محصولات مرتبط
دربارهی کتاب تکرار (جستاری در روان شناسی تجربی) اثر سورن کیرکگور
کتاب تکرار، اثری خارق العاده از "کیرکگور" می باشد که آن را اولین بار در سال 1843 و با نام مستعار "کنستانتین کنستانتیوس" به چاپ رساند. او در این کتاب در مورد مرد جوانی می نویسد که قصد دارد از مرحله ی زیبا شناختی به مرحله ی دینی برسد اما در این راه پر پیچ و خم با شکست های فراوانی رو به رو شده و در نهایت تنها موفق می شود خودِ قدیمی اش را از نو آغاز کند! این مرد که نویسنده تحت عنوان "مرد جوان" از او نام می برد، از دختر مورد علاقه اش درخواست ازدواج کرده است اما درست در زمانی که همه چیز به بهترین شکل ممکن در حال طی شدن می باشد، ناگهان نظرش در مورد ازدواج تغییر کرده و احساس می کند باید این نامزدی را به هم بزند.
او حالا با دو نوعِ مختلف از "صادق بودن" رو به روست که بین این دو نوع، تضاد و تعارض فراوانی وجود دارد. "مرد جوان" نمی داند به نامزدش وفادار باشد و علاقه اش به او را کتمان نکند و یا با خودش صادق باشد و این احساس های جدیدی که هم زمان به مغز و قلبش هجوم آورده را نادیده نگیرد. "تکرار" در واقع "جستاری در روان شناسی تجربی" می باشد که "کیرکگور" با بررسی وضعیتی پیش آمده برای این مرد جوان، آن را نگارش کرده است.
بخشی از کتاب تکرار
جوانی که درباره اش حرف میزنم عشقی عمیق و ساده و زیبا و فروتن داشت. مدت ها می شد که از هیچ چیز به اندازه تماشای او لذت نبرده بودم. آخر، ناظر بودن در اغلب موارد حاصلی جز ملال و کسالت ندارد و آدمی را به اندازه کارآگاهی که در اداره پلیس کار می کند دچار ماخولیا و افسردگی می کند و هنگامی که ناظری به وظایف خویش خوب عمل می کند به جاسوسی در دستگاه پلیس می ماند که در خدمت هدفی والاتر است چراکه هنر ناظر این است که چیزهایی نهانی را در معرض دید می آورد.
جوان درباره دختری که دل به او باخته بود حرف می زد اما از واژه های زیادی استفاده نمیکرد. حرف زدن او برخلاف اغلب مداحی های مرسوم عاشقان، تعریف و تمجید بی روح و بی مزه نبود. در وجودش از خودستایی اثری دیده نمی شد، که انگار پسری آن قدر دیر زیرک و ناقلا بوده که قاپ چنین دختری را ربوده؛ در کلامش تکبری نبود؛ عشقش پاک بود و ناب و بی آلایش.
با خلوصی دل فریب به من می گفت دیدارش با من از روی نیاز به مصاحبی محرم بود که در حضورش می توانست با صدای بلند با خودش حرف بزند و دلیل مشخص ترش این بود که می ترسید در غیر این صورت تمام روز را با دختر محبوبش به سر ببرد و مایه ملال و دلزدگی اش شود. پیش تر چندین بار عزم خانه ی دختر کرده بود اما با تقلای فراوان جلوی خود را گرفته بود. حال از من میخواست همراهش شوم که حواسش را پرت کنم و باعث شوم که زمان سریع تر بگذرد. من به اندازه او مشتاق بودم؛ آخر، از لحظه ای که او راز دلش را با من در میان گذاشت می توانست مطمئن باشد که من بی قید شرط در خدمتش خواهم بود.
نیم ساعتی که منتظر رسیدن درشکه بودیم صرف نوشتن چند نامه کاری کردم و واداشتمش که پیپ خود را چاق کند و مجله های روی میز را ورق بزند. البته که نیازی به این جور مشغله ها نداشت. می گفت آنقدر فکرش مشغول است که نمی تواند آرام بگیرد و بنشیند و به سرعت اتاق را با قدم هایش گز می کرد. راه رفتنش، حرکاتش و سکنات جملگی عالی و چشم نواز بودند، سراپای وجودش از عشق غرق در نور بود.
مانند انگور که چون می رسد شفاف می شود و شیره اش در رگ برگ های ظریفش می جوشد، مثل میوه ای که چون می رسد پوستش می ترکد، عشقش از تمامی هستی اش ا می بارید و نور می پاشید. نمی توانستم جلوی خودم را بگیرم و وقت بی وقت از بغل دزدانه نگاهش نکنم، تو گفتی عاشقش شده بودم، آخر، جوان سیمای چنان دل فریب یافته بود که انگاری دختری جوان و دلرباست.
مانند عاشقانی که اغلب در سایه بان کلام شاعران می جویند تا بگذارند مصائب شیرین عشق مجال بیان یابدن، او نیز به شعر پناه می برد. همین که با شتاب در اتاق راه می رفت مدام شعری از پل مولر را زیر لب تکرار می کرد.
کتاب تکرار (جستاری در روان شناسی تجربی) نوشته سورن کیرکگور با ترجمه صالح نجفی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.
فهرست
- یادداشت مترجم
- بخش اول
- بخش دوم
- مؤخره
- نمایه
- جستاری در روان شناسی تجربی
- نویسنده: سورن کیرکگور
- مترجم: صالح نجفی
- انتشارات: مرکز
نظرات کاربران درباره کتاب تکرار | سورن کیرکگور؛ صالح حسینی
دیدگاه کاربران