محصولات مرتبط
کتاب مصیبتی به نام دود سومین جلد از مجموعهی دستورالعمل گیج بازی نوشتهی زهرا شاهی با تصویرگری محسن محمد میرزایی توسط انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.
طایفهی چشماغی ها و کله کفگیری ها همچنان مشغول چشم و هم چشمی با یکدیگر هستند. رئیس چشماغی ها به تازگی طبقهی صدو یکم برج خود را ساخته و حسابی به رئیس کله کفگیری ها پُز می دهد. اما او زرنگ تر از این حرف هاست و برای این که جلوی چشماغی ها کم نیاورد، در حال فراهم کردن مقدمات ساخت طبقهی صد و دوم برجش است. بعد از آن که استاد سد بند همهی آب های شهر را صاحب شده بود، مردم با کمبود آب مواجه شده بودند و دیگر آفتابه به دردشان نمی خورد برای همین کارخانه های آفتابه سازی شهر در حال ورشکستگی بودند. روسای هر دو طایفه باید فکری به حال این وضعیت کرده و کارخانه ها را از تعطیلی نجات می دادند. آن ها بعد از کلی مشورت و راهکار، شروع به تولید محصولات جدیدی کردند. با راه کار جدید و تولیدات کارخانه ها، شهر پر از دود و آلودگی شده و سلامتی همه به خطر می افتد. اگر دوست دارید بدانید که محصول جدید آن ها چیست می توانید کتاب مصیبتی به نام دود را بخوانید.
چشماغی ها و کله کفگیری ها موجودات عجیب و غریبی هستند که با هم در یک شهر زندگی می کنند و همیشه برای بهتر بودن از دیگری در حال رقابت و البته بیشتر وقت ها چشم و هم چشمی هستند. هر کدام از این طایفه ها، مالک یکی از دو کارخانهی آفتابه سازی شهر هستند و همیشه در حال تلاش هستند تا کاری کنند که چشم دیگری از حسادت کور شود! در این میان اتفاقاتی رخ می دهد که داستان هر کتاب را شامل می شود.
.
برشی از متن کتاب
سلطان ملخ اول با خط خرچنگ ملخی خود روی یک تکه کاغذ از دفتر یادداشت جیبی اش نوشت: قرارداد خفت بار به وسیلهی این جانب جویده شد. به خاطر زحمت های این جانب، آب شهر دوباره مال شماست. چاکر همه تان، سلطان ملخ اول. احترام بگذارید! کاغذ را به دهان گرفت و از زیر در، وارد اتاق رئیس شد. بگو نگویی رنگ رئیس چشماغی ها سرجایش آمده و اثرات حشره کش تقریباً از بین رفته بود. حشره کش جیبی را توی دستش گرفته بود و داشت می گفت: "آقایان ما یک بار دیگر قربانی ظلم و بی عدالتی عده ای موجود خرفت شدیم و آبی رو که حق طبیعی مون بود از دست دادیم. آفتابه های ما دیگه دوزار ارزش ندارند، چون آب گران شده. مردم دیگه دنبال کالاهای پرزرق و برقی مثل آفتابه های ما نیستند. اما ما تسلیم نمیشیم." در همین لحظه سلطان ملخ اول موفق شد خودش را به بالای میز برساند. یواشکی کاغذ کوچک را پرت کرد وسط میز و پرید پایین و رفت گوشهای مخفی شد. رئیس اسپری حشره کش جیبی را بالا گرفت و نشان اعضا داد و گفت: "حتما حرف میزنید الان پول توی چه کاریه." اعضا زل زدند به حشره کش و گفتند: "بله، بله. می دونیم. پول توی آفتابه های پر زرق و برق تره." رئیس گفت: "خیر!" اعضا با تردید گفتند: "آفتابه های ساده تر؟" رئیس جواب رد داد. اعضا گفتند: "آفتابه های نانو؟" رئیس جواب رد داد. اعضای گفتند آفتابه های مِسی؟" خون خون رئیس را خورد و دندان قروچهای کرد و گفت: "نه. نه. نه. اصلا آفتابه نیست. کمی فکر کنید!" اعضا کمی فکر کردند و گفتند: "آفتابه های مسی به همراه لگن؟" رئیس از جایش بلند شد و صندلی اش از پشت افتاد زمین و کم مانده بود سلطان ملخ را به کشتن بدهد. مشتش را محکم کوبید روی میز و یادداشت ملک چسبید به دستش فریاد کشید: "آدم خرمگس قورت بده، ولی با شماها رفت و آمد نکنه. ترشی بندری های بی کفایت!" بعد احساس کرد دستش میخارد. دستش را بالا آورد. سلطان ملخ اول امیدوار شد. رئیس با ناخن های بلند و کثیفش دستش را خاراند. یادداشت کوچک مچاله شد و رفت زیر ناخنش. اسپری حشره کش جیبی را بالاتر گرفت و داد زد: "پول توی اینه، کاهو های پلاسیده! توی این!" بعد آن یکی ناخنش را انداخت زیر این یکی ناخن و یادداشت چرکولکیِ مچاله شده را پراند گوشهی اتاق، درست جلوی پای سلطان ملخاول. ملخ آهی کشید و فکر کرد: "کاغذه زیادی کوچیک بود، اما نباید نا امید بشم. من سلطان این شهرم مثلاً." رئیس نگاهی به حشره کش توی دستش انداخت و دید که آن را سر و ته گرفته و فهمید علت حرف نزدن اعضای جلسه همین بوده. اما به روی مبارکش نیاورد و دو سه تا بد و بیراه دیگر هم تقدیمشان کرد. چشماغی ها روی کله کفگیری ها راه می روند و برعکس دو روز بعد کارخانهی آفتابه سازی چشماغی ها تبدیل به کارخانهی حشره کش سازی چشماغی ها. روی بیلبوردهای تبلیغاتی غولپیکرشان هم عکس اسپری های حشره کش جیبی را انداختند و زیرش نوشتند: با حشره کش های جیبی لعنتی ،همه وقت، همه جا، همه جور، همه رنگ... زیرش هم محض پز دادن الکی نوشتند: با حشره کشهای فرآوری شدهی ما، دراکولا را زمین بزنید. گودزیلا را از پا در بیاورید. لایهی اُوزون را سوراخ کنید. حشره که عددی نیست!...
تقدیر شده جایزه سپیدار (از سری کتابهای نردبان) نویسنده: زهرا شاهی تصویرگر: محسن محمدمیرزایی انتشارات: فنی ایران
نظرات کاربران درباره کتاب دستورالعمل گیج بازی 3 (مصیبتی به نام دود)
دیدگاه کاربران