loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دوران حقارت (ویچر 4)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب دوران حقارت اثر آندره ساپکوفسکی و ترجمه ی امیرحسین خداکرمی در انتشارات کتابسرای تندیس به چاپ رسیده است.

"دوران حقارت" رمانی بسیار جذاب و خواندنی است که از حوادثی خیالی، پر کشش و هیجان انگیز روایت می کند. "اپلگات" مردی سی و شش ساله، با قدی کوتاه و خوش بنیه است که در کنار همسر و دخترانش زندگی می کند؛ او در گذشته، پیام رسان ویژه و مورد اعتماد شاه دیماوند بود، اما با روی کار آمدن جادوگرها به دست فراموشی سپرده شد، تا این که سرانجام به دلیل سلب اعتماد پادشاه از جادوگران، دوباره به عنوان پیام رسان، شروع به کار کرد. در همین ایام، هنگامی که مسافت بسیار طولانی ای را برای رساندن پیام به شاه فولتست طی کرده بود، شایعاتی زیادی به گوشش رسید. شایعاتی که از شروع نفرینی وحشتناک به اسم دوشیزه ی مرگ و هم چنین مرگ سیری شاهزاده ی سینترا، نوه ی ملکه کالانته خبر می داد. پس از انجام ماموریت، هنگامی که در مسیر بازگشت به سرزمینش بود، در میانه های راه از افرادی می شنود که یک ویچری به نام گرنانت با هیولایی که ساعاتی پیش به رهگذران هجوم برده بود، دست به گریبان شده و او را به سزای کارش رسانده است؛ "اپلگات" داستان های زیادی از ویچری ها شنیده بود اما در طول عمرش حتی یک بار هم آن ها را از نزدیک ندیده بود؛ اهالی شمال ودای مین ها را ویچر می نامیدند، آن ها جنگ جویانی مبارز و پر قدرت بودند که به هنگام مواجهه با دشمن با قدرتی وصف ناشدنی جنگیده و شکستش می دادند؛ در میان آن ها، گرنانت مردی سلحشور و صبور بود که سال های زیادی را در جست و جوی زن مورد علاقه ی خود یعنی شاهزاده سیری سپری کرده بود اما خبر نداشت که از شاهان و جاسوس هایشان گرفته تا انجمن جادوگران الف های شورشی، همگی سعی در دور کردن شاهزاده از او را دارند. در ادامه نویسنده با گفتاری ساده و روان از وقوع جنگی هایی که آغازگر دوران نفرت و حقارت می باشد روایت کرده و ذهن و فکر مخاطب را به محتوای کتاب جلب کرده و او را تا پایان با خویش همراه می سازد.


برشی از متن کتاب


در نزدیکی تقاطع، جایی که جاده ی جنگلی تمام می شد، نه تیرک بر پا شده بودند. بالای هر تیرک چرخ درشکه ای قرار داشت و بالای چرخ ها دسته ای از کلاغ ها جنازه هایی که روی چرخ ها بسته شده بودند را نوک می زدند و تکه پاره می کردند. ارتفاع تیرک ها و تعداد پرندگان، تشخیص هویت جسدهایی که روی چرخ ها بسته شده بودند را غیر ممکن می کرد اما قطعا همه ی آن ها مرده بودند. امکان دیگری وجود نداشت. سیری نگاهش از سمت این صحنه برگرداند و دماغش را چین انداخت. باد از سمت تیرک ها می وزید و بوی تهوع آور اجساد در حال فساد را در فضای اطراف پخش می کرد. ینیفر که یادش رفته بود همین چند وقت پیش سیری را به خاطره تف کردن سرزنش کرده بود، روی زین خم شد و تفی انداخت «چه تزئین باشکوهی، رنگارنگ و خوش بو مثل گل های رز اما چرا این جا، کنار جنگل؟ معمولا این جور چیزهارو نزدیک دیوار شهر علم می کنند. درست نمی گم آقای محترم؟» یکی از تاجرین اسبش را نگه داشت و توضیح داد « اینا الف های اسکویاتل هستن بانوی من. برای این بستنشون بالای این تیرک ها تا یه هشدار برای گروه سنجاب ها باشند.» ساحره نیم نگاهی به او انداخت و گفت: «یعنی هر اسکویاتلی که زنده گیر بیفته رو می آرن این جا؟» تاجر گفت: «بانوی من، خیلی به ندرت اتفاق می افته که الف ها زنده اسیر بشن؛ و حتی اگر سربازها بتونن گیرشون بیندازن، اونا رو به شهرها می برن، چون غیر انسان ها توی شهرها سکونت دارن. اما الف هایی که توی میدون نبرد کشته شدند رو می آرن به این تقاطع و می بندنشون به این تیرک ها. اغلب اوقات این جسدهای فاسد و بو گندو رو از جاهای دور می آرن.» ینیفر زیر لب گفت: «اون وقت مارو به خاطر شان مرگ، احترام گذاشتن به آرامش بازمانده ها و رسوم خاک سپاری، از ارتباط با مردگان منع کردن.« «منظورتون چیه بانوی من؟» «مهم نیست. سیری، بیا دیگه بیش تر از این وقت رو تلف نکنیم و از این جا بریم. اوف... احساس می کنم از بوی تعفن آلوده شدم.» سیری از درشکه ی تاجر جلو زد و گفتک «منم همین طور، پیف! بیا چهار نعل بریم؟» «باشه سیری! گفتم چهار نعل، نه دیوانه وار!» آن ها خیلی زود به شهری رسیدند؛ شهری بزرگ در محاصره ی دیوارها. شهری با برج های میخ شکل. در پشت شهر، دریای سبز مایل به آبی، از آفتاب صبح گاهی برق می زد و سطحش با بادبان های سفید قایق ها نقطه نقطه شده بود. سیری اسبش را در لبه ی پرتگاه ماسه ای متوقف کرد، روی زین بلند شد و حریصانه بوی دریا را که همراه با باد به ساحب می آمد استنشاق کرد. ینیفر در حالی که سوار بر اسب به سمت او می آمد گفت: «گورس ولن. بالاخره رسیدیم بیا برگردیم به جاده.» آن ها دوباره چهارنعل به راه افتادند و چند درشکه و عابر چوب بر را پشت سر گذاشتند...

  • نویسنده: آندره ساپکوفسکی
  • مترجم: امیرحسن خداکرمی
  • انتشارات: کتابسرای تدیس

درباره آندره ساپکوفسکی نویسنده کتاب کتاب دوران حقارت (ویچر 4)


نظرات کاربران درباره کتاب دوران حقارت (ویچر 4)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دوران حقارت (ویچر 4)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل