
محصولات مرتبط
کتاب قصه های شیرین حسنک شاعر محمد کاظم مزینانی با تصویرگری سیمین شهروان توسط نشر پیدایش به چاپ رسیده است.
این کتاب مجموعه ای است از چهار داستان در یک کتاب که به زبان شعر سروده شده است. متن شعر این داستان ها در ارتباط با داستان های کهن ایرانی می باشد. تصاویر این کتاب به گونه ای طراحی شده که متن آن را، همراهی می کند و احیاگر مفهوم داستان در ذهن کودکان و نوجوانان می باشد. هر کدام از داستان های آمده در اشعار این کتاب راجع به یک ماجرای خاص است که برای شخصیت اصلی این قصه ها یعنی " حسنک " اتفاق می افتد. او پسر سر به هوایی است که با تخیلات و تصورات ذهنی خود زندگی می کند و هر روز در تخیلات او اتفاقات خیال انگیز جدیدی می افتد که برای او جالب و شیرین است.
عناوین داستان های آمده در اشعار این کتاب به شرح زیر می باشد:
- حسنک کجایی: ماجرای سفر حسنک به پایتخت می باشد که برای کسب درآمد خانه ی خود را در روستا ترک می کند. از آن جایی که گلباجی مادر او پیر شده و نمی تواند به حیوانات مزرعه رسیدگی کند اوضاع و احوال این حیوانات بعد از رفتن او به هم می ریزد و آن ها تصمیم می گیرند برای شکایت از این اوضاع و نبود حسنک نزد گلباجی بروند...
- حسنک و دختر شاه پریان: این بار حسنک در خیالات خود به کمک دختر شاه پریان و نجات او از دست گرگ و دیو می رود...
- حسنک و غول دریاها: حسنک مشغول خواندن کتابش بود که خوابش می برد. او در خواب می بیند که یک ماهی شده و در دریای مواج این سو و آن سو می رود. ناگهان او با یک نهنگ بزرگ رو به رو می شود که دختر شاه ماهی ها در شکم او اسیر شده است. حسنک با شجاعت تمام به او نزدیک می شود و با مداد سیاهش مانند نیزه ای به او حمله می کند و دختر شاه ماهی ها را نجات می دهد که ناگهان در همان لحظه مادرش او را از خواب شیرین بیدار می کند...
- حسنک و چراغ جادو: ماجرای روزی است که او در بیابان یک چراغ جادو پیدا می کند. دستی بر روی آن می کشد که یک دفعه، دود زیادی همه جا را گرفته و غول بزرگی نمایان می شود. غول چراغ جادو رو به حسنک کرده و می گوید من از این پس غلام تو هستم هر آرزویی داری بگو تا برآورده کنم...
برشی از متن کتاب
_حسنک و دختر و شاه پریان حسنک انگاری لال روی عرعری نشسته و چرخ می زند توی دنیای خیال مثل پهلوان توی قصه ها می ره او به جنگ دیو دختر شاهزاده رو نجات می ده توی دشت توی خیال ناگهان درخت می شه نقل و آب نبات می ده حالا او عقاب شده این نشان به آن نشان داره پرواز می کنه در میان آسمان دهشان حسنک بود و بیابان که یهو صدایی یواش شنید خواب نبود خیال نبود با دوتا گوشهاش شنید حسنک سلام علیک! این منم دختر شاه پریان دست و پام مثل بلور ابروهام مثل کمان وقتی آواز می خونم بلبلا به روی شاخه سنگ می شن گلا رنگ به رنگ می شن کمکم کن حسنک گم شدم میان این دشت بزرگ افتاده دنبال من یه دونه گرگ دختر قشنگ شاه پریان خانه شما کجاست؟ خانه ما حسنک در همین نزدیکی هاست حسنک داد زد و گفت: عرعری کجایی تو؟ عرعری چرا می کرد زیر چشمی به او نگاه می کرد حسنک نگاهی انداخت به پری پری آمد و نشست روی پشت عرعری عرعری بدو برو! عرعری حرفشو گوش داد و دوید ناگهان انگاری شد باد و دوید
نویسنده
" محمد کاظم مزینانی " متولد سال 1342 در شهر دامغان و فارغ التحصیل رشته ی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است. از سال 1363 تا 1374 در روزنامه های کیهان و همشهری فعالت روزنامه نگاری داشته که این فعالیت ها تا به امروز هم به صورت پراکنده در نشریات ادبی تداوم داشته است. اغلب آثار وی در حوزه ی ادبیات کودک و نوجوان است که تعداد آن ها به بیش از 20 عنوان می رسد.
شاعر: محمد کاظم مزینانی تصویرگر: سیمین شهروان انتشارات: پیدایش
نظرات کاربران درباره کتاب قصه های شیرین حسنک
دیدگاه کاربران