کتاب بعد از سه روز گرسنگی جلد سوم از مجموعه ی پیامبر(ص) و قصه هایش نوشته ی غلامرضا حیدری ابهری توسط انتشارات جمال به چاپ رسیده است.
این کتاب متشکل از 14 داستان کوتاه و اخلاقی است، که در همه ی آن ها نکات اخلاقی پسندیده برای خواننده در قالب قصه بیان شده است. در یکی از داستان های آن به نام " بعد از سه روز گرسنگی " داستان مسلمانان زمانی که در شهر مدینه زندگی می کردند بیان شده است. در آن زمان کافران تصمیم گرفتند به شهر مدینه حمله کنند، اگر این کار انجام می شد، مسلمانان توان مقابله با آنان را نداشتند، بنابراین به پیشنهاد سلمان فارسی دور شهر مدینه را خندق یا چاله های عمیقی که کسی نمی توانست از آن ها عبور کند، حفر کردند. در آن زمان غذا بسیار کم یافت می شد و شخص پیامبر (ص) پا به پای دیگران در حفر خندق کار می کردند و سه روز بود که غذایی نخورده بودند و ... . تصویرگری کتاب را " هدی حدادی " انجام داده است و عناوین برخی از قصه های کتاب عبارتند از: قدر نعمت را بدان، حرفی از افطار نزد، آشتی با خاله، تو سفیدی نه سیاه و حتی بدون آیینه می باشند.
پیامبر و قصه هایش عنوان مجموعه ای است که برای کودکان و نوجوانان 9 تا 15 سال تهیه و به چاپ رسیده است و قصد دارد تا این گروه سنی را با شخصیت بزرگ پیامبر (ص) و جنبه های مختلف زندگی ایشان و آموزه های دین اسلام بیشتر آشنا کند. داستان های این مجموعه از کتاب های ارزشمندی مانند بحارالانوار و حکمت نامه ی پیامبر (ص) گردآوری و بازنویسی شده اند. در تمامی جلدهای این مجموعه که متشکل از 14 داستان می باشند، ابتدا یک قصه بیان می شود، سپس در بخش بیشتر بخوان و بدان اطلاعات بیشتری از آن ماجرا برای مخاطب ذکر شده است.
برشی از متن کتاب
بیا کشتی بگیریم حضرت محمد (ص) در یکی از دره های اطراف شهر، با مردی صحرانشین روبرو شد. آن مرد در حال چراندن گوسفندانش بود. مرد چوپان بدن بسیار قوی و نیرومندی داشت. همه او را میشناختند و میدانستند که کسی حریف زور بازوی او نمیشود. مرد صحرانشین به طرف پیامبر رفت و گفت: آیا دوست داری با من کشتی بگری؟ آن مرد، مسلمان نبود. شاید با این پیشنهاد می خواست ببیند پیامبر مسلمانان ها چه اخلاقی دارد. آیا همان طور که مسلمانان می گفتند، محمد، مهربان و خوش اخلاق بود؟ اگر با پیامبر (ص) کشتی می گرفت، خیلی خوب می توانست آن حضرت را بشناسد. حضرت محمد (ص) در جواب گفت: «اگر من پیروز شوم، چه جایزه ای به من می دهی؟» چوپان گفت: «یکی از گوسفندانم را به تو می دهم. با تعیین جایزه ی مسابقه، مبارزه شروع شد. دو کشتی گیر به طرف هم رفتند و با هم گلاویز شدند. در همان لحظات اول مسابقه، مرد چوپان شکست خورد. پیامبر (ص) خیلی راحت او را بر زمین زد و مسابقه، خیلی زود به پایان رسید. چوپان، باورش نمی شد که شکست خورده است. قبول شکست برایش خیلی سخت بود. برای جبران شکست، تصمیم گرفت یک بار دیگر با پیامبر (ص) کشتی بگیرد. گرد و خاکی لباسش را تمیز کرد و به رسول خدا گفت: «آیا حاضری یک بار دیگر با من کشتی بگیری؟» پیامبر (ص) فرمود: «اگر این بار پیروز شوم چه جایزه ای به من می دهی؟» چوپان، گله ی گوسفند هایش را نشان داد و گفت: یک گوسفند دیگر هم به تو می دهم. دومین مسابقه هم شروع شد. کشتی او پهلوان، این دفعه هم خیلی طول نکشید. پیروز این کشتی هم حضرت محمد (ص) بود. مرد چوپان هر چه تلاش کرد، نتوانست از شکست خود جلوگیری کند. پیامبر (ص)، این بار هم پشت او را به خاک مالید و به راحتی شکستش داد. با آنکه پیامبر (ص) دو بار مرد چوپان را شکست داده بود، اما آن حضرت حرفی بر زبان نیاورد که حریف شکست خورده اش ناراحت شود. پیامبر (ص) می توانست زور و بازوی چوپان را مسخره کند یا مغرورانه با او حرف بزند؛ اما اصلا چنین نکرد. چوپان از روی زمین بلند شد. او از اخلاق پیامبر (ص) خیلی خوشش آمده بود. کشتی گرفتن حضرت محمد (ص) هم برایش خیلی جالب بود. فکر نمی کرد پیامبر مسلمانان آنقدر خوش اخلاق و قدرتمند باشد. مرد چوپان شکست خورده بود؛ اما از شکست خودش اصلا ناراحت نبود. او با این کشتی، یک دوست خوب پیدا کرده بود. دوستی که پیامبر خدا بود. چرا باید این دوست را از دست میداد؟ اصلاً چرا نباید مسلمان میشد؟ با خودش فکر کرد: محمد با این قدرت و اخلاقی که دارد حتما پیامبر خداست. پس چرا من حرف های او را نپذیرم. بهتر است من هم مسلمان شوم. به حضرت محمد (ص) گفت: دین اسلام را به من معرفی کن تا من هم مسلمان شوم. تا امروز کسی مرا زمین نزده بود. اگر تو پیامبر خدا نبودی نمی توانستی مرا شکست دهی. پیامبر (ص) دین اسلام را به آن چوپان معرفی کرد و او هم اسلام را پذیرفت. پیامبر او گوسفندی را که جایزه پیروزی اش بود، به آن چوپان تازه مسلمان بخشید. پیامبر (ص) جایزه بزرگ تری گرفته بود. او توانسته بود یک بت پرست را خداپرست کند. این برای پیامبر (ص) از تمام جایزه های دنیا بهتر بود.
نویسنده
" غلامرضا حیدری ابهری " در سال 1348 هجری شمسی در شهر تهران به دنیا آمد. تحصیلات دورة ابتدایی و راهنمایی را در همین شهر گذراند. به خاطر علاقه به علوم دینی، تحصیلات دورة دبیرستان را نیمه تمام رها کرد و به شهر قم رفت. در مدارس علمیه قم، تحصیل علوم دینی را آغاز کرد و از اساتید بزرگ حوزه بهره برد. او همزمان با تحصیل، نویسندگی را نیز تجربه کرد. اولین اثر او در سال 1374 منتشر شد. از آن به بعد نیز آثار متنوعی را پدید آورد. البته او چندین اثر ادبی و تاریخی و حدیثی را نیز برای بزرگسالان نوشته است. برخی آثار وی از سوی جشنوارههای مرتبط با کتاب هم برگزیده شدهاند.
فهرست
تنبیه مردم آزار قدر نعمت را بدان آشتی با خاله حرفی از افطار نزد بعد از سه روز گرسنگی او مامور خداست بیا کشتی بگیریم تو سفیدی نه سیاه من هم گوسفند می چراندم من که پادشاه نیستم پسر جان سنگ نزن آشتی و آتش حتی بدون آیینه پذیرایی از یک گوسفند
(ویژه 9 تا 15 سال) نویسنده: غلامرضا حیدری ابهری تصویرگر: هدی حدادی انتشارات: جمال
نظرات کاربران درباره کتاب بعد از سه روز گرسنگی (پیامبر و قصه هایش 3)
دیدگاه کاربران