
کتاب مکتوب
- انتشارات : مکتوب
- مترجم : ایلیا حریری
- دسته بندی : رمان خارجی
"مکتوب" کتابی بسیار زیبا، جذاب و خواندنی در زمینه های متفاوتی پیرامون جهان هستی و حکمت خداوند در نوع آفرینش مخلوقات است که مجموعه اطلاعات را به مخاطب ارائه نموده و او را با ابعاد فکری و نگرشی مولف آشنا می سازد. به طور کلی، اثر حاضر بیان گر مطالب و بخش هایی کوتاه و جذاب می باشد که نویسنده آن ها را از طریق تجربیات شخصی اش و هم چنین داستان ها و روایت های نقل شده از اطرافیان خود به دست آورده و در نهایت، کلیه ی دستاوردهای آن ها را به گونه ای هنرمندانه تدوین نموده است.
وی ابراز می کند که مطالب تدوین شده، پند و اندرز نیستند بلکه نتیجه ی تفکرات، آموزه ها و ارتباطات موجود در زندگی اش هستند؛ "کوئلیو" با بهره گیری از توانایی بالا در فن بیان و انتقال مفاهیم و مقاصد خویش، قصه ها و حکایت های ارزشمند و پر محتوایی را شرح می دهد که به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار کرده و او را تا پایان با خویش همراه و هم قدم می کند. یکی از مهم ترین و برجسته ترین ویژگی های مکتوب، مختصر بودن روایت ها است که خواننده را قادر می سازد تا با رغبت و تمایل بیش از حد، به مطالعه ی آن بپردازد.
تمنا مرید به استادش گفت: تمام روز را به چیزهایی اندیشیده ام که نباید بیندیشم، به تمنای چیزهایی گذرانده ام که نباید تمناشان می داشتم، و به کشیدن نقشه هایی که نباید می کشیدم. استاد مریدش را برد تا در جنگل پشت خانه اش قدم بزنند. در میان راه، به گیاهی اشاره کرد و از مریدش پرسید نام آن را می داند یا نه. مرید گفت: بلادونا. هر کس از برگ هایش بخورد از پا در می آید. استاد گفت: اما نمی تواند کسی را بکشد که فقط تماشایش می کند. به همین ترتیب تمناهای منفی نمی توانند هیچ آسیبی به تو برسانند، اگر به خودت اجازه ندهی که فریفته شان بشوی. خانه ی خدا بین فرنسه و اسپانیا رشته کوهی هست. در یکی از این کوه ها دهکده ای به نام آرخلس هست، و در این دهکده، تپه ای هست که به دره ای می رسد.
هر روز بعد از ظهر پیرمردی از تپه بالا می رود و پایین می آید. سرگردان نخستین بار که به آرخلس رفت، از این ماجرا خبر نداشت. در سفر دومش متوجه شد که با آن پیرمرد هم مسیر است. هر بار به دره می رفت، جزئیات بیش تری درباره ی آن مرد می فهمید: لباس اش، کلاه بره اش، عصایش، عینکش. اکنون هر بار به آن دره می اندیشد، به یاد آن پیرمرد نیز می افتد... هر چند خودش از این موضوع خبر ندارد. سرگردان فقط یک بار با مرد صحبت کرد و به شوخی پرسید: فکر می کنید خدا در این کوه های زیبای اطراف مان زندگی می کند؟ پیرمرد پاسخ داد: خدا جاهایی زندگی می کند که به او اجازه ی ورود داده باشند. آتش استاد شبی با مریدانش دیدار کرد و از آن ها خواست آتشی برافروزند تا کنارش بنشینند و صحبت کنند. گفت: راه روحانی به آتشی برافروخته پیش روی ما می ماند.
کتاب مکتوب اثر پائولو کوئیلو از انتشارات مکتوب و کاروان به چاپ رسیده است. برای خرید کتاب مکتوب با بهترین ترجمه به کتابانه مراجعه فرمائید.
نظرات کاربران درباره کتاب مکتوب
دیدگاه کاربران