کتاب حضرت موسی (ع)، از مجوعه ی درس هایی از زندگی پیامبران اثر جمعی از نویسندگان و ترجمه ی جواد ثابت نژاد از انتشارات ذکر به چاپ رسیده است.
این اثر از مجموعه ی " درس هایی از زندگی پیامبران " می باشد و در آن به بخشی از زندگی حضرت موسی (ع) پرداخته می شود. نکته ی مهم کتاب این است که در بین متون آن بخش های مختلفی وجود دارد که کودکان را وادار به فکر کردن در مورد مطالب آن می کند. در هر بخش سوالاتی مطرح شده است که پاسخ آن ها در صفحات کتاب جای دارد. البته برخی از سوالات بر اساس دریافت کودکان از قصه ی کتاب است و می تواند نشان دهنده ی تفکر او باشد، پاسخ تمام سوالات در انتهای آن به چاپ رسیده است. این بخش ها عبارتند از: قطب نما، کیف، آینه، خانه، پرش از پرچین، عبور از رود و صعود از کوه می باشند. در مجموع 62 سوال از مطالب کتاب طرح شده است. حضرت موسی (ع) برای هدایت فرعون و دعوت از او برای خدا پرستی و دوری از شرک پرستی به سرزمین مصر باز می گردد. اما فرعون نمی خواهد به دعوت موسی (ع) پاسخ مثبت دهد و خود را خدا می داند، و موسی را متهم به جادوگری می کند و تصوّر می کند او با جادو قصد اغوا کردن مردم را دارد و به همین جهت موسی (ع) را به مبارزه با جادوگران خود دعوت می کند. جادوگران فرعون با استفاده از فنونی که از آن آگاه هستند شروع به اجرای نمایش می کنند و طناب هایشان را بر روی زمین می اندازند، به طوری که در نظر همگان به شکل مار می شود. در این لحظه حضرت موسی (ع) کمی نگران می شود ولی خداوند به ایشان می فرمایند که ترس نداشته باشد و عصایش را بر زمین بیاندازد و ... . تصاویر کتاب به شکل زیبایی طراحی شده اند که در کنار مطالب کتاب آن را جذاب کرده است. این اثر برای کودکان دبستانی مناسب است. این مجموعه به زندگی 5 پیامبر بزرگ خدا که در سُوَر مبارکه ی احزاب، شورا و احقاف از آنان با عنوان پیامبران اولوالعزم یاد شده است در جلدهای جداگانه پرداخته می شود. این پیامبران الهی عبارتند از: حضرت نوح (ع)، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع)، حضرت عیسی (ع) و محمد (ص) می باشند.
برشی از متن کتاب
خدا حضرت موسی علیه السلام را نزد فرعون فرستاد. موسی وارد کاخ فرعون شد. فرعون با همه افرادی که مغرورانه دور او ایستاده بودند، در انتظار موسی بود. موسی بدون ترس گفت: «من پیامبر خدا هستم. خدای آفریدگار جهان.» فرعون پرسید: «خدای جهان کیست؟ به نظر نمی رسد بدانی.» موسی گفت: «خدای آسمان ها و زمین.» فرعون رو به اطرافیانش کرد و گفت: «می شنوید؟ پیامبری که نزد شما آمده، دیوانه است.» فرعون خواست موسی را مسخره کند، اما موفق نشد. موسی گفت: «او آفریده ی شما و پدران شماست. او آفریدگار شرق و غرب است.» (سوره ی شعرا آیه 28) فرعون نمی دانست چه بگوید. موسی حقیقت را به زبان ساده به او گفت. فرعون گفت: «اگر خدایی غیر از من معرفی کنی تو را به زندان می اندازم!» فرعون خواست قدرتش را نشان دهد. موسی گفت: «اگر برای شما نشانه ای بیاورم و ثابت کنم که پیامبر خدایم، باور می کنید؟» فرعون پاسخ داد: «نشانه ات را بیاور اگر راست می گویی.» موسی عصایش را انداخت. عصا به اژدهایی زنده و در حال حرکت تبدیل شد. فرعون از ترس زبانش بند آمده بود. او که حسابی از اژدها ترسیده بود از موسی خواهش کرد تا او را بگیرد. موسی اژدها را گرفت و اژدها در دست او دوباره تبدیل به عصا شد. بعد دستش را لای پیراهن، نزدیک سینه اش برد و بیرون آورد. دستش مثل ماه می درخشید. فرعون که فکر می کرد حضرت موسی جادو کرده است، گفت: «تو آمده ای با جادوی خود ما را از سرزمینمان بیرون کنی؟ ما هم جادویمان را به تو نشان می دهیم!» او بهترین جادوگران را از هر سرزمینی فراخواند و برای دیدار بعدی اش با موسی همه ی مردم را دعوت کرد. هنگام ظهر مردم جمع شدند تا نمایش را ببینند. جادوگران با چوب ها و طناب هایی که در دست داشتند، آمدند. آن ها پرسیدند: «تو اول معجزه ات را نشان می دهی یا ما نشان دهیم؟» موسی پاسخ داد: «شما اول شروع کنید.» جادوگران چوب ها و طناب هایشان را روی زمین انداختند و کاری کردند که آن ها تبدیل به مار شدند و به این جا و آن جا خزیدند. مردم به شدت ترسیده بودند. حتی حضرت موسی هم نگران شده بود. خدا به موسی گفت: «نترس، چیزی را که در دست داری، بینداز.» موسی عصایش را انداخت. عصای موسی به ماری بزرگ تبدیل شد و تمام مارهای آن جا را خورد. این معجزه ی خدا بود.
(کتاب های قاصدک) به همر اه 62 سوال سرگرم کننده (برای دبستانی ها) روشی نو و خلاق برای تشویق کودکان به آموزش علوم اسلامی نویسنده: جمعی از نویسندگان مترجم: جواد ثابت قدم انتشارات ذکر
نظرات کاربران درباره کتاب حضرت موسی (درس هایی از زندگی پیامبران)
دیدگاه کاربران