درباره کتاب قصه ی ما مثل شد 4
این کتاب مجموعه ای از بیست و دو داستان کوتاه (آخر کُشتی، پسرکِ بام، پول و پالان، پنبه و گوش، جارو و پارو، جای بالا، حرفِ انگشتر، خواب و آرزو، دزد و دُهُل، دُم گربه، رفیق تنبل، رنگ پارچه، شاگرد خیاط، صابون و مسافر، صدای پول، فال بین و شاه، فالوده ی زرد رنگ، کُلاه قاضی، کوزه گر جوان، مُرد و مرغابی، مَشکِ آب و مهمان باغ) می باشد؛ پول و پالان عنوان یکی از قصه های آمده در آن است که در ادامه به توضیح مختصری پیرامون آن اشاره می کنیم. روزی مردِ ساده دلی، به قصد آشنایی با راه و رسم تجارت و بازرگانی، الاغش و تنها سرمایه اش را که صد تومان پول بود، برمی دارد و به همراه کاروانی عازم سفر می شود. در میانه ی راه، راهزنان که کارشان غارت و چپاول اموال کاروانیان است، از هر طرف آنها را محاصره می کنند تا مبادا کسی قصد فرار به سرش بزند. مرد ساده دل وقتی می بیند در دام آنان اسیر شده است رو به رئیس راهزنان کرده و می گوید: اگر قصد بردن تمام اموالم را دارید؛ باید بگویم صد تومانی هم پول میان پالان گذاشته ام. حالا که تاخت و تالان است، صد تومان هم لایِ پالان است! حکایت حال کسی است که ناخواسته و از روی نادانی دشمن را به زیان خویش راهنمایی کند.
قصه ی ما مثل شد، یک مجموعه ی چند جلدی شامل داستان های کوتاه است که خاستگاه برخی از آنها برگرفته از زندگی بزرگان، آثار ادبی و بعضی هم قصه های عامیانه و شفاهی می باشد. هدف اصلی این مجموعه ریشه یابی انواع ضرب المثل هایی است که امروزه به کار گرفته می شود.
بخشی از کتاب قصه ی ما مثل شد 4
روزی و روزگاری بود که مردم به سفرهای دور و دراز می رفتند. این سفرها گاه ماه ها طول می کشید. در روزهای سفر هم هزار جور بالا و گرفتاری سرِ راه مسافران سبز می شد. برای همین هر کس سفر می رفت، بسیار چیزها یاد می گرفت و تجربه ها می آموخت. روزی مرد پیشه ور و ساده دلی قصد سفر کرد. همسرش به او گفت: این سفرها کار تو نیست، کار بازرگانان و سوداگران جهان دیده است. پیشه ور گفت: مگر آنها چی بیش تر از من دارند؟ آنها یک سر و دو گوش دارند که من هم دارم. بگذار به سفری بروم که برای همه تعریف کنی! همسرش گفت: چه داری که بروی؟ چیزهایی برای فروش می برم و صد تومان پول... پول را با هم خودت می بری؟ اگر گرفتار راهزنان شدی چی؟ پیشه ور ساده دل خندید و گفت: کدام راهزن؟ تازه راهزن با من چه کار دارد صد تومان پول را هم لای پالان الاغم پنهان می کنم. به عقل شیطان هم نمی رسد که لای پالان صد تومان پول است. همسر پیشه ور که دید پند و اندرز هیچ فایده ای ندارد، فقط دعا کرد شوهرش سالم برود و سالم هم برگردد. دو - سه روز بعد، پیشه ور بار سفر رابست و به راه افتاد. او برای آن که در راه گم نشود و راه و چاه سفر را هم خوب یاد بگیرد با کاروانی دل به سفر سپرد. مسافران چند روزی در سفر بودند که نزدیک غروب در جایی که دور تا دور آن را کوه های بلند در میان گرفته بود، صدای فریاد و هیایویی را شنیدند. دل مسافران از شنیدن این فریادها لرزید. کاروان سالار که غافلگیر شده بود فریاد زد: فرار کنید و جان و دارایی خود را نجات دهید! مسافران همراه اسب و الاغ و شترها هر کدام به گوشه ای گریختند؛ ولی راهزنان کار آزموده از هر طرف آنها را محاصره کردند. در این میان پیشه ور ساده دل هم گرفتار راهزنان شد. راهزنان با بی رحمی هر چه را می دیدن به تاراج می بردند. گریه و زاری و خواهش مسافران هم در دل سنگ آنها اثر نمی کرد. مرد پیشه ور که تا آن وقت چنین تاخت و تازی را ندیده بود، دهانش از تعجب بازمانده بود و به گوشه ای خیره مانده بود. راهزنی با شمشیر سراغ او آمد و گفت: در چه فکری مرد؟ در این فکرم که دیگر چه چیزی برایم مانده است؟ مگر چیز دیگری هم به جز این الاغ و باری که روی آن است داری؟ پیشه ور که از ترس نمی دانست چه می گوید گفت: اگر نبود که رنج این سفر را به جان نمی خریدم...
کتاب قصه ی ما مثل شد 4 نوشته ی محمد میرکیانی و تصویرگری محمد حسین صلواتیان توسط انتشارات به نشر به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب قصه ی ما مثل شد 4
-
قصه ی ما مثل شد
-
آخر کُشتی
-
پسرکِ بام
-
پول و پالان
-
پنبه و گوش
-
جارو و پارو
-
جای بالا
-
حرفِ انگشتر
-
خواب و آرزو
-
دزد و دُهُل
-
دُم گربه
-
رفیق تنبل
-
رنگ پارچه
-
شاگرد خیاط
-
صابون و مسافر
-
صدایِ پول
-
فال بین و شاه
-
فالوده ی زرنگ
-
کلاه قاضی
-
کوزه گر جوان
-
مَرد ومرغابی
-
مَشکِ آب
-
مهمان باغ
-
منابع
- نویسنده: محمد میرکیانی
- تصویرگر: محمد حسین صلواتیان
- انتشارات: به نشر
نظرات کاربران درباره کتاب قصه ی ما مثل شد 4
دیدگاه کاربران