور)
- قطع رقعی
- سال انتشار 1402
- تعداد صفحه 730
- انتشارات مرکز
نظرات کاربران درباره کتاب جنایت و مکافات
دیدگاه کاربران