
محصولات مرتبط
کتاب انتظار عروسکی نوشته ی کوین هنکس و ترجمه ی آناهیتا حضرتی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
عروسک ها یکی از بهترین و خاص ترین دوستان ما از همان ابتدای کودکی هستند و هر کدام شکل، حس و جنس مخصوص خودشان را دارند و شاید بعضی وقت ها هم فکر کنیم آن ها برای خودشان زندگی متفاوتی دارند. حالا در این کتاب داستان دل نشین قسمتی از زندگی پنج عروسک زیبا و بامزه تعریف شده است که با تصویرگری ای بسیار جذاب و رنگارنگ همراه است و جذابیت داستان را بالا برده تا مخاطبِ داستانش را غرق زیبایی هایش کند. برای این که بیشتر با عروسک های داستان این کتاب آشنا شویم باید بدانیم که جای این عروسک ها همیشه پشت پنجره ی بزرگی است و هر کدام به یک چیز خاص علاقه دارند. مثلاً " جغد خال خالی " ماه را خیلی دوست دارد و همیشه منتظر ماه می ماند. یا خانم " خوکه " عاشق باران است و همیشه منتظر باران می نشیند. " خرس پشمالو " هم که یک بادبادک صورتی دارد، منتظر می شود تا باد بیاید و بتواند با بادبادکش بازی کند برای همین هم همیشه منتظر باد است. " هاپو کوچولو " با سورتمه اش، و همه و همه شان منتظر چیزی هستند و زندگی شان را پشت پنجره می گذرانند. هر وقت که ماه در می آید جغد خوشحال می شود و هر وقت برف می بارد روزِ شادیه هاپو کوچولو ست. این عروسک ها همیشه کنار هم هستند. اما بعضی وقتی یکی از آن ها می رود و برمی گردد و بعضی وقت ها هم هدیه هایی پیدا می کنند و مشغولش می شوند تا اینکه روزی یک خانم گربه ی خپلو به جمع آن ها اضافه می شود. خانم گربه با آن ها خیلی فرق دارد. او منتظر ماه و باد و برف نیست انگار که منتظر هیچ چیزی نیست و این برای بقیه عروسک ها خیلی عجیب است تا اینکه ...
برشی از متن کتاب
ماه که در آمد، جغد خال خالی خوش حال شد. ماه هم که هر شب در می آمد. باران که گرفت، خانم خوکه خوش حال شد. چترش نمی گذاشت او خیس بشود. باد که وزید، خرس پشمالو خوش حال شد. بالاخره بادبادکش رفت بالا توی آسمان. آخر سر هم وقتی برف گرفت، هاپو کوچولو خوش حال شد. طفلی از همه بیشتر صبر کرده بود. خرگوشک هم که از پنجره بیرون را تماشا می کرد، کلی خوش حال بود. بعضی وقت ها یکی از آن ها می رفت. ولی همیشه بر می گشت. گاهی هم می خوابیدند، ولی بیشتر وقت ها منتظر بودند. بعضی وقت ها هم هدیه هایی پیدا می کردند. یک روز از راه دوری برایشان مهمان آمد و مدتی پیشِ آن ها ماند... بعد رفت و دیگر هیچ وقت بر نگشت. عروسک ها چیز های جالب و عجیب زیادی دیدند. و خب همیشه ماه و باران و باد و برف بودند که خوش حالشان کنند. تا اینکه روزی سر و کله ی یک خانم گربه ی وصله پینه دار خپلو پیدا شد. او منتظر ماه بود؟ نه. منتظر باران بود؟ نه. منتظر باد بود؟ نه. منتظر برف بود؟ نه. انگار منتظر چیز خاصی نبود.
(برنده ی 4 جایزه) نویسنده و تصویرگر: کوین هنکس مترجم: آناهیتا حضرتی انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب انتظار عروسکی
دیدگاه کاربران