کتاب خوبه بگویی ببخشید از مجموعه ی مهارت های زندگی اثر ویلیام مالکهی ترجمه ی مریم رضازاده از سوی انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.
خوبه بگویی ببخشید درباره ی پسر بچه ای به نام زاک است. او برادر کوچکتری به نام الکس دارد. زاک اغلب اوقات با کارهایش باعث ناراحتی الکس می شود. مثلا موقع بازی اصلا جثه ی کوچک برادرش را در نظر نمی گیرد، او را هل می دهد و باعث زمین خوردن الکس می شود. چون زاک بزرگ تر است به خودش این حق را می دهد که بی اجازه اسباب بازی ها و وسایل برادرش را بردارد ... و بسیاری رفتارهای زشت دیگر. یک روز در زمین بازی زاک برادرش را به شدت هل داد و اسباب بازی را از دستش گرفت. مادر که مدت ها بود کارهای زاک را زیر نظر داشت، با او به شدت برخورد کرد. همین موضوع باعث شد تا زاک کمی به خودش بیاید. متوجه رفتارهای اشتباهش و دلخوری الکس شود. او اصلا نحوه ی عذر خواهی و دلجویی از برادرش را نمی داند بنابراین از مادرش کمک می خواهد. مادر نیز با ارائه ی راهکاری جالب زاک را راهنمایی می کند تا از الکس معذرت خواهی کرده و کارهای بد گذشته را جبران کند ... محیط زندگی ما بسیار پیچیده است و برای برخورداری از زندگی سالم و موفق، کسب آموزش های اجتماعی ضرورت دارد. تنها گذاشتن بچه ها در رویارویی با مشکلات، ناهنجاری های روانی و اجتماعی بسیاری به دنبال دارد که برای کودکان و نوجوانان فرساینده و برای جامعه پرهزینه است. مجموعه ی مهارت های زندگی، کوشیده تا در جهت آموزش مهارت های فردی و اجتماعی به کودکان و نوجوانان گامی هر چند کوچک اما تاثیر گذار بردارد. کتاب خوبه بگویی ببخشید از همین مجموعه، در قالب داستانی کوتاه و مصور به کودکان می آموزد تا مسئولیت اشتباهاتشان را بپذیرند و به راحتی بتوانند معذرت خواهی کنند.
برشی از متن کتاب
این جا بود که مادر به دعوای آن ها پایان داد و گفت: «کافی است! زاک موشک را بده به من و بدون سر و صدا برو.» زاک به اتاقش رفت. او می دانست برادرش را ناراحت کرده است، اما نمی خواست به این موضوع فکر کند. نمی خواهم به این موضوع فکر کنم. او با اسباب بازیش بازی می کرد، اما خوش حال نبود. او سعی کرد کتاب مورد علاقه اش را بخواند، اما نمی توانست تمرکز کند. او موشک های کاغذیش را یکی بعد از دیگری پرتاب می کرد، اما همه شان می افتادند زمین و مچاله می شدند. بعد از مدتی، زاک دست از بازی کشید. کلافه بود، و نمی توانست هیچ کاری انجام دهد. همین موقع مادر در زد و وارد شد. مادر پرسید: «می بینم که ناراحتی!» و بعد به زاک گفت که او از اتفاقی که افتاده ناراحت است. مادر گفت: «فکر کنم بتوانم کمکت کنم. می خواهم به تو نشان بدهم که چطور معذرت خواهی کنی.» «معذرت خواهی؟ مجبورم این کا را بکنم؟» مادر گفت: «معذرت خواهی همیشه حال مرا بهتر می کند.» «مطمئنم. حتما از عهده ی این کار برمی آیی. نام این کار معذرت خواهی چهار مرحله ای است.» مادر یک مداد به زاک داد و برایش توضیح داد که چگونه معذرت خواهی چهار مرحله ای را انجام بدهد: «تو باید به آن چه واقعا اتفاق افتاده کاملا فکر کنی، و بعد به پرسش هایی که در هر یک از مربع ها آمده است، پاسخ بدهی. تو می توانی بنویسی یا نقاش کنی. در مربع اول، درباره ی کاری که با الکس کردی، بنویس یا نقاشی بکش.» زاک درباره ی آن چه اتفاق افتاده بود. فکر کرد، با الکس چه کار کرده بود؟ او نوشت: «الکس را هل دادم و انداختم.» مادر گفت: «در مربع بعدی باید بنویسی به نظر تو الکس بعد از این که او را هل دادی، چه احساسی دارد؟» این کار خیلی سخت بود. زاک حالا فقط باید به این فکر می کرد که او چه احساسی دارد. از خودش پرسید اگر برادرت تو را هل بدهد، چه احساسی پیدا می کنی؟ سرانجام توانست چهره ی الکس را به یاد بیاورد. زاک او را به گریه انداخته بود. او در مربع نوشت: «ناراحت شده و دردش گرفته است.» مادر به خمربع سوم اشاره کرد. «دفعه ی بعد به جای هل دادن چه کار می توانی بکنی؟ خوب فکر کن و چیزی را که به فکرت می رسد در این مربع بنویس یا نقاشی کن.» زاک به این موضوع فکر کرد. فقط اسباب بازی ام را از دستش می قاپم و پا به فرار می گذارم. یکی از اسباب بازی هایش را برمی دارم و تهدید می کنم اگر اسباب بازی ام را پس ندهد، اسباب بازی اش را بشکنم. اما این کارها خیلی بود. زاک پاسخ بهتری در ذهن داشت. او کفت: «کار آسانی است! به او می گویم: خواهش می کنم اسباب بازی ام را بده.» پدرش همیشه به او می گفت که حرف بزند، از کلمات استفاده کند، خواهش کند، اما کاهی وقتی آدم حسابی عصبانی است، یادش می رود به این توصیه ها عمل کند.
- مهارت های زندگی
- از سری کتاب های نردبان
- نویسنده: ویلیام مالکهی
- مترجم: مریم رضازاده
- انتشارات: فنی ایران
نظرات کاربران درباره کتاب خوبه بگویی ببخشید
دیدگاه کاربران