کتاب ماهیگیر و دیو از مجموعه ی قصه های تصویری از هزار و یک شب به روایت حسین فتاحی و تصویرگری فرهاد جمشیدی از انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.
این اثر جلد اول از مجموعه ی 10 جلدی " قصه های تصویری از هزار و یک شب " می باشد و به قصه ی ماهیگیری می پردازد که هر روز برای صید ماهی با قایق کوچکش به دریا می رود و بدین وسیله امرار معاش می کند. یک روز که او مثل همیشه به دریا رفته بود، ناگهان احساس کرد تورش بسیار سنگین شده و به سختی توانست آن را از دل آب بیرون بکشد، و خمره ی بزرگی را دید که در تور ماهیگیری او گیر کرده و درب آن بسته و مهر حضرت سلیمان (ع) بر روی آن نقش بسته است، پیرمرد که فکر می کند درون خمره پر از طلا و جواهرات است، درب آن را باز می کند و به یکباره دیو بزرگی از آن خارج می شود و می خواهد، ماهیگیر را بکشد. پیرمرد هر چه اصرار کرد تا دیو را از این کار منصرف کند فایده نداشت، آن دیو در زمان حضرت سلیمان (ع) زندگی می کرده است و به دلیل این که بت پرست بوده و حاضر نشده است دست از بت پرستی بردارد درون کوزه تا آن زمان زندانی شده بود. دیو که درون خمره زندگی می کرده، پس از گذشت هفتصد سال عهد می کند اگر کسی او را نجات دهد هر آرزویی داشته باشد برآورده کند، و پس از گذشت هفتصد سال دیگر با خود می گوید اگر کسی او را نجات دهد تمام گنج های زمین را به او می دهد، اما باز هم کسی او را نجات نمی دهد. دیو چهارصد سال دیگر نیز درون خمره بوده و این بار با خود می گوید اگر کسی مرا نجات دهد او را می کشم و حالا پیرمرد ماهیگیر دیو را نجات داده است. ماهیگیر که می بیند راه فراری ندارد کمی فکر می کند و راه چاره ای پیدا می کند و به دیو می گوید ... . تصویرگری کتاب را " فرهاد جمشیدی " به انجام رسانده و این اثر برای گروه سنی ب و ج مناسب می باشد.
مجموعه داستان هزار و یک شب از افسانه ها و قصه های عامیانه و کهن تشکیل شده است که بارها توسط نویسندگان مختلف برای کودکان و بزرگسالان بازنویسی و بازآفرینی شده است. در این مجموعه نیز 10 داستان از مشهورترین قصه های هزار و یک شب که متناسب با درک و فهم کودکان باشد، برای آن ها به قلم " حسین فتاحی " بازنویسی شده است. این مجموعه در کتاب فارسی هفتم (اول متوسطه) به عنوان کتاب مناسب معرفی شده است.
برشی از متن کتاب
روزی روزگاری ماهیگیر فقیری بود که هر روز به دریا می رفت. تورش را به دریا می انداخت. چندتا ماهی می گرفت و با فروختن آنها خرج زندگی اش را در می آورد. روزی از روزها، ماهیگیر قصه ی ما به دریا رفت. تورش را به آب انداخت. اما هرچه منتظر شد، حتی یک ماهی هم صید نکرد. ماهیگیر بیچاره خسته و کوفته، رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا، راضی نشو که دست خالی به خانه برگردم، خودت که خبر داری اگر دست خالی به خانه بروم، بچه هایم گرسنه می مانند.» او بازهم منتظر شد و ناگهان حس کرد که تورش سنگین شده است. آن را از آب کشید. دید که خمره ی بزرگی در تورش گیر کرده است. خوب به آن نگاه کرد، در خمره بسته شده و مهر حضرت سلیمان روی آن دیده می شد. ماهیگیر خوشحال شد. فکر کرد داخل خمره پر از طلا و جواهر است. با خود گفت: «گنج بزرگی پیدا کردم.» با چاقو در خمره را باز کرد.