کتاب بیب بیب برو کنار، جلد سوم از مجموعه این همه هدیه از خداست اثر مجید محبوبی از نشر جمال به چاپ رسیده است.
این اثر جلد سوم از مجموعه ی این همه هدیه از خداست می باشد و در آن به اهمیت داشتن گوش هایی سالم و نعمت شنوایی پرداخته شده است. علی به همراه پدرش به استخر رفته اند و پس از بیرون آمدن ، پدر از علی می خواهد منتظر بماند تا پدر اتومبیل را که جای دیگری پارک شده است بیاورد، اما علی بدون توجه به حرف های پدر به مسیرش ادامه می دهد و بی توجه، وارد خیابان می شود. اتومبیلی به علی نزدیک می شود و هر چه بوق می زند او صدای آن را نمی شنود و چیزی نمانده بود که با ماشین تصادف کند. راننده عصبانی می شود و بر سر علی فریاد می زند اما علی صدای او را نمی شنود. پدر متوجه می شود که علی نمی تواند صداها را به خوبی بشنود و او را پیش دکتر می برد و پس از معاینه متوجه می شوند؛ مقداری آب وارد گوش های علی شده است و همین باعث شده تا او صداهای محیط اطراف را به خوبی نشنود و ... این همه هدیه از خداست مجموعه ای است و در هر یک از جلدهای آن که اندازه ای کوچک و صفحات کمی دارند، کودکان در قالب یک داستان کودکانه و ساده با یکی از نعمت های خدا آشنا می شوند. آشنایی با نعمت های خداوند یکی از راه های شناخت اوست و نویسنده مجموعه قصد داشته تا از این طریق کودکان را به شکلی غیر مستقیم با خداوند آشنا کند. . تصویرگری کتاب را حمید رضا بیدقی به انجام رسانده و این اثر برای گروه سنی ب مناسب می باشد.
برشی از متن کتاب
علی و پدرش از استخر بیرون آمدند. علی از شنای خودش خیلی خوشحال بود. بابا به علی گفت: «همین جا بمان. می روم ماشین را بیاورم.» اما علی به حرف پدرش توجه نکرد و به راهش ادامه داد. بابا بلندتر گفت: «علی! علی! حواست کجاست؟» پدر به آن طرف خیابان رفت تا ماشینش را بیاورد. علی حسابی در فکر فرورفته بود. او سرش را زیر انداخته و دنبال پدرش رفت. ناگهان صدای بوق ماشینی همراه با صدای شدید ترمز بلند شد. پدر سراسیمه برگشت و با دلهره علی را نگاه کرد. علی درست جلوی ماشینی بود که صدای ترمزش همه جا را پر کرده بود. هنوز حواس علی جمع نشده بود و نمی دانست چه کار کرده است. پدر به طرف علی دوید. راننده ی ماشین، عصبانی از ماشین پیاده شد. با صدای بریده بریده گفت: «بچه! حواست کجاست؟ این همه بوق زدم. چرا توجه نمی کنی؟» پدر با ناراحتی به علی نگاه کرد. علی چیزی از حرف های راننده را نمی شنید. برای همین پرسید: «آقا! چیزی گفتید؟» راننده داد زد: «مگه گوش نداری؟» ...
نویسنده
مجید محبوبی در سال 1352 در یکی از روستاهای ملکان (آذربایجان شرقی) به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی را در روستا گذراند. پس از طی مراحل تحصیلی دوران ابتدایی و راهنمایی در سال 1369 وارد حوزه علمیه تبریز شد، در کنار تحصیلات حوزوی در تبریز به کلاس های قصه خوانی استاد عبدالمجید نجفی راه یافت و به آموزش اصول قصه نویسی پرداخت. آشنایی با شعرای موفق و مطرحی چون آقایان جلال محمدی، سید قاسم ناظمی، محمدرضا لوایی، اسحاق راهب و همچنین نویسنده ادبیات مقاومت داوود امیریان، اشتیاق او به نویسندگی را مضاعف کرد. محبوبی در کنار تحصیلات حوزوی، به طور چشمگیری به مطالعه آثار بزرگان داستان نویسی همت گمارد که در این میان انس و الفت او با کتاب های مرحوم جلال آل احمد بیشتر بود. آشنایی ایشان با مجله «سوره نوجوانان»، علاقه او به ادبیات بزرگسال را کاهش داد. او در این مقطع همه هم و غمش را به این مجله معطوف کرد و اگرچه نوشته های او در آن زمان مناسب چاپ در آن مجله تشخیص داده نشد؛ ولی چندی بعد با چاپ اولین قصهاش در مجله «سلام چهها»، که تشویق های مداوم استاد مظفر سالاری را به همراه داشت، وارد وادی ادبیات کودک و نوجوان شد. ایشان پس ازشش سال تحصیل در تبریز به قم رفت. در سال 1374 با چاپ اولین قصهاش در مجله «سلام بچهها»، همکاری خود را با نشریات کودک و نوجوان شروع کرد و تا کنون در مجلاتی مانند «سروش نوجوان»، «سلام بچهها»، «پوپک»، «انتظار نوجوان»، «ملیکا»، «یاران امین» و «قاصدک» برای کودکان و نوجوانان و در مجلاتی چون «کتاب ماه کودک و نوجوان»، «کوثر»، «مبلغان»، «پگاه»، «پیشگامان»، «شمیم یاس»، «پویندگان»، «آذربایجان»، «خواجه نصیر» و «خشت اول» برای بزرگسالان قلم زده است.
نویسنده: مجید محبوبی تصویرگر: حمیدرضا بیدقی انتشارات: جمال
نظرات کاربران درباره کتاب بیب بیب برو کنار (این همه هدیه از خداست 3)
دیدگاه کاربران