کتاب اسب کوچولوی آبی؛ تمیز شده حسابی

کتاب اسب کوچولوی آبی تمیز شده حسابی جلد دهم از مجموعه ی کوچولوهای دوست داشتنی نوشته ی پیتر ادبای با بازسرایی مهدی مردانی توسط انتشارات سایه گستر به چاپ رسیده است.

زبان شعر این کتاب بسیار ساده، روان و قابل فهم می باشد. با مطالعه ی این جلد از مجموعه کتاب های " کوچولوهای دوست داشتنی " کودک شما با ویژگی های آب و هوایی قاره ی آفریقا و حیوانی به نام اسب آبی که در آن جا زندگی می کند آشنا می شود. داستان این کتاب درباره ی اسب آبی کوچولویی است که در منطقه ی بسیار گرمی به نام آفریقا زندگی می کند. هوا در آن جا بسیار گرم و سوزان است و به همین خاطر اسب آبی پوست تنش زیر آفتاب می سوزد. روزی پرنده ای به او گفت: اگر می خواهی آفتاب پوستت را نسوزاند به مرداب برو و تمام تن خود را گلی کن اسب آبی هم این کار را انجام داد و بعد از اینکه در مرداب حسابی گلی شد به سمت برکه حرکت کرد. گل ها روی تنش کاملا خشک شد و وقتی خود را در آب برکه، دید غصه خورد و شروع به گریه کرد. میمون مهربان او را دید و گفت نگران نباش من تمام بدن تو را با آب و صابون می شویم و دوباره پوست تنت تمیز می شود و ...

اسب کوچولوی آبی تمیز شده حسابی جلد دهم از مجموعه کتاب هایی با عنوان " کوچولوهای دوست داشتنی " می باشد که متشکل از 12 صفحه ی مصور و تمام رنگی است. جنس کاغذ صفحات آن گلاسه ی ضخیم بوده که ماندگاری کتاب را بیشتر می کند. تصویر سازی این کتاب به گونه ای انجام شده است که احیاگر متن شعر در ذهن کودک شما بوده و  به راحتی می تواند با آن ارتباط برقرار کند.

فهرست دیگر عناوین این مجموعه به شرح زیر می باشد:

کره اسب ناز نازی به دنبال هم بازی، بره ناز و زیبا به دنبال الفبا، آهای آهای گوساله الان چه فصل ساله؟ ، هاپو کوچولو امروز شده خوابالو، جوجه اردک زیبا شنا نکن تو تنها! ، خرگوشه بازیگوش و باهوشه، پیشی پیشی داری شیطون میشی، نهنگه هم شاد و هم زرنگه، پاندای سر به هوا گم نشی این طرف ها، فیلی دماغ درازه خیلی قشنگ و نازه

 

برشی از متن کتاب

اسب کوچولوی آبی خونه اش توی آفریقاست همون جایی که گرماش مثل تنور نونواست اسب آبی مجبوره گاهی بره توی آب تا که تنش خنک شه نسوزه زیر آفتاب پرنده ای بهش گفت: برو میون مرداب سر تا به پا گلی شو تا نسوزی تو آفتاب اسب آبی تو مرداب حسابی چرخید تو گل سر تا به پاش گلی شد اسب آبی خوشگل بعدش میون آفتاب خشک شد گلا رو تنش گلای خشک رنگ خاک انگاری شد پیرهنش خودش رو تو برکه دید گفت زشت شدم خدایا با این قیافه ی زشت کجا برم من حالا؟ میمون رسید بهش گفت: غصه نخور عزیزم بیا بریم به حموم آب رو سرت بریزم اسب کوچولوی آبی شسته می شد با صابون خدا رو شکر که اومد اون میمون مهربون تن اونو خشک می کرد با یک حوله ی زیبا تمیز شده حسابی این اسب آبی ما

مجموعه ی کوچولوهای دوست داشتنی 10 ( از سری کتاب های توت فرنگی) نویسنده: پیتر ادبای شاعر: مهدی مردانی مترجم: سیده سودابه احمدی انتشارات: سایه گستر