محصولات مرتبط
کتاب خالکوب آشویتس نوشته هدر موریس با ترجمه فرشته شایان در نشر چترنگ به چاپ رسیده است.
این کتاب بر اساس یک داستان واقعی به رشته تحریر در آمده است و روایتی جذاب از زبان "لالی سوکولوف" اهل اسلواکی می باشد که در دوران جنگ جهانی دوم او را به اردوگاه کار اجباری "آشویتس" می فرستند و چند وقت بعد کار لالی در این اردوگاه به عنوان یک "خالکوب" آغاز می شود. لالی وظیفه دارد شماره ی هر شخص تازه واردی که به اردوگاه می آید را روی ساعدش خالکوبی کند. در این میان با دختری به نام "گیتا"، یکی از صدها زندانی ایستاده در صف خالکوبی، آشنا شده و عاشق او می شود. عشقِ لالی به گیتا، از یک داستان هولناک در میان زندانی مخوف، ماجرایی عاشقانه می سازد که جذابیت های آن مخاطب را به فکر فرو می برد. "هدر موریس" با به تصویر کشیدن زندگی دو انسان معمولی که نه تنها آزادی، بلکه احترام، نام و حتی هویت شان را نیز از آن ها گرفته اند، روایتی شاهکار ساخته است. روایتی که می توان چندین بار آن را خواند و از خط به خطش نهایت لذت را برد. "موریس" قلمی توانا و قابل احترام دارد و با به تصویر کشیدن داستانی تاریخی که صحت آن با اسناد و مدارک مختلفی تایید شده است، رمانی خاص خلق کرده و همه ی لحظات دلهره آور و حتی عاشقانه ی زندان "آشوتیس" را برای مخاطب قابل لمس و باورپذیر می کند.
برشی از متن کتاب
لالی سعی میکند سرش را بلند نکند. دستش را دراز می کند تا تکه کاغذی را که به او داده میشود، بگیرد. باید آن پنج شماره را روی ساعد دخترکی که کاغذ را در دست دارد خالکوبی کند. شماره دیگری هم آن جا هست، اما کم رنگ شده. سوزن را در ساعد چپ دخترک فرو میبرد و یک 3 روی آن حک می کند و تلاش می کند این کار را با ملایمت انجام دهد. خون بیرون می زند، اما سوزن به قدر کافی فرو نرفته و لالی مجبور است دوباره آن عدد را خالکوبی کند. دخترک از دردی که به او وارد می شود و لالی می داند چقدر شدید است، خم به ابرو نمی آورد. بهشون اخطار دادن - نه حرف بزنن نه حرکتی انجام بدن. لالی خون را پاک میکند و جوهر سبزرنگ را روی زخم می مالد. پپان آهسته می گوید: بجنب لالی دارد خیلی لفتش می دهد. خالکوبی مردها به کنار، آسیب رساندن به تن دختران جوان هولناک است. لالی یک لحظه سرش را بلند میکند و نگاهی سریع می اندازد، مردی با کت سفید رنگ را می بیند که آرام صف دختران را بالا می آید. مرد هر از گاهی می ایستد و صورت و اندام زنجوان وحشت زده ای را وارسی می کند. آخر سر هم به لالی می رسد. در حالی که لالی تا حد امکان دست دختر را با ملایمت نگه داشته است، مرد سفید پوش صورت او را در دست می گیرد و با خشونت به این طرف و آن طرف میچرخاند. لالی به آن چشمهای وحشت زده نگاه میکند. لبهای دخترک تکانی می خورد و آماده حرف زدن می شود. لالی دست دخترک را محکم فشار می دهد تا جلویش را بگیرد. دخترک به او نگاه می کند و لالی بدون صدا و فقط با حرکت لب ها به او می گوید: «هیس» مرد سفی دپوش صورت دخترک را رها می کند و می رود. لالی آهسته میگوید: «آفرین» و به سراغ خالکوبی چهار رقم باقیمانده میرود - 4902. کارش که تمام می شود ساعد دخترک را یک دقیقه بی شتر از حد نیاز نگه می دارد و دوباره به چشم هایش نگاه می کند و به زور لبخند محوی می زند. دخترک هم در جواب، لبخند محو تری تحویل می دهد، هرچند چشم هایش در برابر لالی می رقصند. لالی با نگاه کردن به آن چشم ها گویی قلبش از حرکت می ایستد و سپس برای نخستین بار شروع میکند به زدن، تپیدن و بیم آن میرود که از سینه اش بیرون بجهد. به زمین نگاه می کند و آن هم در زیر پایش به لرزه می افتد. تکه کاغذ دیگری در دستش چپانده می شود. بپان با اضطراب می گوید: لالی، بجنب! لالی دوباره که سرش را بلند می کند دخترک رفته است. * لالی، سوار بر قطاری که با سر و صدا و به سرعت از حومه شهر می گذرد، سرش را بالا نگه داشته و با کسی هم صحبت نمیشود. جوانک بیست و چهار ساله، آشنایی با مرد کناری اش را که گاهی خوابش می برد و سرش روی شانه ی او می افتد، بیفایده میداند. لالی او را هل نمی دهد و کنار نمی زند. او هم یکی از بی شمار مردان جوانی است که در وا گن هایی که مخصوص حمل چهارپایان اند چپانده شده اند. صفحه 11
نویسنده: هدر موریس مترجم: فرشته شایان انتشارات: چترنگ
نظرات کاربران درباره کتاب خالکوب آشویتس - هدر موریس
دیدگاه کاربران