ب ناگهان دود سیاهی از دهانه ی خمره به هوا رفت و از میان دود، دیو بزرگ و تنومندی ظاهر شد. دیو با دیدن ماهیگیر، به حرف آمد و گفت: «سلام ای حضرت سلیمان، به من رحم کن و گناهم را ببخش!» ماهیگیر باتعجب گفت: «چه می گویی؟ حضرت سلیمان کجا بود؟ مگر نمی دانی که سال هاست فوت کرده و از میان ما رفته است؟!» دیو گفت: «یعنی تو سلیمان پیامبر نیستی؟» ماهیگیر گفت: «نه! من ماهیگیر فقیری هستم.» دیو گفت:«پس آماده باش که می خواهم تو را بکشم!» ماهیگیر با ترس گفت: «مرا بکشی؟ برای چه؟ من تو را از ته دریا نجات دادم!» دیو گفت: «می دانم که مرا نجات دادی، اما باید تو را بکشم!» ماهیگیر با التماس و گریه و زاری گفت :«آخر برای چه؟ مگر گناه من چیست؟» دیو گفت: «تو گناهی نداری، اما من سرگذشت عجیبی دارم!» ماهیگیر پرسید: «چه سرگذشتی؟» دیو گفت: «من در زمان حضرت سلیمان زندگی می کردم. او از من خواست که به خدا ایمان بیاورم، اما قبول نکردم. سلیمان هم مرا در این خمره زندانی کرد و به دریا انداخت. هفت صد سال که گذشت، با خودم گفتم: اگر کسی مرا آزاد کند، هر آرزویی داشته باشد، برآورده می کنم. اما کسی پیدا نشد و مرا آزاد نکرد. هفت صد سال دیگر گذشت. با خودم گفتم اگر کسی مرا نجات دهد، تمام گنج های روی زمین را پیدا می کنم و به او می دهم. اما باز هم کسی پیدا نشد که مرا آزاد کند و نجات دهد. چهارصد سال دیگر هم گذشت. این بار با خود گفتم: اگر کسی مرا نجات دهد، او را می کشم. البته هرطور که خودش بگوید. حالا بگو چطوری تو را بکشم؟!» ماهیگیر بیچاره فهمید که راه نجاتی ندارد مگر اینکه فکرش را به کار اندازد و راه چاره ای پیدا کند. او فکر کرد و نقشه ای کشید. رو به دیو گفت: «حالا که این طور می خواهی، من هم حاضرم. ولی قبل از مرگم، می خواهم بدانم تو با این هیکل بزرگ، چطوری در این خمره جا شده بودی.» دیو خندید و گفت: «یعنی باور نمی کنی که من در این خمره بودم؟»....
نویسنده
" حسین فتاحی " متولد ١٣٣٦ یزد، و دارای مدرک کارشناسی در رشته حسابداری است . فتاحی در سه حوزه تألیف، ترجمه و بازنویسی آثار کلاسیک فارسی برای کودکان و نوجوانان آثار متعددی منتشر کرده که «آتش در خرمن» و «پسران جزیره» در زمینه ادبیات پایداری است و «عشق سالهای جنگ» رمان دیگر او از سوی نشر قدیانی چندین بار تجدید چاپ شده است. «مدرسه انقلاب» ،«کودک و توفان»، «امیرکوچولوی هشتم» و بازنویسی «قصههای شاهنامه» و «سمک عیار» از دیگر آثار اوست. مجموعه 12جلدی «30 روز با پیامبر» عنوان جدیدترین کتاب فتاحی است که از سوی انتشارات قدیانی راهی بازار شده است. او در این مجموعه که مخاطبان آن کودکان هستند به همه ابعاد زندگی فردی، اجتماعی و اخلاقی خاتم الانبیاء (ص) پرداخته است. این مجموعهشامل 365 حکایت از زندگی حضرت محمد (ص) است.
(کتاب های بنفشه) معرفی شده در کتاب نامه ی رشد آموزش و پرورش به روایت: حسین فتاحی تصویرگر: فرهاد جمشیدی انتشارات: قدیانی
نظرات کاربران درباره کتاب قصه های تصویری از هزار و یک شب 1 (ماهیگیر و دیو)
دیدگاه کاربران